معجزه پارت هفتم

معجزه( پارت هفتم )
* ویو ا/ت *
از اتاق فرمان دار رفتم بیرون و مستقیم رفتم داخل اتاقم و در و بستم....نشستم رو تخت و زانو هامو بغل کردم....چشمم به عکس برادرم خورد...بهش خیره شدم و بغض کردم...انگار یکی گلومو فشار داده درد میکرد!
تو حال خودم بودم که یهو صدای شوگا از پشت در اومد....
شوگا: ا/ت...بیا بیرون ناراحت نباش! توروخدا این در و باز کن! خواهش میکنم....میتونم کمکت کنم برادرت رو ببینی!
رفتم در و باز کردم.
شوگا اومد بغلم کرد....
شوگا : ببین...من درستش میکنم...توام باید کمکم کنی...چون اگر اینجا بشینی و گریه کنی...هیچ اتفاقی نمی‌افته!
شوگا رفت از اتاق بیرون و منم کنجکاو شدم ببینم کجا میره منم پشت سر شوگا رفتم...تا به اتاق فرمان دار رسید رفت داخل و در و بست!
ا/ت : یااا...چرا در و بست؟
گوشم رو نزدیک در کردم ببینم چی میگه!
شوگا : ببین...تو باید بری....
ناخودا : گفتم که نمیتونم!
شوگا : بهت گفتم مسیرتو ادامه بده!!!( با داد)
ناخدا : هعی خدا!
یهو ناخدا اومد سمت در و منم سریع رفتم داخل اتاقم...
ا/ت : چرا شوگا میخواد کمکم کنه؟ عجیبه!



از خونه مامان بزرگم برگشتم رفتم خونه دیدم وزن اضافه کردم🔫🗿
دیدگاه ها (۳)

معجزه ( پارت هشتم ) * ویو شوگا * نمیدونم چرا ولی دلم میخواست...

معجزه ( پارت نهم ) * ویو ا/ت * بعد از چند ساعت بلاخره کشتی م...

معجزه ( پارت ششم) * ویو شوگا * ا/ت رفت جایی و منم منتظرش مون...

معجزه ( پارت پنجم) * ویو شوگا * خیلی شیفته ا/ت شده بودم....ه...

شوهر دو روزه. پارت۷۹

دوست دختر اجاره ای

دو رقیب عشقیپارت ۱از زبان ا/ت:زنگ خورد، کتاب هام رو جمع کردم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط