ازدواج اجباری(part 24)
ازدواج اجباری(part 24)
*جونگکوک ویو
یه حس بدی داشتم داشت به طرز عجیبی گرمم میشد ودف
کی پودر تحریک کننده ریخته تو غذا
همه ی خدمتکارا رو صدا کردم و به صف اومدن
+چی ریختین تو غذا
"قربان ما هیچی نریختیم
+نه منظورم اینه چه موادایی توش ریختین
همشو گفتن ولی چیز عجیبی توی نریخته بودن پس فهمیدم یه گربه ی چموش کرم ریخته
+خیله خب میتونید برید
_چرا گفتی بگن
+هیچی چیزی نشده
به زور داشتم دردمو تحمل میکردم میتونستم حس کنم که هر لحظه ممکنه شلوارم پاره شه
+اح
_کوک خوبی؟
+ای ا/ت مگه چیکارت کردم که اینجوری میکنی منو
_چیکارت کردم
+برای چی پودر تحریک کننده ریختی تو غذام کرم داری؟یا نه نیازم داری
_نیازت دارم اگه نیازت داشتم مثه ادم میومدم میگفتم
+پس چرا ریختی
_اهااا من میخواستم نمک بریزم ولی انگار اون پودرو ریختم
+میدونستی اصلا دروغگوی خوبی نیستی
_اره چون من همیشه راست میگم بلد نیستم دروغ بگم برای همین دروغ نمیگم
+یعنی تو نریختی
_نه
+خب به هر حال من الان تحریک شدم
_من پریودم
+چییی دروغ نگو
ادامه دارد...
شرطا:
۷٠ لایک
۱۰۰ کامنت✨
*جونگکوک ویو
یه حس بدی داشتم داشت به طرز عجیبی گرمم میشد ودف
کی پودر تحریک کننده ریخته تو غذا
همه ی خدمتکارا رو صدا کردم و به صف اومدن
+چی ریختین تو غذا
"قربان ما هیچی نریختیم
+نه منظورم اینه چه موادایی توش ریختین
همشو گفتن ولی چیز عجیبی توی نریخته بودن پس فهمیدم یه گربه ی چموش کرم ریخته
+خیله خب میتونید برید
_چرا گفتی بگن
+هیچی چیزی نشده
به زور داشتم دردمو تحمل میکردم میتونستم حس کنم که هر لحظه ممکنه شلوارم پاره شه
+اح
_کوک خوبی؟
+ای ا/ت مگه چیکارت کردم که اینجوری میکنی منو
_چیکارت کردم
+برای چی پودر تحریک کننده ریختی تو غذام کرم داری؟یا نه نیازم داری
_نیازت دارم اگه نیازت داشتم مثه ادم میومدم میگفتم
+پس چرا ریختی
_اهااا من میخواستم نمک بریزم ولی انگار اون پودرو ریختم
+میدونستی اصلا دروغگوی خوبی نیستی
_اره چون من همیشه راست میگم بلد نیستم دروغ بگم برای همین دروغ نمیگم
+یعنی تو نریختی
_نه
+خب به هر حال من الان تحریک شدم
_من پریودم
+چییی دروغ نگو
ادامه دارد...
شرطا:
۷٠ لایک
۱۰۰ کامنت✨
۸۸.۷k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.