قلعه هفت آتش
قلعه هفت آتش
Seven fire castle
پارت³
با تمام وجودم خودم توی نور انداختم که داخل چیز نرم و سفتی فرو رفتم
#این یه موجود انسانه!!
از بغل اون فرد بیرون اومدم یه صورت جذابی داشت که تا حالا ندیده بودم
سرد و با تعجب بهم نگاه میکرد
به اینه نگاه کردم یه پسر جذاب دیگه از اونجا بیرون اومد
#هی شوگا تو بالاخره برگشتی
به اون های دیگه نگاه کردم
اون ها هم دست کمی از هم نداشتن
پسری که گرفته بودتم هلم داد
# هی ببینم تو کی هستی چطور جرعت کردی وارد قلمرو ما بشی
# هی ته اذیتش نکن اون شوگا رو نجات داد
تهیونگ:اره ولی یه ادمیزاد نمی تونه وارد قلمرو ما بشه
# درسته خدمتکارررر
یه نفر نزدیک شد
بهش دقیق تر نگاه کردم
اون فقط یه چشم داشت
ات:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
همشون گوشاشون رو گرفتن و من همینطور به جیغ زدنام ادامه میدادم
که یکیشون از پشت دستام و جلوی دهنم رو گرفت
# ممنون نامجون
نامجون:فکر کنم اینم قدرت کر کردن گوشارو داره
اون تک چشمه به طرفم اومد که خواستم جیغ بزنم
# هی جیغ نزن اون نزدیکت نمیشه اوکی؟! جیهوپ تو ببرش
جیهوپ به طرفم اومد و منو رو کولش انداخت به جایی رفتیم
در رو باز کرد اونجا پر از موجود های ترسناک و عجیب بود
منو گزاشت پایین
جیهوپ:متاسفم خانم کوچولو ولی باید تا یه مدت اینجا بمونی
شروع کردم به گریه کردن
از دستش گرفتم
ات:هق نرو هق من هق میترسم
جیهوپ:هی هی گریه نکن من طاقت گریه کردن کسی رو ندارم
بعد یه لبخند سانشاینی زد
نمی خواستم ولی از این موقیت استفاده کردم و زدم لای پاهاش
ات:هر موجودی هم باشی تو اونجات حساسی و همینطور خیلی متاسفمم !
رو زمین نشسته بود می خواستم برم پیشش ولی باید خودمو نجات میدادم
با سرعت دویدم ولی همه جا خیلی بزرگ بود
گیج شده بودم
از پله ها بالا رفتم
که اینه رو دیدم
زود یه جا قایم شدم به اینه نزدیک شدم و اونا هنوز من و نمیبینن
که جیهوپ از اونجا بالا اومد
جیهوپ:بگیرینش داره فرار می کنه
همشون منو نگاه کردن که پریدم داخل اینه و فرار کردم یه نور دیگه دیدم
به طرف اون پریدم
چشمام رو باز کردم
داخل همون اتاق بودم
بلند شدم
چشمام رو مالش دادم به اینه نگاه کردم
روش با خط قرمز نوشته بود:
#پیدات می کنیم
Seven fire castle
پارت³
با تمام وجودم خودم توی نور انداختم که داخل چیز نرم و سفتی فرو رفتم
#این یه موجود انسانه!!
از بغل اون فرد بیرون اومدم یه صورت جذابی داشت که تا حالا ندیده بودم
سرد و با تعجب بهم نگاه میکرد
به اینه نگاه کردم یه پسر جذاب دیگه از اونجا بیرون اومد
#هی شوگا تو بالاخره برگشتی
به اون های دیگه نگاه کردم
اون ها هم دست کمی از هم نداشتن
پسری که گرفته بودتم هلم داد
# هی ببینم تو کی هستی چطور جرعت کردی وارد قلمرو ما بشی
# هی ته اذیتش نکن اون شوگا رو نجات داد
تهیونگ:اره ولی یه ادمیزاد نمی تونه وارد قلمرو ما بشه
# درسته خدمتکارررر
یه نفر نزدیک شد
بهش دقیق تر نگاه کردم
اون فقط یه چشم داشت
ات:جیغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغ
همشون گوشاشون رو گرفتن و من همینطور به جیغ زدنام ادامه میدادم
که یکیشون از پشت دستام و جلوی دهنم رو گرفت
# ممنون نامجون
نامجون:فکر کنم اینم قدرت کر کردن گوشارو داره
اون تک چشمه به طرفم اومد که خواستم جیغ بزنم
# هی جیغ نزن اون نزدیکت نمیشه اوکی؟! جیهوپ تو ببرش
جیهوپ به طرفم اومد و منو رو کولش انداخت به جایی رفتیم
در رو باز کرد اونجا پر از موجود های ترسناک و عجیب بود
منو گزاشت پایین
جیهوپ:متاسفم خانم کوچولو ولی باید تا یه مدت اینجا بمونی
شروع کردم به گریه کردن
از دستش گرفتم
ات:هق نرو هق من هق میترسم
جیهوپ:هی هی گریه نکن من طاقت گریه کردن کسی رو ندارم
بعد یه لبخند سانشاینی زد
نمی خواستم ولی از این موقیت استفاده کردم و زدم لای پاهاش
ات:هر موجودی هم باشی تو اونجات حساسی و همینطور خیلی متاسفمم !
رو زمین نشسته بود می خواستم برم پیشش ولی باید خودمو نجات میدادم
با سرعت دویدم ولی همه جا خیلی بزرگ بود
گیج شده بودم
از پله ها بالا رفتم
که اینه رو دیدم
زود یه جا قایم شدم به اینه نزدیک شدم و اونا هنوز من و نمیبینن
که جیهوپ از اونجا بالا اومد
جیهوپ:بگیرینش داره فرار می کنه
همشون منو نگاه کردن که پریدم داخل اینه و فرار کردم یه نور دیگه دیدم
به طرف اون پریدم
چشمام رو باز کردم
داخل همون اتاق بودم
بلند شدم
چشمام رو مالش دادم به اینه نگاه کردم
روش با خط قرمز نوشته بود:
#پیدات می کنیم
۱۱.۱k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.