مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

وقتی چشم هاش رو دیدم قلبم از تپش ایستاد دوتا گوی مشکی و

وقتی چشم هاش رو دیدم قلبم از تپش ایستاد ، دوتا گوی مشکی و درخشان ، موهاش موج دار مشکی صورتش رو قاب گرفته بود اون لبخند زیباش ، از همون موقع میدونستم مال من نیست انگار داشتم چیزی رو میخواستم که ممنوعه بود نگاهم روی حرکاتش قفل شده بود انگار محوش شده بودم نمیتونستم نگاهم رو ازش بگیرم هر حرکت اون باعث میشد صدای ضربان قلبم گوش هام رو پر کنه
شب ها تو رویاهام میبوسیدمش ، وقت هایی که یک نوازش کوتاه بهم هدیه میداد نفسم حبس میشد و کلمات گم میشدن ، من فقط تماشاگر بودم عادت داشتم سکوت کنم و بهش نگاه کنم ، گاهی نگاه هام طولانی میشد و سر من رو برمیگردوندم و از پنجره اتوبوس به بیرون نگاه میکردم اما فقط وانمود میکردم از فضای بیرون لذت میبرم چشم هام حرکت انعکاس اون توی شیشه رو میدید ، شاید اون فکر میکرد ادم سرد و دوری هستم اما نگاهم همیشه روی اون بود ، حرف هایی که نتونستم بهش بگم توی گلوم خفه شد ،
بعد اینکه فهمیدم بهانه چرخیدن دور شمع زندگیم رو از دست دادم و نمیتونم پروانه عاشقش باشم هفته ها زندگی نکردم و مُردم
لباس هام عطر اشنای خودم رو میداد اما توی اون عطر اون هم حضور داشت همه چیز رنگ دلتنگی میداد ولی من هنوز همون عاشق احمقم که هر بار میبینمش بزرگ ترین و پر ذوق ترین لبخند رو میزنم و همه چیز یادم میره جز حضور اون حرکاتش حرف هاش و توجهش حتی اگه کم باشه ، عشق من توی نگاه های دور و عاشق و پنهانم بود که بوی خواستن میداد و غرور نذاشت حرفی بزنم ، توی گهگاهی که دستم رو بین موهای ابریشمی اون فرو میبردم به شوخی اما قلب خودم تند میزد ، توی اون کلماتی که گاهی خیلی سرد و معمولی میگفتم خوشگل شدی! اما داشتم دیوونه میشدم ، اخه چطور یک نفر میتونست اونقدر خوشگل باشه ، آه لعنتی این پایان من بود
دیدگاه ها (۰)

من ایستاده‌ام، در میانه‌ی جاده‌ای که مقصدش را گم کرده‌ام،و ه...

قول بده...تا وقتی خاک، تنم را در آغوش نگرفته، از یادم نروی.ق...

می‌بینی عشق من؟قلبم را ویران کردندو تو همان پاره‌ای بودیکه ب...

درونم، خلأیی است بی‌انتها،جایی که نه نغمه ی شادمانی طنین می‌...

قهوه تلخپارت ۲۵چند دقیقه ای در سکوت گذشت که کشتی ایستاد. به ...

روانی منP54

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط