سرنوشت سوخته۳۲
یه ماه بعد
مونا:یه ماه از خبر بارداریم میگذره و هنوز تصمیم واسه بودن یا نبودن بچه نکشیده بودم نمیتونستمبه کسی چیزی بگم از طرفی شکمم روز به روز داشت خودشو نشون میداد و دیگه خبری از اون کمر باریکم نبود.............
از طرف دیگه امروز قرار بود برم پیش یورا چون چند وقتی بود ازش خبر نداشتم
خلاصه بعد از کی کار و بد بختی تونستم برم کلبه کاترین و خواهرمو پیشش ببینم
تق در خونه خاله رو زدم و معلوم بود که خونه کلا خالی از بشر هستش که یهو
....: دنبال یورایی و اون پیر زنی؟
کپ کرده بودم از کسی که روبه روم بود
مونا: تو... ایوینجا چی کار میک...نی؟
جئون: اومدم نبال زنم
نزدیک مونا میشه ولی مونا خودشو به عقب میکشه دلش نمیخواد تمام اون اتفاقات چهار ماه پیش تکرار بشه
از طرف دلش یه بغل پر از محبت میخواست.... محبتی که به اون کمک کنه بچش رو نگه داره ........
مونا: ولم کنننن نزدیک نشو.......... ولم کننننن
جئون: اروم خم میشم و در گوش اون فرشته روبه رو میگم
اگه جون یورا و اون پیر زن رو دوست داری سوار ماشین میشی
مونا: دیگه نمیتونستم مخالفتی کنم و بنابر این بدونه هیچ حرفی سوار ماشین شدم و میدونستم دوباره باید برم توی همون قبرستون چهار ماه پیش
توی راه هیچ حرفی با جئون نزدم ولی یهو حالت تهوع گرفتم و کمی اروم گفتم
مونا: بزن بغل حالم بده........
جئون: نقشت جواب نمیده
مونا: حالم بهم میخوره لطفا.....
جئون : مونا رنگ به رخ نداشت بنابراین زدم کنار
مونا:یه ماه از خبر بارداریم میگذره و هنوز تصمیم واسه بودن یا نبودن بچه نکشیده بودم نمیتونستمبه کسی چیزی بگم از طرفی شکمم روز به روز داشت خودشو نشون میداد و دیگه خبری از اون کمر باریکم نبود.............
از طرف دیگه امروز قرار بود برم پیش یورا چون چند وقتی بود ازش خبر نداشتم
خلاصه بعد از کی کار و بد بختی تونستم برم کلبه کاترین و خواهرمو پیشش ببینم
تق در خونه خاله رو زدم و معلوم بود که خونه کلا خالی از بشر هستش که یهو
....: دنبال یورایی و اون پیر زنی؟
کپ کرده بودم از کسی که روبه روم بود
مونا: تو... ایوینجا چی کار میک...نی؟
جئون: اومدم نبال زنم
نزدیک مونا میشه ولی مونا خودشو به عقب میکشه دلش نمیخواد تمام اون اتفاقات چهار ماه پیش تکرار بشه
از طرف دلش یه بغل پر از محبت میخواست.... محبتی که به اون کمک کنه بچش رو نگه داره ........
مونا: ولم کنننن نزدیک نشو.......... ولم کننننن
جئون: اروم خم میشم و در گوش اون فرشته روبه رو میگم
اگه جون یورا و اون پیر زن رو دوست داری سوار ماشین میشی
مونا: دیگه نمیتونستم مخالفتی کنم و بنابر این بدونه هیچ حرفی سوار ماشین شدم و میدونستم دوباره باید برم توی همون قبرستون چهار ماه پیش
توی راه هیچ حرفی با جئون نزدم ولی یهو حالت تهوع گرفتم و کمی اروم گفتم
مونا: بزن بغل حالم بده........
جئون: نقشت جواب نمیده
مونا: حالم بهم میخوره لطفا.....
جئون : مونا رنگ به رخ نداشت بنابراین زدم کنار
- ۳.۵k
- ۰۳ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط