Pt32
Pt32
به کوک نگاه کردم اونم نگام کرد و لبامو بوسید
یک سال بعد
ا.ت:لباس دخملمو تنش کنم ببرمش پیش بابایی من و کوک صاحب یه دختر گوگولی مگولی شدیم الان هست ماهشه لباس صورتی و مخملی نیلا رو تنش کردم و کلاهش رو سرش گذاشتم خودمم حاضر شدم نیلا رو صندلی کودک عقب گذاشتم و رسیدیم من بعد زایمان شرکت نرفتم گفتم هروقت نیلا بزرگ شد دوباره میرم امروزم قراره با دخترم بریم پیشه کوکی رسیدم به شرکت نیلا رو از ماشین آوردم بیرون تو بغلم گرفتمش با ورودم همه تعظیم کردن مینسو هم اومد مینسو:وای خوشگل خاله سلام آبجی جون ا.ت:سلام مینسو:اومدی کوک رو ببینی ا.ت:آره مینسو:کوک الان تو جلسست ا.ت:باشه من تو اتاقشم وارد اتاق شدم اتاق بویه عطر کوک رو میداد ا.ت:بابات همیشه بویه عطرش پخشه میدونه دیوونه عطر تلخ و مردونشم به نیلا نگاه کردم با سر کجنگام میکرد واقعا خنگم حتی نمیدونه راجبه چی حرف میزنم نیلارو رو میز کار کوک گذاشتم که در باز شد و کوک اومد داخل ا.ت:سلام کوکی کوک:سلام عزیزم وای دخترمو نیلا ذوق کرده بود کوک نیلارو بغل کرد و لبا من رو بوسید ا.ت:دخترت همش ازیت میکرد باباش رو میخواست کوک:آره مامان ازیت کردی چیکار میکنی عزیزم ا.ت:هیچ خبر حوصلم تو خونه سر میرفت گفتم هم خودم بیام پیشت هم نیلا یه هوایی عوض کنه و باباش رو ببینه کوک گونه نیلا رو بوسید و پشت میزش نشست نیلا رو رو میز گذاشت منم کنارش نشستم ا.ت:دخترم به بابا نشون بده بلدی دست بزنی دستامو به هم زدم که نیلا هم میزد ولی اون با مشتاش میزد که کیوتش میکرد خیلی ا.ت:نگاش کن تو رو خدا کوک:موش موشی بابا نیلا تا اسم موش رو شنیدم گریه کرد کوک:چیشدع دخترم ا.ت:تو نمیدونی از موش موشی بدش میاد کوک:خوب باشه دخترم خرگوشی گریش قطع شد کوک اشکا نیلا رو پاک کرد
به کوک نگاه کردم اونم نگام کرد و لبامو بوسید
یک سال بعد
ا.ت:لباس دخملمو تنش کنم ببرمش پیش بابایی من و کوک صاحب یه دختر گوگولی مگولی شدیم الان هست ماهشه لباس صورتی و مخملی نیلا رو تنش کردم و کلاهش رو سرش گذاشتم خودمم حاضر شدم نیلا رو صندلی کودک عقب گذاشتم و رسیدیم من بعد زایمان شرکت نرفتم گفتم هروقت نیلا بزرگ شد دوباره میرم امروزم قراره با دخترم بریم پیشه کوکی رسیدم به شرکت نیلا رو از ماشین آوردم بیرون تو بغلم گرفتمش با ورودم همه تعظیم کردن مینسو هم اومد مینسو:وای خوشگل خاله سلام آبجی جون ا.ت:سلام مینسو:اومدی کوک رو ببینی ا.ت:آره مینسو:کوک الان تو جلسست ا.ت:باشه من تو اتاقشم وارد اتاق شدم اتاق بویه عطر کوک رو میداد ا.ت:بابات همیشه بویه عطرش پخشه میدونه دیوونه عطر تلخ و مردونشم به نیلا نگاه کردم با سر کجنگام میکرد واقعا خنگم حتی نمیدونه راجبه چی حرف میزنم نیلارو رو میز کار کوک گذاشتم که در باز شد و کوک اومد داخل ا.ت:سلام کوکی کوک:سلام عزیزم وای دخترمو نیلا ذوق کرده بود کوک نیلارو بغل کرد و لبا من رو بوسید ا.ت:دخترت همش ازیت میکرد باباش رو میخواست کوک:آره مامان ازیت کردی چیکار میکنی عزیزم ا.ت:هیچ خبر حوصلم تو خونه سر میرفت گفتم هم خودم بیام پیشت هم نیلا یه هوایی عوض کنه و باباش رو ببینه کوک گونه نیلا رو بوسید و پشت میزش نشست نیلا رو رو میز گذاشت منم کنارش نشستم ا.ت:دخترم به بابا نشون بده بلدی دست بزنی دستامو به هم زدم که نیلا هم میزد ولی اون با مشتاش میزد که کیوتش میکرد خیلی ا.ت:نگاش کن تو رو خدا کوک:موش موشی بابا نیلا تا اسم موش رو شنیدم گریه کرد کوک:چیشدع دخترم ا.ت:تو نمیدونی از موش موشی بدش میاد کوک:خوب باشه دخترم خرگوشی گریش قطع شد کوک اشکا نیلا رو پاک کرد
۷.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.