پارت ۴
هم دریکو هم هری داشتن با تعجب نگاهم میکردن
هری : چطوری ؟
دریکو : وایسا تو چطوری رو جاروت وایسادی ؟
رین : خیلی راحت سوال دیگه ؟
دریکو : میشه اون گوی رو داشته باشم ؟
رین : البته
پرتش کردم و دریکو گرفتش
ذهن هری *: من میخواستم اونو بگیرم .... ملفوی نمیشه ی بار تو چیزی دخالت نکنی
رین : به نظر میرسه کلاس بعدی دیگه باید شروع بشه
با هم رفتیم به سمت کلاس مقابله با جادوی سیاه که انگار پرفسور لوپین بود ... اسمش برام آشناست. انگار که چند سال استاد بودن رو کنار گذاشته بعد تازه برگشته ... رفتیم سر کلاسش که راجب گرگینه ها توضیح داد بعد گفت که من وقتی همه ی بچه ها رفتن بمونم ...
هرمیون :اون یکی از بهترین دوستای سیرویوس بلک بوده
رین : دوست اون بوده به من چه
هرمیون : انگاری زیاد رابطه ی خوبی با پدرت نداری نه
رین : شب بهت توضیح میدم
همه رفتن بیرون
لوپین: چقدر بزرگ شدی رین ... خیلی شبیه پدرتی ولی ورژن دخترش
رین : ممنونم استاد
لوپین : وقتی کسی نیست میتونی عمو صدام کنی
رین : خیلی خب
لوپین : پدرت میدونه تو اینجایی و تونسته اثبات کنه که بیگناهه و برای مهمونیه اساتید میاد و این نامه رو داد برای تو
نامه رو گرفت
رین : ممنونم
لوپین :میدونم از پدرت بدت میاد ولی باور کن اون میتونه جبران کنه
رین : امیدوارم
لوپین : حالا بهتره بریم شام
باهم رفتیم شام رو خوردیم بعد همه رفتن نشستن سالن گیریفیندور منو هرمیون رفتیم تو اتاق دخترا و بهش گفتم چرا از سیرویوس بدم میاد بعد حالا اینکه باهاش یکم پیشگویی کار کردم همه اومدن و خوابیدن وقتی دیدم همه خوابن رفتم نزدیک پنجره و نامه رو باز کردم و از نور ماه استفاده کردم تا بخونمش
هری پاتر #
هری : چطوری ؟
دریکو : وایسا تو چطوری رو جاروت وایسادی ؟
رین : خیلی راحت سوال دیگه ؟
دریکو : میشه اون گوی رو داشته باشم ؟
رین : البته
پرتش کردم و دریکو گرفتش
ذهن هری *: من میخواستم اونو بگیرم .... ملفوی نمیشه ی بار تو چیزی دخالت نکنی
رین : به نظر میرسه کلاس بعدی دیگه باید شروع بشه
با هم رفتیم به سمت کلاس مقابله با جادوی سیاه که انگار پرفسور لوپین بود ... اسمش برام آشناست. انگار که چند سال استاد بودن رو کنار گذاشته بعد تازه برگشته ... رفتیم سر کلاسش که راجب گرگینه ها توضیح داد بعد گفت که من وقتی همه ی بچه ها رفتن بمونم ...
هرمیون :اون یکی از بهترین دوستای سیرویوس بلک بوده
رین : دوست اون بوده به من چه
هرمیون : انگاری زیاد رابطه ی خوبی با پدرت نداری نه
رین : شب بهت توضیح میدم
همه رفتن بیرون
لوپین: چقدر بزرگ شدی رین ... خیلی شبیه پدرتی ولی ورژن دخترش
رین : ممنونم استاد
لوپین : وقتی کسی نیست میتونی عمو صدام کنی
رین : خیلی خب
لوپین : پدرت میدونه تو اینجایی و تونسته اثبات کنه که بیگناهه و برای مهمونیه اساتید میاد و این نامه رو داد برای تو
نامه رو گرفت
رین : ممنونم
لوپین :میدونم از پدرت بدت میاد ولی باور کن اون میتونه جبران کنه
رین : امیدوارم
لوپین : حالا بهتره بریم شام
باهم رفتیم شام رو خوردیم بعد همه رفتن نشستن سالن گیریفیندور منو هرمیون رفتیم تو اتاق دخترا و بهش گفتم چرا از سیرویوس بدم میاد بعد حالا اینکه باهاش یکم پیشگویی کار کردم همه اومدن و خوابیدن وقتی دیدم همه خوابن رفتم نزدیک پنجره و نامه رو باز کردم و از نور ماه استفاده کردم تا بخونمش
هری پاتر #
۳.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.