تکپارتی یونگی( درخواستی)
تکپارتی یونگی(#درخواستی)
ویو ا. ت
سلام من کیم ا. ت هستم 19سالمه دانشگاه میرم 5ماه است با مین یونگی قرار میزارم مین یونگی سرد است و زیاد مهربون نیست
ویو یونگی
سلام من مین یونگی هستم 21سالمه 5ماه است با کیم ا. ت قرار میزارم ا. ت شیرین بامزه و ناز است و من خیلی دوسش دارم
ویو ا. ت
امروز از دانشگاه امدم تولد یونگی بود قرار بود سپرایزش کنم برا همین رفتم وسایل با یه کادو برا یونگی گرفتم یه ساعت طلایی خریدم رفتم خونه رو تزئین کردم بعد رفتم کیک درست کرد بعد گذاشتم داخل یخچال بعد به یونگی زنگ زدم
ویو یونگی
داخل خونه نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد دیدم ا. ت هست جواب دادم
یونگی: جانم
ا. ت: یونگییییی بیااا
یونگی: چیه چی شده
ا. ت: بیا کمکم کن دستمم شکستتتت
یونگی: چییییییییی الان میام «قطع کرد»
ویو ا. ت
تا یونگی بیاد سریع برق رو خاموش کردم کیک رو از یخچال اوردم
ویو یونگی
سریع رفتم خونه ا. ت در باز کردم که دیدم برق خاموش هست وقتی داخل شدم که یهو ات پرید روبروم
ا. ت: تولدت مبارک
یونگی:* دستمو گرفت*کجای دستت شکست ها
ا. ت: داشتم شوخی میکردم میخواستم سوپرایزت کنم
یونگی: مسخره ترسیدم
ا. ت: تولدت مبارککک
یونگی:* ا. ت رو محکم بغل میکنع*
یونگی: ممنون بیبی
ا. ت بیا شمع رو فوت کن
پرش به زمان بعد تولد
یونگی:حالا نوبت کادو منه
ا. ت: چی تولد تو بود چرا من باید کادو بگیرم
یونگی: نه این کادو مخصوص من برا تو
ا. ت: چیه؟
یونگی ا. ت رو بغل میکنه میبره تو اتاق رو تخت میشینه ا. ت رو تو بعد خودش میگیره
یونگی: فهمیدی حالا
ا. ت:* لبخند میزنه و لبای یونگی رو میبوسه*
یونگی: هم اروم اروم لباس ا. ت رو باز میکنه و شب عالی و اروم رو با هم میگذرونن
پایان
میدنم خیلی خیلی بد شد ببخشید
ویو ا. ت
سلام من کیم ا. ت هستم 19سالمه دانشگاه میرم 5ماه است با مین یونگی قرار میزارم مین یونگی سرد است و زیاد مهربون نیست
ویو یونگی
سلام من مین یونگی هستم 21سالمه 5ماه است با کیم ا. ت قرار میزارم ا. ت شیرین بامزه و ناز است و من خیلی دوسش دارم
ویو ا. ت
امروز از دانشگاه امدم تولد یونگی بود قرار بود سپرایزش کنم برا همین رفتم وسایل با یه کادو برا یونگی گرفتم یه ساعت طلایی خریدم رفتم خونه رو تزئین کردم بعد رفتم کیک درست کرد بعد گذاشتم داخل یخچال بعد به یونگی زنگ زدم
ویو یونگی
داخل خونه نشسته بودم که گوشیم زنگ خورد دیدم ا. ت هست جواب دادم
یونگی: جانم
ا. ت: یونگییییی بیااا
یونگی: چیه چی شده
ا. ت: بیا کمکم کن دستمم شکستتتت
یونگی: چییییییییی الان میام «قطع کرد»
ویو ا. ت
تا یونگی بیاد سریع برق رو خاموش کردم کیک رو از یخچال اوردم
ویو یونگی
سریع رفتم خونه ا. ت در باز کردم که دیدم برق خاموش هست وقتی داخل شدم که یهو ات پرید روبروم
ا. ت: تولدت مبارک
یونگی:* دستمو گرفت*کجای دستت شکست ها
ا. ت: داشتم شوخی میکردم میخواستم سوپرایزت کنم
یونگی: مسخره ترسیدم
ا. ت: تولدت مبارککک
یونگی:* ا. ت رو محکم بغل میکنع*
یونگی: ممنون بیبی
ا. ت بیا شمع رو فوت کن
پرش به زمان بعد تولد
یونگی:حالا نوبت کادو منه
ا. ت: چی تولد تو بود چرا من باید کادو بگیرم
یونگی: نه این کادو مخصوص من برا تو
ا. ت: چیه؟
یونگی ا. ت رو بغل میکنه میبره تو اتاق رو تخت میشینه ا. ت رو تو بعد خودش میگیره
یونگی: فهمیدی حالا
ا. ت:* لبخند میزنه و لبای یونگی رو میبوسه*
یونگی: هم اروم اروم لباس ا. ت رو باز میکنه و شب عالی و اروم رو با هم میگذرونن
پایان
میدنم خیلی خیلی بد شد ببخشید
۴۲.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.