تکپارتی جیهوپ ( درخواستی)
تکپارتی جیهوپ (#درخواستی)
ویو ا. ت
سلام من کیم ا. ت هستم دوست صمیمی جانگ هوسوک من 20سالمه و منشی یه شرکت هستم
ویو جیهوپ
سلام من جانگ هوسوک از گروه بی تی اس هستم من 23سالمه دوست صمیمی ا. ت هستم
10:55
ویو ا. ت
وای خیلی دیر کردم دیشب تا اخر شب با هوسوک و دوستاش بیرون بودم وای سریع رفتم لباس پوشیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد
ویو جیهوپ
چند ماه هست که عاشق ا. ت شدم ولی میترسیدم وقتی بهش بگم رد کنه منو
و دیگه دوست نباشید برا همین نگفتم ولی امروز تصمیم گرفتم بهش بگم برا همین زنگ زدم به ا. ت بعد چند دقیقه جواب داد
هوپی: سلام
ا. ت: سلام (با عجله)
هوپی: چرا انقدر عجله داری
ا. ت: دیر کردم باید برم سرکار
هوپی: وقت داری بعد سرکارت بیام دنبالت شام بریم بیرون
ا. ت: اوم اره باشه. منتظرم بای
هوپی: باشه بای
ویو ا. ت
سریع رفتم سرکار
ویو هوپی
خیلی ذوق داشتم میخواستم به ا. ت عتراف کنم اول رفتم طلا فروشی یه گردنبند خریدم و رفتم یه دست گل رز قرمز خریدم و رفتم یه رستوارن و بهش گفتم اونجا رو خالی کنه و یه میز خیلی زیبا برا ما اماده کنه و بعد رفتم خونه
ویو ا. ت
رفتم سرکار سریع رفتم دفتر رئیس
در زدم
ا. ت: میتونم بیام تو
رئیس: بیا
ا. ت: ببخشید دیر کردم
رئیس: اشکالی نداره بیا اینجا
ا. ت رفت نزدیک
رئیس: سریع دست ا. ت رو گرفت کشید پیشش*
رئیس: عاشقتم «اروم موهای ا. ت رو زیر گوشش میزاره»
ا. ت *میره کنار چشاش سرد میشه*
رئیس: چی فک کردم توهم دوسم داری
ا. ت: ببخشید رئیس ولی این زیادی* رفتش*
رئیس: عه لعنتی
ویو ا. ت
بیعشور فک کرده هرچی میتونه بگه عوضی هول
شب شد
ویو جیهوپ
رفتم به لباس شیک پوشیدم رفتم دنبال ا. ت
ویو ا. ت
کار هام تموم شد دیدم رئیس از اتاقش امد بیرون
رئیس: میخوای برسونمت بیبی
ا. ت: این شکلی صدام نکن تازه هم یکی دیگه میاد دنبالم
رئیس: کی
ا. ت: میشه برید
رئیس: اوف باشه« رفت»
کارام رو انجام دادم رفتم بیرون دیدم ماشین جیهوپ بیرون هست دیدم یهو شیشه امد پایین
ا. ت: سلام
هوپی: بیا بالا
ا. ت نشست
و رفتن رستوران
وارد شدن
ا. ت: وایییی چه خوشگلههههه
هوپی: برا تو هست بشین
ا. ت نشست
هوپی: یه جرعه مشروب خورد
ا. ت: امروز رئیس من بهم اعتراف کرد
هوپی:*سرفه*اعتراف ها و تو چی گفتی
ا. ت: ردش کردم
هوپی نفس عمیق کشید
ا. ت: چی شده مگه چرا ترسیدی
هوپی: اوم
یهو گارسون امد
گارسون: غذا تون امادست
ا. ت: ممنون
هوپی: ممنون
غذامون رو خوردیم
هوپی با دستمال لباشو پاک کرد
هوپی: خب خانم کیم
ا. ت: بله
هوپی: میخواستم بگم من یه چند ماهی هست که عاشقتم
ا. ت سرخ میشه
ا. ت: من.. من؟
هوپی: اره مایلی با من قرار بزاری
ا. ت:* ذوق*ارههههههه
هوپی: بلد میشه از جیبش جعبه در میاره و بازش میکنه و گردنبند رو درمیاره
هوپی: اجازه میدید
بقیه تو کامنت چون جا نیست.
میدنم بد شد....
ویو ا. ت
سلام من کیم ا. ت هستم دوست صمیمی جانگ هوسوک من 20سالمه و منشی یه شرکت هستم
ویو جیهوپ
سلام من جانگ هوسوک از گروه بی تی اس هستم من 23سالمه دوست صمیمی ا. ت هستم
10:55
ویو ا. ت
وای خیلی دیر کردم دیشب تا اخر شب با هوسوک و دوستاش بیرون بودم وای سریع رفتم لباس پوشیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد
ویو جیهوپ
چند ماه هست که عاشق ا. ت شدم ولی میترسیدم وقتی بهش بگم رد کنه منو
و دیگه دوست نباشید برا همین نگفتم ولی امروز تصمیم گرفتم بهش بگم برا همین زنگ زدم به ا. ت بعد چند دقیقه جواب داد
هوپی: سلام
ا. ت: سلام (با عجله)
هوپی: چرا انقدر عجله داری
ا. ت: دیر کردم باید برم سرکار
هوپی: وقت داری بعد سرکارت بیام دنبالت شام بریم بیرون
ا. ت: اوم اره باشه. منتظرم بای
هوپی: باشه بای
ویو ا. ت
سریع رفتم سرکار
ویو هوپی
خیلی ذوق داشتم میخواستم به ا. ت عتراف کنم اول رفتم طلا فروشی یه گردنبند خریدم و رفتم یه دست گل رز قرمز خریدم و رفتم یه رستوارن و بهش گفتم اونجا رو خالی کنه و یه میز خیلی زیبا برا ما اماده کنه و بعد رفتم خونه
ویو ا. ت
رفتم سرکار سریع رفتم دفتر رئیس
در زدم
ا. ت: میتونم بیام تو
رئیس: بیا
ا. ت: ببخشید دیر کردم
رئیس: اشکالی نداره بیا اینجا
ا. ت رفت نزدیک
رئیس: سریع دست ا. ت رو گرفت کشید پیشش*
رئیس: عاشقتم «اروم موهای ا. ت رو زیر گوشش میزاره»
ا. ت *میره کنار چشاش سرد میشه*
رئیس: چی فک کردم توهم دوسم داری
ا. ت: ببخشید رئیس ولی این زیادی* رفتش*
رئیس: عه لعنتی
ویو ا. ت
بیعشور فک کرده هرچی میتونه بگه عوضی هول
شب شد
ویو جیهوپ
رفتم به لباس شیک پوشیدم رفتم دنبال ا. ت
ویو ا. ت
کار هام تموم شد دیدم رئیس از اتاقش امد بیرون
رئیس: میخوای برسونمت بیبی
ا. ت: این شکلی صدام نکن تازه هم یکی دیگه میاد دنبالم
رئیس: کی
ا. ت: میشه برید
رئیس: اوف باشه« رفت»
کارام رو انجام دادم رفتم بیرون دیدم ماشین جیهوپ بیرون هست دیدم یهو شیشه امد پایین
ا. ت: سلام
هوپی: بیا بالا
ا. ت نشست
و رفتن رستوران
وارد شدن
ا. ت: وایییی چه خوشگلههههه
هوپی: برا تو هست بشین
ا. ت نشست
هوپی: یه جرعه مشروب خورد
ا. ت: امروز رئیس من بهم اعتراف کرد
هوپی:*سرفه*اعتراف ها و تو چی گفتی
ا. ت: ردش کردم
هوپی نفس عمیق کشید
ا. ت: چی شده مگه چرا ترسیدی
هوپی: اوم
یهو گارسون امد
گارسون: غذا تون امادست
ا. ت: ممنون
هوپی: ممنون
غذامون رو خوردیم
هوپی با دستمال لباشو پاک کرد
هوپی: خب خانم کیم
ا. ت: بله
هوپی: میخواستم بگم من یه چند ماهی هست که عاشقتم
ا. ت سرخ میشه
ا. ت: من.. من؟
هوپی: اره مایلی با من قرار بزاری
ا. ت:* ذوق*ارههههههه
هوپی: بلد میشه از جیبش جعبه در میاره و بازش میکنه و گردنبند رو درمیاره
هوپی: اجازه میدید
بقیه تو کامنت چون جا نیست.
میدنم بد شد....
۳۸.۲k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.