Part29(همه چیز اتفاقی بود)
چند ماه بعد.....
جونگ کوک:فک کنم دیگه این روزا باشه که به دنیا بیاد.
هیون جو:هوم...سیسمونی هم تکمیله.ولی یه چیزی هنوز معلوم نیست.....
جونگ کوک:چی؟!
هیون جو:دیوونه....هنوز اسم انتخاب نکردیم.
جونگ کوک:اههه...خب بگو.چی باشه اسمش؟!
هیون جو :ایده ای نداری؟!!!
جونگ کوک:وایسا...نظرن چیه که ج و ه داشته باشه؟!
هیون جو:.....اوم...پس جی هون خوبه؟!
جونگ کوک:عالیه.....
هیون جو:من برم آب بخورم الان میام دوباره....
جونگ کوک:هوم باشه....
و تا رفت پایین صدای شکستن لیوان اومد...جونگ کوک سریع رفت پایین...
جونگ کوک:چی شده...خوبی...
هیون جو:نه...نه...نمیتونم تکون بخورم..درد دارم...
جونگ کوک سریعا اونو برد بیمارستان و هوسوک هم اومد....الان اونا بیرون اتاق عمل منتظر بودن....
هوسوک:چی شد...
جونگ کوک:هیچی...سریع آوردمش.پزشک گفت وقتشه...الانم تو اتاق عمله....
هوسوک:اوه....پس بیا منتظر باشیم....
حدود چند دقیقه بعد پرستار اومد بیرون....
جونگ کوک:ببخشید....
پرستار:شما آقای جئون؟!
جونگ کوک:بله...خودمم
پرستار:خب حال مادر و بچه هر دوتا خوبه و بچه یه پسر سالمه....حدود یه سافت دیگه هم میتونین برین ملاقات....
جونگ کوک:باشه...ممنون.
هوسوک:تبریک پسر...بابا شدی دیگه...الان خیالت راحت باشه تا بریم پیش هیون جو و....
راستی اسمی انتخاب کردین؟!
جونگ کوک:آره...جی هون.
هوسوک:قشنگه.....
صدای زنگ موبایل...
هوسوک :کیه؟!
جونگ کوک:یونگیه....
هوسوک :خب جواب بده.....
جونگ کوک:الو....
یونگی:الو...خوبی؟! به هیون جو زنگ زدم جواب نداد..پس به تو زنگ زدم....
جونگ کوک:آره...تازه پسرم به دنیا اومده...
یونگی:اوه...تبریک میگم...خب ما هم میتونیم بیایم ملاقات...؟!
جونگ کوک:هوم..دوساعت دیگه منتظرتونم.....
یونگی:باشه...میبینمت....
هوسوک:بریم پیش هیون جو.....الان دیگه یه ساعت شد...
رفتن سمت اتاق و وارد شدن .جی هون بغل هیون جو بود.....
جونگ کوک:اووو...بدش به من پسرم رو...
هیون جو:بیا...شبیه خودم شده...
جونگ کوک:نخیرم...شبیه منه....
هوسوک:خوشحالم که سالمید...اصلنم شبیه شما نشده...شبیه داییشه...
هیون جو:عه..اینطوریاست.
جونگ کوک و هوسوک همزمان جواب دادن...
_بلههههه
هیون جو:از دست شما.....
ادامه دارد.......
جونگ کوک:فک کنم دیگه این روزا باشه که به دنیا بیاد.
هیون جو:هوم...سیسمونی هم تکمیله.ولی یه چیزی هنوز معلوم نیست.....
جونگ کوک:چی؟!
هیون جو:دیوونه....هنوز اسم انتخاب نکردیم.
جونگ کوک:اههه...خب بگو.چی باشه اسمش؟!
هیون جو :ایده ای نداری؟!!!
جونگ کوک:وایسا...نظرن چیه که ج و ه داشته باشه؟!
هیون جو:.....اوم...پس جی هون خوبه؟!
جونگ کوک:عالیه.....
هیون جو:من برم آب بخورم الان میام دوباره....
جونگ کوک:هوم باشه....
و تا رفت پایین صدای شکستن لیوان اومد...جونگ کوک سریع رفت پایین...
جونگ کوک:چی شده...خوبی...
هیون جو:نه...نه...نمیتونم تکون بخورم..درد دارم...
جونگ کوک سریعا اونو برد بیمارستان و هوسوک هم اومد....الان اونا بیرون اتاق عمل منتظر بودن....
هوسوک:چی شد...
جونگ کوک:هیچی...سریع آوردمش.پزشک گفت وقتشه...الانم تو اتاق عمله....
هوسوک:اوه....پس بیا منتظر باشیم....
حدود چند دقیقه بعد پرستار اومد بیرون....
جونگ کوک:ببخشید....
پرستار:شما آقای جئون؟!
جونگ کوک:بله...خودمم
پرستار:خب حال مادر و بچه هر دوتا خوبه و بچه یه پسر سالمه....حدود یه سافت دیگه هم میتونین برین ملاقات....
جونگ کوک:باشه...ممنون.
هوسوک:تبریک پسر...بابا شدی دیگه...الان خیالت راحت باشه تا بریم پیش هیون جو و....
راستی اسمی انتخاب کردین؟!
جونگ کوک:آره...جی هون.
هوسوک:قشنگه.....
صدای زنگ موبایل...
هوسوک :کیه؟!
جونگ کوک:یونگیه....
هوسوک :خب جواب بده.....
جونگ کوک:الو....
یونگی:الو...خوبی؟! به هیون جو زنگ زدم جواب نداد..پس به تو زنگ زدم....
جونگ کوک:آره...تازه پسرم به دنیا اومده...
یونگی:اوه...تبریک میگم...خب ما هم میتونیم بیایم ملاقات...؟!
جونگ کوک:هوم..دوساعت دیگه منتظرتونم.....
یونگی:باشه...میبینمت....
هوسوک:بریم پیش هیون جو.....الان دیگه یه ساعت شد...
رفتن سمت اتاق و وارد شدن .جی هون بغل هیون جو بود.....
جونگ کوک:اووو...بدش به من پسرم رو...
هیون جو:بیا...شبیه خودم شده...
جونگ کوک:نخیرم...شبیه منه....
هوسوک:خوشحالم که سالمید...اصلنم شبیه شما نشده...شبیه داییشه...
هیون جو:عه..اینطوریاست.
جونگ کوک و هوسوک همزمان جواب دادن...
_بلههههه
هیون جو:از دست شما.....
ادامه دارد.......
۲.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.