ناگهانی p3
#درخواستی
#سه_پارتی
#چانگبین
چانگبین = حال همسرم چطوره اقای دکتر ...
دکتر = خونریزی شدید داشتن ولی تونستیم موفق بشیم ...حال همسرتون الان خوبه و میتونید برید ببینیدش ...
//چانگبین وارد اتاق ا/ت میشه ...ا/ت پشتشو کرده و خوابیده ...چانگبین اروم میره رو صندلی کنار تخت میشینه //
چانگبین = ا....ا/ت //با صدای اروم//
ا/ت = ...
چانگبین = ا/ت لطفا بیا با هم حرف بزنیم ...//بغض//
ا/ت = حرفی برای گفتن ندارم ...
چانگبین = خواهش میکنم ...// بغض //
ا/ت = ...
چانگبین = باشه حرف نزن ولی من حرفامو میگم و میرم ...من اشتباه کردم واقعا میگم ...به خاطر این دوهفته دوری هم واقعا متاسفم ...من فقط گیج شدم نمیدونم چیکار کنم ... خیلی تحت فشار قرار گرفتم ...من....من...نمیدونم چی بگم که درست بتونه حال اون لحظمو توصیف کنه ...//بغضش میشکنه //
// ا/ت برمیگرده و به چانگبین نگاه میکنه ...و وقتی بر میگرده چانگبین یه نگاهی به صورت ا/ت میکنه و میبینه جای دستش مونده گریه هاش شدید تر میشه ...ا/ت که دیگه طاقت دیدن اشک های چانگبینو نداره اروم بغلش میکنه و اجازه میده تو بغلش اشک بریزه ...بعد از چند دقیقه چانگبین از بغل ا/ت اومد بیرون ...//
چانگبین = ا/ت من لیاقت تورو ندارم ...اگه بخوای ترکم کنی بهت حق میدم ...
ا/ت = هی هی اینو نگو من هیچوقت ترکت نمیکنم ...
واینگونه پایانی خوش را برای یکدیگر رقم زدند...
#سه_پارتی
#چانگبین
چانگبین = حال همسرم چطوره اقای دکتر ...
دکتر = خونریزی شدید داشتن ولی تونستیم موفق بشیم ...حال همسرتون الان خوبه و میتونید برید ببینیدش ...
//چانگبین وارد اتاق ا/ت میشه ...ا/ت پشتشو کرده و خوابیده ...چانگبین اروم میره رو صندلی کنار تخت میشینه //
چانگبین = ا....ا/ت //با صدای اروم//
ا/ت = ...
چانگبین = ا/ت لطفا بیا با هم حرف بزنیم ...//بغض//
ا/ت = حرفی برای گفتن ندارم ...
چانگبین = خواهش میکنم ...// بغض //
ا/ت = ...
چانگبین = باشه حرف نزن ولی من حرفامو میگم و میرم ...من اشتباه کردم واقعا میگم ...به خاطر این دوهفته دوری هم واقعا متاسفم ...من فقط گیج شدم نمیدونم چیکار کنم ... خیلی تحت فشار قرار گرفتم ...من....من...نمیدونم چی بگم که درست بتونه حال اون لحظمو توصیف کنه ...//بغضش میشکنه //
// ا/ت برمیگرده و به چانگبین نگاه میکنه ...و وقتی بر میگرده چانگبین یه نگاهی به صورت ا/ت میکنه و میبینه جای دستش مونده گریه هاش شدید تر میشه ...ا/ت که دیگه طاقت دیدن اشک های چانگبینو نداره اروم بغلش میکنه و اجازه میده تو بغلش اشک بریزه ...بعد از چند دقیقه چانگبین از بغل ا/ت اومد بیرون ...//
چانگبین = ا/ت من لیاقت تورو ندارم ...اگه بخوای ترکم کنی بهت حق میدم ...
ا/ت = هی هی اینو نگو من هیچوقت ترکت نمیکنم ...
واینگونه پایانی خوش را برای یکدیگر رقم زدند...
- ۷.۷k
- ۲۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط