تو هیولا نیستی p9 اخر
تو هیولا نیستی p9 اخر
دستشو شبیه ی خنجر مرد و از پشت کرد تو شکم کوک.......
از زبان ات
کوک تو چشام زل زد و افتاد زمین شستم رو زمین سرشو بغل کردم که اروم گفت
_دوست دارم
وسیاهییییی
اشک تو چشمام جم شد که داد زدم
+نهههههههه لطفا لطفا لطفا کوک لطفا چشماتو باز کن ترکم نکن کیمنا رفت جلوی ما که ی تخت بود نشست (تخت همون صندلی دیگه همون سندلی که پادشاها میشینی روش ) و گفت
کیمنا: از اولش تو مال من بودی بیب
دیگه صبرم لب ریز شد انگار ی نیروی خاصی داخلم روشن شد اگه کوکو با قدرتم شفا بدم برای همیشه نابود میشن و میمیرم حتی پیش خدایانم پمیرم روهم نابود میشه ولی بهتر از اینه بدون کوک. زندگی کنم
رفتم جلو و اروم لبامو روی لبای کوک گذاشتم و با قدرتم کاری کردم که زنده شه تو چشمام نگاه کرد لبخند ریزی زدم از جام پا شدم بالام و شاخام که ناپدیدشون کرده بودم زاهرشون کردم بالم خوب شده بود از زمین۱متر فاصله گرفتن و با دستانم ی جادوی بزرگ.درست کردم و به سمت کیمنا پرتاب کردم قدرتم روش اثرگذاشت و فقطاستخوناش باقی مون که افتادم زمین کوک اومد بلندم کرد گفتم
+کوک وقت ندارم من دارم نابود میشم چون جونتو نجات دادم فقطاینو بدون دوست دارم و لبامو.رو لباش گذاشتم و مثل کاغذ سوزونده شدم و تبدیل به خاکستر شدم
۱۰سال بعد
از زبان کوک
هر روز با زنو بچم به سر قبر ات میریم و وقت میگذرونیم من ی دختر دارم که ۵سالشه من ۷ساله از ازدواج کردم ۳سال اول از غم نابود شدن ات منم نابود شدم ولی بعد ها ی نامه از ات پیدا کردم که توش نوشته بود بخواطر عشقمون ازدواج کن و بچه دار شو و ی زندگی خوب برا خودت درست کن
و اینم بگم اسمه دخترمو ات گذاشتم 🙂
پایان فیک
ممنون ک خوندید
دستشو شبیه ی خنجر مرد و از پشت کرد تو شکم کوک.......
از زبان ات
کوک تو چشام زل زد و افتاد زمین شستم رو زمین سرشو بغل کردم که اروم گفت
_دوست دارم
وسیاهییییی
اشک تو چشمام جم شد که داد زدم
+نهههههههه لطفا لطفا لطفا کوک لطفا چشماتو باز کن ترکم نکن کیمنا رفت جلوی ما که ی تخت بود نشست (تخت همون صندلی دیگه همون سندلی که پادشاها میشینی روش ) و گفت
کیمنا: از اولش تو مال من بودی بیب
دیگه صبرم لب ریز شد انگار ی نیروی خاصی داخلم روشن شد اگه کوکو با قدرتم شفا بدم برای همیشه نابود میشن و میمیرم حتی پیش خدایانم پمیرم روهم نابود میشه ولی بهتر از اینه بدون کوک. زندگی کنم
رفتم جلو و اروم لبامو روی لبای کوک گذاشتم و با قدرتم کاری کردم که زنده شه تو چشمام نگاه کرد لبخند ریزی زدم از جام پا شدم بالام و شاخام که ناپدیدشون کرده بودم زاهرشون کردم بالم خوب شده بود از زمین۱متر فاصله گرفتن و با دستانم ی جادوی بزرگ.درست کردم و به سمت کیمنا پرتاب کردم قدرتم روش اثرگذاشت و فقطاستخوناش باقی مون که افتادم زمین کوک اومد بلندم کرد گفتم
+کوک وقت ندارم من دارم نابود میشم چون جونتو نجات دادم فقطاینو بدون دوست دارم و لبامو.رو لباش گذاشتم و مثل کاغذ سوزونده شدم و تبدیل به خاکستر شدم
۱۰سال بعد
از زبان کوک
هر روز با زنو بچم به سر قبر ات میریم و وقت میگذرونیم من ی دختر دارم که ۵سالشه من ۷ساله از ازدواج کردم ۳سال اول از غم نابود شدن ات منم نابود شدم ولی بعد ها ی نامه از ات پیدا کردم که توش نوشته بود بخواطر عشقمون ازدواج کن و بچه دار شو و ی زندگی خوب برا خودت درست کن
و اینم بگم اسمه دخترمو ات گذاشتم 🙂
پایان فیک
ممنون ک خوندید
۴.۹k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.