انتقام*پارت یک *
انتقام*پارت یک *
ات ویو:
بابام چرا نمیاد مامانم که ندارم اههه بزار برم مدرسه دیرم میشه
*مدرسه*
هی جین:هی ! با تو ام *ات بر میگرده*
هی جین:چیه چرا اینجور نگام میکنی
ات:*بدون حرفی برگشت و رفت نشست رو صندلیش*
هی جین:بیبن چ بد بخت شدیم این رو نمیده
رنگ تفریح/:
هی جین:ات *ات برمیگرده*
هی جین:تو معتادی میدونی چرا چون بابات فراریه مامانت هم که هیچ
ات:درباره خانوادم حرف نزن *اروم*
هی جین :اگه بگم میخوای چیکار کنی؟
*ات تا حد مرگ هی جین و دوستاش رو زد*
ات:گفتم حرف نزن
*مدیر ات رو صدا کرد*
مدیر:خب باید منتقل کنیم همه کار هاش رو انجام دادم
ات:چرا باید منتقل شم؟
مدیر:میدونی چند تا والدین عصبانی به من زنگ زدن؟
ات:خب
مدیر:خب دیگه برو
راه رو/:
هی جین:ات میدونی جبران این کتک زدنا جونته
ات:هر گوهی میخوری بخور
هی جین :اوکی *شروع کرد بزنه ولی ات اینارو زد و مدیر اومد*
ات:مدیر!تو منو انتقال نمیدی خودم میرم *میره خونه*
ات ویو:
عه بابا داره زنگ میزنه بزار بردارم
مکالمه/:
بابا:سلام دخترم تولدت مبارک
ات:تو دیگه بابای من نیستی
بابا:کادو رو دیدی؟خوب بود؟
ات:دیگه بهم زنگ نزن و نیا خونه تو دیگه برای من مردی
بابا:اخه*ات قطع کرد*
ات:چراا*با اشک*آخه چرا باید اینطور شه *اونقدر گریه کرد که خوابش برد*
بابا ات ویو:
چره قطع کرد برم از دلش دربیارم *بدون اینکه کسی بفهمه رفت خونه ات ولی هر چه در رو باز میکرد باز نمیشد چون ات در رو قفل کرده بود*
ات:کیه ؟کیه؟
بابا:منم
ات:بزار درو باز کنم
*وقتی میخواد درو باز کنی باباش محکم درش رو گرفته تا باز نشه چون یکی اومد و باباش رو کشت*
ات:بابا بابا *بالاخره در رو باز کرد*
ات:بابا بابا*باگریه*بابا*برد بیمارستان*
بیمارستان/:
پرستار:متاسفانه فوت کردن
ات:بابا*باگریه*
بعد چند ماه/:
ات:من این چند ماه رو مدرسه نرفتم و میخوام مثل بابام نباشم میخوام بکس باد بگیرم چون پول ندارم باید اونجا کارگری کنم
بکس/:
ات:نمیشه اینجا باشم؟
مربی:خب پول ثبت نام رو بده
ات:نه پول ندارم میخوام هم اینجا کار کنم هم یاد بگیرم
مربی:نمیشه که *مربی مرده و کال باشگاه*
ات:توروخدا هر کاری بگی میکنم
مربی:خب.....
ات:توروخدا
مربی:اوکی*اسم مربی سونگ هیونگه*
ات:ممنون
مربی:بیا نشونت بدم
ات:باشه
تو ی اتاق/:
ات ویو:
بابام چرا نمیاد مامانم که ندارم اههه بزار برم مدرسه دیرم میشه
*مدرسه*
هی جین:هی ! با تو ام *ات بر میگرده*
هی جین:چیه چرا اینجور نگام میکنی
ات:*بدون حرفی برگشت و رفت نشست رو صندلیش*
هی جین:بیبن چ بد بخت شدیم این رو نمیده
رنگ تفریح/:
هی جین:ات *ات برمیگرده*
هی جین:تو معتادی میدونی چرا چون بابات فراریه مامانت هم که هیچ
ات:درباره خانوادم حرف نزن *اروم*
هی جین :اگه بگم میخوای چیکار کنی؟
*ات تا حد مرگ هی جین و دوستاش رو زد*
ات:گفتم حرف نزن
*مدیر ات رو صدا کرد*
مدیر:خب باید منتقل کنیم همه کار هاش رو انجام دادم
ات:چرا باید منتقل شم؟
مدیر:میدونی چند تا والدین عصبانی به من زنگ زدن؟
ات:خب
مدیر:خب دیگه برو
راه رو/:
هی جین:ات میدونی جبران این کتک زدنا جونته
ات:هر گوهی میخوری بخور
هی جین :اوکی *شروع کرد بزنه ولی ات اینارو زد و مدیر اومد*
ات:مدیر!تو منو انتقال نمیدی خودم میرم *میره خونه*
ات ویو:
عه بابا داره زنگ میزنه بزار بردارم
مکالمه/:
بابا:سلام دخترم تولدت مبارک
ات:تو دیگه بابای من نیستی
بابا:کادو رو دیدی؟خوب بود؟
ات:دیگه بهم زنگ نزن و نیا خونه تو دیگه برای من مردی
بابا:اخه*ات قطع کرد*
ات:چراا*با اشک*آخه چرا باید اینطور شه *اونقدر گریه کرد که خوابش برد*
بابا ات ویو:
چره قطع کرد برم از دلش دربیارم *بدون اینکه کسی بفهمه رفت خونه ات ولی هر چه در رو باز میکرد باز نمیشد چون ات در رو قفل کرده بود*
ات:کیه ؟کیه؟
بابا:منم
ات:بزار درو باز کنم
*وقتی میخواد درو باز کنی باباش محکم درش رو گرفته تا باز نشه چون یکی اومد و باباش رو کشت*
ات:بابا بابا *بالاخره در رو باز کرد*
ات:بابا بابا*باگریه*بابا*برد بیمارستان*
بیمارستان/:
پرستار:متاسفانه فوت کردن
ات:بابا*باگریه*
بعد چند ماه/:
ات:من این چند ماه رو مدرسه نرفتم و میخوام مثل بابام نباشم میخوام بکس باد بگیرم چون پول ندارم باید اونجا کارگری کنم
بکس/:
ات:نمیشه اینجا باشم؟
مربی:خب پول ثبت نام رو بده
ات:نه پول ندارم میخوام هم اینجا کار کنم هم یاد بگیرم
مربی:نمیشه که *مربی مرده و کال باشگاه*
ات:توروخدا هر کاری بگی میکنم
مربی:خب.....
ات:توروخدا
مربی:اوکی*اسم مربی سونگ هیونگه*
ات:ممنون
مربی:بیا نشونت بدم
ات:باشه
تو ی اتاق/:
۷.۷k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.