فیک ارتش بی رحم

فیک : ارتش بی رحم
پارت : ۲
صدایی آشنا مثل صاعقه از در چوبی و ضخیم دفتر ژنرال رد می‌شود 《 داری میفرستیش توی دهن مرگ 》نفس نفس میزنم. در کل قاره ، فقط یک زن احمق پیدا میشود که صدایش را روی صدای ژنرال بلند کند و از قرار معلوم الان باید هنگ‌ هوایی شرقی لب مرز باشد ، میرا . لعنتی اون اینجا چه کار می‌کند؟ اگه ژنرال امیلیا ریدلی نبود قطعا میرا ریدلی از مهم ترین و بزرگترین افراد خانواده ریدلی میشد . پس اون خیلی مهمه که باید برای دیدبانی لب مرزها باشد !
جوابی که از دفتر به گوش می‌رسد نامفهوم است دست دراز میکنم طرف دستگیره در.
به زحمت در سنگین را باز میکنم که وزن کوله ام میافتد جلو و چیزی نمانده بزندم زمین. لعنتی. همان لحظه میرا داد می‌زند: 《هیچ شانسی نداره.》 ژنرال که پشت میزش نشسته علاوه بر تلاشی که می‌کند تا عصبانی نشود و خونسردی اش را حفظ کند زیر لب فحش می‌دهد و من به پشتی کاناپه زرشکی چنگ میزنم تا تعادلم را حفظ کنم . میرا پرخاش کنان در می اید که : 《گندش بزنن ، مامان . حتی از پس کوله اش هم بر نمیاد》
من گونه هایم از شرمندگی گر می‌گیرد و می‌گویم: خوبم . به زور بلند میشوم تازه پنج دقیقه اس که از لب مرز برگشته و همین مدت را هم دارد سعی می‌کند جان مرا نجات بدهد. ندای از درونم به قلبم چنگ می‌زند تا حقیقت را یادآوری کند " لازمه یکی جونت نجات بده، احمق ضعیف تر از اونی هستی که سوار اژدها شی. " نمی‌خواهم اصلا نمی‌خواهم جز این سواره نظام کوفتی باشم. از جانم که سیر نشده ام منی که از پس کوله پشتی ام بر نمیام از پس خودمم برنخواهم آمد. میرا به سمتم میچرخد و می‌گوید :آخ ، جولیا با دست های قوی اش شانه هایم را محکم می‌گیرد و با چشم های قهوه‌ای‌اش سرتاپایم را برانداز می‌کند. (سلام ، میرا. ) گوشه لبم به خنده بالا می‌رود لابد برای خداحافظی آمده و من سالهاست خواهرم را ندیده ام پس خیلی خوشحالم. نگاهش مهربان می‌شود و انگشتانش را طوری روی شانه ام خم می‌شوند انگار میخواهد بغلم کند ولی چند قدم عقب می‌رود و روبه روی مامان می‌گوید: نمیتونی این کار رو بکنی.! مامان شانه بالا میندازد: کار از کار گذشته . پوزخند میزنم انتظار زیادی است که آدم فکر کند مجازات اعدامش به تعويق می‌افتد. البته من از زنی که به سنگدلی معروف است نه چنين انتظاری داشتم، نه حتی امیدوار بودم دلش به رحم بیاد ، کاملا میدانم برای خداحافظی اینجا هستم حالا یا خداحافظی همیشگی یا خداحافظی چندساله ای تا فارغ‌التحصیلی اما از آنجا که ضعيفم اسمش را خداحافظی همیشگی بگذاریم بهتر است. میرا جوش می‌آورد: خب لغوش کن. اون تمام عمرش آموزش دیده کاتب شه واسه سواره نظام بار نیومده. مامان بلاخره بلند می‌شود و ..
بنظرتون‌ پارت بعدی چی میشه؟
دیدگاه ها (۳)

فیک : ارتش‌ بی رحم پارت : ۳مامان بلاخره بلند می‌شود .《خب اون...

فیک : ارتش بی رحم پارت : ۴مامان خودداری و وقار معمولش را از ...

فیک : ارتش بی رحمپارت : ۱ویو جولیا: روز سربازگیری از همه روز...

سلام سلام بریم برای این فیک جدید.. اسم فیک : ارتش بی رحم بهت...

چپتر ۱۲ _ سایه انتقامکوهستان ساکت است. نه باد می وزد، نه جیر...

چپتر ۹ _ آرکانیوم و جنونماه ها گذشت...و سکوت خانه کوچک لیندا...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط