رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۲۱
ارسلان، بوسی رو لپش زدم ولی ازش جدا نشدم
دیانا، بوسی روی لپم زد که ناخداگاه لبخندی زدم که دور از چشم های ارسلان نبود
... ۱۰ دقیقه بعد ...
دیانا،میشه یه کفگیر به من بدید
ارسلان، نه جام راحته
دیانا، خوب من دارم غذا درست میکنم که یهو بدون هیچ حرفی رفت نشست رو مبل
.... ۱۵ دقیقه بعد ....
دیانا، ارسلان بیا ارسلان ارسلان ارسلان
ارسلان، همینجوری صدام میزد من در سکوت تو دلم میخندیدم
دیانا، رفتم جلوش دست به کمر واستادم گفتم دوساعت دارم صدات میزنم بیا دیگه
ارسلان، نمیخوام
دیانا، آخه چرا به خاطره اینکه بهت گفتم میخوام غذا درست کنم
پارت ۲۱
ارسلان، بوسی رو لپش زدم ولی ازش جدا نشدم
دیانا، بوسی روی لپم زد که ناخداگاه لبخندی زدم که دور از چشم های ارسلان نبود
... ۱۰ دقیقه بعد ...
دیانا،میشه یه کفگیر به من بدید
ارسلان، نه جام راحته
دیانا، خوب من دارم غذا درست میکنم که یهو بدون هیچ حرفی رفت نشست رو مبل
.... ۱۵ دقیقه بعد ....
دیانا، ارسلان بیا ارسلان ارسلان ارسلان
ارسلان، همینجوری صدام میزد من در سکوت تو دلم میخندیدم
دیانا، رفتم جلوش دست به کمر واستادم گفتم دوساعت دارم صدات میزنم بیا دیگه
ارسلان، نمیخوام
دیانا، آخه چرا به خاطره اینکه بهت گفتم میخوام غذا درست کنم
۴.۳k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.