p

p1۷

پ/هه سو:(سریع از روی مبل بلند میشه و وای میسه) ت... تو

هه سو: همو میشناسید چقدم بهم میاین

بکهیون: سلام اقای لی

پ/هه سو: اقای لی پس(پوزخند) خوش اومدی پسرم

هه سو: وات د فاخ چتونه، بیا بریم بالا بکهیون

بکهیون: باشه بریم (مضطرب)

باهم رفتیم تو اتاقم و در رو بستم اشاره مردم رو مبل جلو میزم بشینه رفتم بیرون ازتو اتاق تو اشپزخونه گیزی ببرم براش که بابام اومد پیشم

پ/هه سو: دخترم این دوستته

هه سو: اره بابا خیلی پسر خوبیه خجالتیه، میشناسیش

پ/هه سو: کی اینو، ن... ن من اصن نمیدونی کیه (خنده فیک) براشکیک ببر دخترم من میرم بخابم نصف شبه

هه سو: شب خوش بابا

از تو یخچال دوتا کاپ کیک و اب پرتغال گذاشتم تو سینی و بردم تو اتاق گذاشتم جلو بکهیون

هه سو: خب اول یه چیزی بخور

بکهیون: یه سوال هه سو، این بابات بود

هه سو: ن پسر خاله عمه جندم بود توردمش خونمون یک پیر شده، توقع داری کی باشه خو بابامه دیگه

بکهیون: دهتر درست صحبت کن، اها اوکی

هه سو: غذا خوردی

بکهیون: ن نمیخام الان میرم فقط اومدم راجب همون پسر قاتله حرف بزنم

کیک پرید تو گلوم و سرفه کردم تا دوباره گفت پسر قاتله، یعنی واقعا جونگکوک پسر این قاتله هوف(تو دلش)

هه سو: من تا غذا نخورم خنگم چیزی نمیفهمم پیتزا سفارش بدم

بکهیون: نکا به ساعت کردی خانم لی

هه سو: پشمامممم ساعت۳صبحه(تعحب میکنه چشاش کرد میشه) ولی من گشنمهههه

بکهیون: اها یه جارا سراغ دارم بازه الان تلفنتو بده من کوشیم خاموش شده

هه سو: بیا بگیر زنگ بزن که خیلی گشنمه

بکهیون: کم مونده منو بخوری

گوشیو دادم بکهیون که تماس بگیره ولی صدای پیامک تومد رو گوشیم و نمیدونم چی بود بکهیون انکار عصبانی شده بود ولی ریکشنی نشون نداد زنگ زد و پیتزا رو سفارش داد

هه سو: خب سفارش دادی دیگه

بکهیون: بله الان میاد، پیامک اومد رو گوشیت

هه سو: مهم نیس ولش کن، خب تا پیتزا بیاد بیا راجب لین پسره قاتل بگو، از خانوادت بکو ببینم اصلا چی شد

بکهیون: سخته بگم ولی میگم، با پدرم و مادرم و خاهرم رفته بودیم بیرون مثل همیشه، من و خاهرم کوچیک بودیم حدود15سالمون بود داشتیم با سگمون بازی میکردیم که دوتا ماشین مشکی نزدیکمون شدن و مادرمو و پذرمو و همچنین خاهرمو بردن تو ماشین ولی من قایک شده بودم، خیلی ترسیده بودم گریه میکردم بعد دوسال خبر دادن بهم مادرم و خاهرم مردن و پدذم رفته یه زن دیگه گرفته یه دختر هم داره که میشه خاهر ناتنیم و دوست دارم خاهرمو ببینم و فک. کنم شاید الان جلو روم باشه(اروم زمه زمه کرد این جمله رو)

هه سو: من متاسفم، واقعا نمیدونم باید چی بگم، البته منمکم درد نکشیدم ولی خب میگذره
کامنت: ۳۸٠
لایک: ۶۵

(بی فانوسا برسونید تا پارت بعد رو بزارم🥲)
دیدگاه ها (۳۶۵)

p18هه سو:.. منم کم درد نکشیدم ولی میگذره نگران نباش، انگشتتو...

p19رفتم سر کلاسم و همون دخترا سر میز نشسته بودن که دو نفرشون...

p16کوک: باید دوست دخترم بشیهه سو: هوو نگه دار باهم بریم، ای...

p15هه سو: تورو جون جدت ول کن بکهیون حوصله دعوا ندارما بیا بر...

من عاشق شدمپارت(28)☆☆☆☆☆☆☆ته ها:هی تو کی هستی دستت رو از جلو...

من عاشق شدمپارت(13)☆☆☆☆☆☆☆☆☆(هه سو به ته ها زنگ میزنه)هه سو:...

من عاشق شدمپارت (27)☆☆☆☆☆☆☆خانم لونا:وای امروز مگه شیفت هه س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط