3فصل دوم
3فصل دوم
هه سو: چشمممم(ذوق)
از پله ها رفتم بالا و رفتم تو اتاقم یه لباس سفید با طرح های قهوه ای و دامن کوتاه کرم پوشیدم(اسلاید بعد)
و رفتم پایین سوار ماشین بشم برای اولین بار تو زندگیم و خیلی خوشم اومد ازش
اون وو: چرا خشکت زدهبیا این خرگوشه دهنمو سایید
هه سو: ببخشیدا ولی درس حرف بزن با بچم(بچش زارت)
اون وو: باشه بیا بریم (خنده)
سوار ماشینش شدم و جکی و گرفتم تو بغلم و فقط بوسش میکردم اون مرد مهربونم رانندگی میکرد
هه سو: میگم که چیزع، اسمتون چیه(تعجب و خنگ)
اون وو: قیافتو. اینحور نکن(خنده کیوت) من چا اون وو هستم تو اون وو صدام کن هوم
هه سو: اسمتم مث خودت قشنکه(لباشو غنچه میکنه با لحن کیوت) میگم کجا میخایم بریم نرسیدیم
اون وو: نظرت چیه بریم ساحل یا جنگل کدوم؟
هه سو: دریا..... بریم. جنگل جنگل (ذوق مرگ)
اون وو: خب باشه پس بزن بریم، اول یکم خوراکی بخریم اینجا یه مارکت هس بیا هرچی میخای بخر
هه سو: ولی اخه.....
اون وو: لطفا انقد خجالت نکش راحت باش با من باشع
هه سو: باشه بریم.
از ماشین پیاده شدیم و جکی(خرگوش) و گرفتم تو بغلم و در ماشین و بستیم و دست اون وو رو گرفتم استرس داشتم بی دلیل
اون وو: چیزی شده چرا ترسیدی
هه سو: نمیدونم چرا از مکان های پر سر و صدا میترسم فوبیا دارم به صدا های بلند و خون و اینحور چیزا
اون وو: اها باشه نترس من کنارتم (لبخند)
هه سو: مرسی(خنده)
رفتیم تو فروشگاه که خوراکی بخریم یکی از این سبد های چرخ دار(اسمشو نمد) برداشتم و جکی رو گذاشتم تو سبد
اون وو: اوم... بشن این تو
هه سو: ها؟....
اون وو: میگم بشین تو سبد تا ببرمت و هرچی نیازه دستور بده شما اینطور خسته هم نمیشی
هه سو: اره راس میگی مرسی
نشستم تو سبد (اقا اسمشو یادم رفته همونا مه چرخ داره دیگهعع عه) و اون وو هلم میداد و و کلی خوراکی گرفتیم و حساب کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم
هه سو: جیییییغ
اون. وو: چی شد ها چی شد(نگران)
هه سو: جکی، جکی نیست بدوووو
کامنت: ۴۰۰
لایک: ۶۰
هه سو: چشمممم(ذوق)
از پله ها رفتم بالا و رفتم تو اتاقم یه لباس سفید با طرح های قهوه ای و دامن کوتاه کرم پوشیدم(اسلاید بعد)
و رفتم پایین سوار ماشین بشم برای اولین بار تو زندگیم و خیلی خوشم اومد ازش
اون وو: چرا خشکت زدهبیا این خرگوشه دهنمو سایید
هه سو: ببخشیدا ولی درس حرف بزن با بچم(بچش زارت)
اون وو: باشه بیا بریم (خنده)
سوار ماشینش شدم و جکی و گرفتم تو بغلم و فقط بوسش میکردم اون مرد مهربونم رانندگی میکرد
هه سو: میگم که چیزع، اسمتون چیه(تعجب و خنگ)
اون وو: قیافتو. اینحور نکن(خنده کیوت) من چا اون وو هستم تو اون وو صدام کن هوم
هه سو: اسمتم مث خودت قشنکه(لباشو غنچه میکنه با لحن کیوت) میگم کجا میخایم بریم نرسیدیم
اون وو: نظرت چیه بریم ساحل یا جنگل کدوم؟
هه سو: دریا..... بریم. جنگل جنگل (ذوق مرگ)
اون وو: خب باشه پس بزن بریم، اول یکم خوراکی بخریم اینجا یه مارکت هس بیا هرچی میخای بخر
هه سو: ولی اخه.....
اون وو: لطفا انقد خجالت نکش راحت باش با من باشع
هه سو: باشه بریم.
از ماشین پیاده شدیم و جکی(خرگوش) و گرفتم تو بغلم و در ماشین و بستیم و دست اون وو رو گرفتم استرس داشتم بی دلیل
اون وو: چیزی شده چرا ترسیدی
هه سو: نمیدونم چرا از مکان های پر سر و صدا میترسم فوبیا دارم به صدا های بلند و خون و اینحور چیزا
اون وو: اها باشه نترس من کنارتم (لبخند)
هه سو: مرسی(خنده)
رفتیم تو فروشگاه که خوراکی بخریم یکی از این سبد های چرخ دار(اسمشو نمد) برداشتم و جکی رو گذاشتم تو سبد
اون وو: اوم... بشن این تو
هه سو: ها؟....
اون وو: میگم بشین تو سبد تا ببرمت و هرچی نیازه دستور بده شما اینطور خسته هم نمیشی
هه سو: اره راس میگی مرسی
نشستم تو سبد (اقا اسمشو یادم رفته همونا مه چرخ داره دیگهعع عه) و اون وو هلم میداد و و کلی خوراکی گرفتیم و حساب کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم
هه سو: جیییییغ
اون. وو: چی شد ها چی شد(نگران)
هه سو: جکی، جکی نیست بدوووو
کامنت: ۴۰۰
لایک: ۶۰
۵۱.۹k
۰۹ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.