پارت186
#پارت186
"محمد"
آرنجش را به در تیکه داده و پنجه هایش را بین موهایش فرو برده و با دست دیگرش فرمان ماشین را گرفته بود...
برای خودش هم عجیب و غیر قابل باور بود که این حجم از ذهن و فکرش ، چه طور پِی ِ"او"می گشت ...
اویی که فقط دوبار دیده بودش !
به قدرِ چشم بر هم زدنی ...
نفسش را محکم بیرون داد و زمزمه کرد .
"دلارام"
سرش را تکان داد و تکیه اش را از درگرفت .
سرعتش را زیاد کرد و از کنار ماشینی که لب خیابان پارک کرده بود گذشت ...
نگاهش لحظه ای از آینه به دختری که سراسیمه کنار ماشین ایستاده بود افتاد و با عجله ترمز کرد ...
دنده عقب گرفت و با فاصله ی کمی از ماشینش ایستاد.
کمربندش را باز کرد و پیاده شد .
_چیزی شده؟!
دلارام سر بلند کرد و با دیدن محمد نفسی از سر آسودگی کشید.
...
"محمد"
آرنجش را به در تیکه داده و پنجه هایش را بین موهایش فرو برده و با دست دیگرش فرمان ماشین را گرفته بود...
برای خودش هم عجیب و غیر قابل باور بود که این حجم از ذهن و فکرش ، چه طور پِی ِ"او"می گشت ...
اویی که فقط دوبار دیده بودش !
به قدرِ چشم بر هم زدنی ...
نفسش را محکم بیرون داد و زمزمه کرد .
"دلارام"
سرش را تکان داد و تکیه اش را از درگرفت .
سرعتش را زیاد کرد و از کنار ماشینی که لب خیابان پارک کرده بود گذشت ...
نگاهش لحظه ای از آینه به دختری که سراسیمه کنار ماشین ایستاده بود افتاد و با عجله ترمز کرد ...
دنده عقب گرفت و با فاصله ی کمی از ماشینش ایستاد.
کمربندش را باز کرد و پیاده شد .
_چیزی شده؟!
دلارام سر بلند کرد و با دیدن محمد نفسی از سر آسودگی کشید.
...
۱.۱k
۲۰ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.