وقتی با وجود رو مخ بودنت صاحبم شدی..)
وقتی با وجود رو مخ بودنت صاحبم شدی..)
· · ───────────── · ·
تهیونگ دنبالم اومد نشست تو راحتی و دیگه حرفی نزد
تهیونگ میدونست خیلی کار بچگانه ای کرده و دختر مورد علاقش رو دلخور کرده و غرورش باعث میشد هیچی نگه
●●●
نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد
نگاه تهیونگ روم نشست
من: الووو چطوری بیببب
اینبار با تعجب بیشتری بهم نگاه کرد تا وقتی که اسم دوستمو گفتم
من: کاتی من خونم کی میای ؟
......
من: آها باشه پس میبینمت
گوشیو قطع کردم بلند شدم و گذاشتم جیب پشتم
تهیونگ: کی بود؟؟ کجا میری ؟؟؟
من: به تو چه پلشتت
رفت تو اتاقش و درو محکم بست
بعد از چن دیقه اومد بیرون
تهیونگ جا خورده از جاش بلند شد
تهیونگ: ا.ت خانم کجا تشریف میبرن اینجوری ؟؟!
یه نگاهی دوباره کرد
آرایش ملایمی با رژ نسبتا قرمز و موهای حالت داده و لباس کوتاه چرم مشکی
من: به تو هیچ ربطی نداره برو کنار پلشت تا جلوتو با پشتت یکی نکردممممم
تهیونگ: دوباره مانع شد و دستمو گرفت
تهیونگ: گفتم کجا میری
من: قبرستون
اینبار نزدیک تر اومد
و با صدای بمش خیلی جدی گفت
تهیونگ: گفتم کجا میری؟
من: میرم پارتی و بمون تا مامانامون بیان
سریع ته رو پس زدم و کفاشمو پوشیدم رفتم بیرون
●●●
من: کاتیییی چطوریی؟؟
کاتی: هیچی سگ پدر واس چی انقدر دیر اومدی اه دلم گوزید اوااا نه دلم پوسیدد
من: هه چه سوتی زایه ای
کاتی: خفه شو کونییییی
کاتی: بیا بریم وسط
من: بریم داداششش
رفتیم وسط و شروع کردیم به رقصیدننن
خدایییی چه قری میدادیمممم ..
،.بعضیا مست بودن و تو حال خودشون نبودن بعضیا اون ور در حال خوردن نوشیدنی بودن
در حال رقصیدن بودم که دستی به پایین ت.نم کشیده شددد و منو کشوند یه سمت خلوت
من: چیکارررر میکنیی مرتیکه سگگگ پدررر
مرده هی جلوتر میومد و لباشو با زبونش خیس میکرد
مرد: هه چطوریی بیب؟
من: برو اون ور عوضیییی
کاتی در حال رقص بود و اصلا حواسش نبود و همه در حال رقص بودن نمیدونستم از کی کمک بخوامممم
مرده سر تا پا نگاهی بهم انداخت
و دوباره زبونشو خیس کرد
من: نزدیک نیااااا
مرد: خوشگله افتار میدی صاحبت شم هومم؟
یهو صدای بم و خشمگین یه نفر از پشت شنیده شد
تهیونگ: اینجا فقط یکی صاحب اون دختره اونم منم !!!!!
با مشتی که روی صورت مرده سقوط کرد جلوی دهنمو گرفتم
تهیونگ موهاش ریخته بود رو صورتش و کت و لباس مشکی پوشیده بود خیلی جذاب تر شده بود
تهیونگ دستمو کشید برد بیرون و توی یک از کوچه های بن بست رف
· · ───────────── .
· · ───────────── · ·
تهیونگ دنبالم اومد نشست تو راحتی و دیگه حرفی نزد
تهیونگ میدونست خیلی کار بچگانه ای کرده و دختر مورد علاقش رو دلخور کرده و غرورش باعث میشد هیچی نگه
●●●
نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد
نگاه تهیونگ روم نشست
من: الووو چطوری بیببب
اینبار با تعجب بیشتری بهم نگاه کرد تا وقتی که اسم دوستمو گفتم
من: کاتی من خونم کی میای ؟
......
من: آها باشه پس میبینمت
گوشیو قطع کردم بلند شدم و گذاشتم جیب پشتم
تهیونگ: کی بود؟؟ کجا میری ؟؟؟
من: به تو چه پلشتت
رفت تو اتاقش و درو محکم بست
بعد از چن دیقه اومد بیرون
تهیونگ جا خورده از جاش بلند شد
تهیونگ: ا.ت خانم کجا تشریف میبرن اینجوری ؟؟!
یه نگاهی دوباره کرد
آرایش ملایمی با رژ نسبتا قرمز و موهای حالت داده و لباس کوتاه چرم مشکی
من: به تو هیچ ربطی نداره برو کنار پلشت تا جلوتو با پشتت یکی نکردممممم
تهیونگ: دوباره مانع شد و دستمو گرفت
تهیونگ: گفتم کجا میری
من: قبرستون
اینبار نزدیک تر اومد
و با صدای بمش خیلی جدی گفت
تهیونگ: گفتم کجا میری؟
من: میرم پارتی و بمون تا مامانامون بیان
سریع ته رو پس زدم و کفاشمو پوشیدم رفتم بیرون
●●●
من: کاتیییی چطوریی؟؟
کاتی: هیچی سگ پدر واس چی انقدر دیر اومدی اه دلم گوزید اوااا نه دلم پوسیدد
من: هه چه سوتی زایه ای
کاتی: خفه شو کونییییی
کاتی: بیا بریم وسط
من: بریم داداششش
رفتیم وسط و شروع کردیم به رقصیدننن
خدایییی چه قری میدادیمممم ..
،.بعضیا مست بودن و تو حال خودشون نبودن بعضیا اون ور در حال خوردن نوشیدنی بودن
در حال رقصیدن بودم که دستی به پایین ت.نم کشیده شددد و منو کشوند یه سمت خلوت
من: چیکارررر میکنیی مرتیکه سگگگ پدررر
مرده هی جلوتر میومد و لباشو با زبونش خیس میکرد
مرد: هه چطوریی بیب؟
من: برو اون ور عوضیییی
کاتی در حال رقص بود و اصلا حواسش نبود و همه در حال رقص بودن نمیدونستم از کی کمک بخوامممم
مرده سر تا پا نگاهی بهم انداخت
و دوباره زبونشو خیس کرد
من: نزدیک نیااااا
مرد: خوشگله افتار میدی صاحبت شم هومم؟
یهو صدای بم و خشمگین یه نفر از پشت شنیده شد
تهیونگ: اینجا فقط یکی صاحب اون دختره اونم منم !!!!!
با مشتی که روی صورت مرده سقوط کرد جلوی دهنمو گرفتم
تهیونگ موهاش ریخته بود رو صورتش و کت و لباس مشکی پوشیده بود خیلی جذاب تر شده بود
تهیونگ دستمو کشید برد بیرون و توی یک از کوچه های بن بست رف
· · ───────────── .
۶.۶k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.