عشق سیاه و سفید p24
عشق سیاه و سفید p24
سونگ مین:اما
جونگ کوک: گفتم بشین
نشستن سر میز خدمتکارا میز رو چیدن رفتیم سر میز همه برا خودشون غذا کشیدن جونگ کوک هم برای من غذا کشید ...
سونگ مین:من اشتها ندارم خیلی نکش
جونگ کوک:اوکی
غذامو خوردم اعضا هم رفتن من رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و رفتم صورتمو شستم و روی تخت دراز کشیدم دیدم جونگ کوک اومد داخل
جونگ کوک:ببخشید ولی من اینجا میخابم امشب رو تخت تو
سونگ مین:مگه خودت اتاق نداری
جونگ کوک:میخام اینجا بخابم
اومد رو تخت پشتمو کرد بهش که دستشو انداخت دور شکمم و کشید سمت خودش و محکم بغلم کرد و خابش برده بودکه یهو زیر گوشم گفت :اون عشقی که از دست دادم تو بودی
تا اینو گفت ناگهان اشکی از چشمام ریخت و گفتم:چی ؟
خابش برد و دیگه جوابمو نداد از یه طرف بدم میومد ازش از یه طرف دوسش داشتم نمیدونم این دیگه چه حسی بود چرا منو اورده اینجا اصن چه اتفاقی افتاده .....
(برمیگردیم به اوت اتفاقی که باعث شد سونگ مین فراموش کنه هنه چی رو)
اون مرتیکه ها که معلوم نبود از طرف کی بودن منو گرفتن هرچی داد میزدم جونگ کوک عشقم توروخدا کمکم کن تهیونگ لطفا کمکم کنید
جونگ کوک اشک میریخت اما نیومد نجاتم بده منو گذاشتن تو ماشین بردنم تو یه بیمارستان متروکه کلی دستگاه اونجا بود
همینجور اشک میریختم و جیغ میزدم کسی نبود نجاتم بده عشقم جونگ کوک نیمود نجاتم بده چون فکر میکرد بهش خیانت کردم
کلی دستگاه بهم وصل کردن یه چیز شبیه کاسه گذاشتن رو سرم و میخاستن دستگاه رو روشن کنن که دیدم جیهوپ و جیمین و بقیه اعضا اومدن به غیر کوک و تهیونگ
جیهوپ با همه درگیر شد و زخمی شد بقیه هم همینجو یکی از اون دزد ها دکمه دستگاه را کشید بالا و انگار برق گرفتم از هوش رفتم و هیچی نفهمیدم
(از زبان جونگ کوک)
داشتم پرپر میشدم جلوم دزدیدنش ولی کاری براش نکردم چون واقعا بهم خیانت کرده
چون تهیونگ گفته پس درست گفته حتما که بهم خیانت کردن بردنش تو ماشین و حرکت کرد جیهوپ اومد سمتم و گفت:برات متاسفم برای یه حرف دری وری گذاشتی بدزدنش و معلوم نیست چه بلایی سرش بیارن
اومدن بلند شم برم باقیه تهیونگ جلومو گرفت و گفت:هی کوک رفیق یادت نرفته که بهت خیانت کرده هو
سونگ مین:اما
جونگ کوک: گفتم بشین
نشستن سر میز خدمتکارا میز رو چیدن رفتیم سر میز همه برا خودشون غذا کشیدن جونگ کوک هم برای من غذا کشید ...
سونگ مین:من اشتها ندارم خیلی نکش
جونگ کوک:اوکی
غذامو خوردم اعضا هم رفتن من رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و رفتم صورتمو شستم و روی تخت دراز کشیدم دیدم جونگ کوک اومد داخل
جونگ کوک:ببخشید ولی من اینجا میخابم امشب رو تخت تو
سونگ مین:مگه خودت اتاق نداری
جونگ کوک:میخام اینجا بخابم
اومد رو تخت پشتمو کرد بهش که دستشو انداخت دور شکمم و کشید سمت خودش و محکم بغلم کرد و خابش برده بودکه یهو زیر گوشم گفت :اون عشقی که از دست دادم تو بودی
تا اینو گفت ناگهان اشکی از چشمام ریخت و گفتم:چی ؟
خابش برد و دیگه جوابمو نداد از یه طرف بدم میومد ازش از یه طرف دوسش داشتم نمیدونم این دیگه چه حسی بود چرا منو اورده اینجا اصن چه اتفاقی افتاده .....
(برمیگردیم به اوت اتفاقی که باعث شد سونگ مین فراموش کنه هنه چی رو)
اون مرتیکه ها که معلوم نبود از طرف کی بودن منو گرفتن هرچی داد میزدم جونگ کوک عشقم توروخدا کمکم کن تهیونگ لطفا کمکم کنید
جونگ کوک اشک میریخت اما نیومد نجاتم بده منو گذاشتن تو ماشین بردنم تو یه بیمارستان متروکه کلی دستگاه اونجا بود
همینجور اشک میریختم و جیغ میزدم کسی نبود نجاتم بده عشقم جونگ کوک نیمود نجاتم بده چون فکر میکرد بهش خیانت کردم
کلی دستگاه بهم وصل کردن یه چیز شبیه کاسه گذاشتن رو سرم و میخاستن دستگاه رو روشن کنن که دیدم جیهوپ و جیمین و بقیه اعضا اومدن به غیر کوک و تهیونگ
جیهوپ با همه درگیر شد و زخمی شد بقیه هم همینجو یکی از اون دزد ها دکمه دستگاه را کشید بالا و انگار برق گرفتم از هوش رفتم و هیچی نفهمیدم
(از زبان جونگ کوک)
داشتم پرپر میشدم جلوم دزدیدنش ولی کاری براش نکردم چون واقعا بهم خیانت کرده
چون تهیونگ گفته پس درست گفته حتما که بهم خیانت کردن بردنش تو ماشین و حرکت کرد جیهوپ اومد سمتم و گفت:برات متاسفم برای یه حرف دری وری گذاشتی بدزدنش و معلوم نیست چه بلایی سرش بیارن
اومدن بلند شم برم باقیه تهیونگ جلومو گرفت و گفت:هی کوک رفیق یادت نرفته که بهت خیانت کرده هو
۶۵.۹k
۲۹ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.