• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part106
#leoreza
موهاش رو نوازش کرد اخمی کرد و گفت
خانم جون: پسرم چرا خودت کنترل نمیکنی تو بچه ترسیده یکم آروم نکنه میخوای روش آرومم برات توضیح بدم
پانیذ: با نیش باز نگاه میکرد لا اله الله یچی میگم من ها
پانیذ با بغض الکی لب زد
پانیذ: خیلی وحشیه خانم جون چه انتظاری دارین آخه فردا پسفردا با شکم بالا اومد خواست با من رابطه برقرار کنه چی بچهام چی میشن آخه
خانم جون: راست میگه این دختر
مونده بودم چی بگم
پانیذ: دیدین خانم جون ، آخه چی داره بگه بهتون
پانیذ از بغلش اومد بیرون و بعد خانم جون دستای پانیذ رو گرفت
خانم جون : باشه عزیزم بهتون یکم وقت میدم ولی من بخاطر اینکه قرار برم آمریکا و هنوزم معلوم نیست کی برم بر اون گفتم من دوست دارم بچه دار شدن نوه ام رو ببینم پس منم درک کنین خب
خانم جون از جا بلند شد و ادامه داد
خانم جون: توام کم وحشی بازی در بیار
و از پله ها بالا رفت
وقتی کاملاً مطمئن شدم رفت نیشگونی از بازوش گرفتم با چشای پر نگام کرد
_که من وحشی ام رز وحشی
با فین فین گف
پانیذ: اگه به خانم جون نگفتم کتکم زدی
بلند شد و راه افتاد به طبقه ی بالا که دنبالش رفتم
_من کتک زدم چرا چرت میگی
پانیذ: همین الان نیشگون گرفتی بی عضو
_انقدر تند نرو وایسا ببینم
خواست در اتاق رو باز کنه که بازوش رو گرفتم برگشت سمتم
و با دو جفت چشای ناب روبرو شدم همون لحظه در اتاق خانم جون که بغلم اتاق ما بود
باز شد و برای اینکه لو نریم
لبام رو گذاشتم رو لباش درو سریع باز کردم رفتیم تو
مشتی به سینم زد و درآخر بازم مثل قبل زد وسط پام بر تلافی گازی از گوشه ی لبش گرفتم
و ول کردم قرمز شده رو تخت دراز کشیدم و فشارش دادم تا کم شه از دردش
تقه ای به در خورد
خانم جون: پسرم سعی کن ازت نترسه
و بعد صدایی نیومد
با درد لب زدم
_تخ*م صگ اگه اون کار و نمیکردم که میفهمید
در حالی که خون لب بالاش رو پاک میکرد گفت
پانیذ: اومدیم تو ولم نکردی
با درد کمی خوب شده بود نشستم
_اصن خوب کردم زنمی وظیفه ات بود دوست داشتم به اموالم دست زدم
وحشیانه بلند شد سمتم اومد
هلم داد و نشست رو شکمم چنگی به موهام زد
پانیذ: که من اموالتم پس آره مرتیکه بی عضو
آخی از کشیده شدن موهام گفتم
_رز وحشی ول کن موهام رو
کمی کشید
پانیذ: بار آخرت باشه به زبون میاری
تقه ای به در خورد که سریع جاهامون رو عوض کردم نیکا وارد شد هینی کشید و درو بست
با غرغر پشت در گفت
نیکا: بابا عملیات انجام میدین درو قفل کنین دیگه اه
_توام یادت باشه تا جواب بیا نیومده درو باز نکنه خیر سرت بچه
با صدا قدم هاش متوجه رفتنش شدم.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part106
#leoreza
موهاش رو نوازش کرد اخمی کرد و گفت
خانم جون: پسرم چرا خودت کنترل نمیکنی تو بچه ترسیده یکم آروم نکنه میخوای روش آرومم برات توضیح بدم
پانیذ: با نیش باز نگاه میکرد لا اله الله یچی میگم من ها
پانیذ با بغض الکی لب زد
پانیذ: خیلی وحشیه خانم جون چه انتظاری دارین آخه فردا پسفردا با شکم بالا اومد خواست با من رابطه برقرار کنه چی بچهام چی میشن آخه
خانم جون: راست میگه این دختر
مونده بودم چی بگم
پانیذ: دیدین خانم جون ، آخه چی داره بگه بهتون
پانیذ از بغلش اومد بیرون و بعد خانم جون دستای پانیذ رو گرفت
خانم جون : باشه عزیزم بهتون یکم وقت میدم ولی من بخاطر اینکه قرار برم آمریکا و هنوزم معلوم نیست کی برم بر اون گفتم من دوست دارم بچه دار شدن نوه ام رو ببینم پس منم درک کنین خب
خانم جون از جا بلند شد و ادامه داد
خانم جون: توام کم وحشی بازی در بیار
و از پله ها بالا رفت
وقتی کاملاً مطمئن شدم رفت نیشگونی از بازوش گرفتم با چشای پر نگام کرد
_که من وحشی ام رز وحشی
با فین فین گف
پانیذ: اگه به خانم جون نگفتم کتکم زدی
بلند شد و راه افتاد به طبقه ی بالا که دنبالش رفتم
_من کتک زدم چرا چرت میگی
پانیذ: همین الان نیشگون گرفتی بی عضو
_انقدر تند نرو وایسا ببینم
خواست در اتاق رو باز کنه که بازوش رو گرفتم برگشت سمتم
و با دو جفت چشای ناب روبرو شدم همون لحظه در اتاق خانم جون که بغلم اتاق ما بود
باز شد و برای اینکه لو نریم
لبام رو گذاشتم رو لباش درو سریع باز کردم رفتیم تو
مشتی به سینم زد و درآخر بازم مثل قبل زد وسط پام بر تلافی گازی از گوشه ی لبش گرفتم
و ول کردم قرمز شده رو تخت دراز کشیدم و فشارش دادم تا کم شه از دردش
تقه ای به در خورد
خانم جون: پسرم سعی کن ازت نترسه
و بعد صدایی نیومد
با درد لب زدم
_تخ*م صگ اگه اون کار و نمیکردم که میفهمید
در حالی که خون لب بالاش رو پاک میکرد گفت
پانیذ: اومدیم تو ولم نکردی
با درد کمی خوب شده بود نشستم
_اصن خوب کردم زنمی وظیفه ات بود دوست داشتم به اموالم دست زدم
وحشیانه بلند شد سمتم اومد
هلم داد و نشست رو شکمم چنگی به موهام زد
پانیذ: که من اموالتم پس آره مرتیکه بی عضو
آخی از کشیده شدن موهام گفتم
_رز وحشی ول کن موهام رو
کمی کشید
پانیذ: بار آخرت باشه به زبون میاری
تقه ای به در خورد که سریع جاهامون رو عوض کردم نیکا وارد شد هینی کشید و درو بست
با غرغر پشت در گفت
نیکا: بابا عملیات انجام میدین درو قفل کنین دیگه اه
_توام یادت باشه تا جواب بیا نیومده درو باز نکنه خیر سرت بچه
با صدا قدم هاش متوجه رفتنش شدم.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۸.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.