فیک چند پارتی جونگ کوک
فیک چند پارتی جونگ کوک
وقتی تو پارتی جلوی همه ازت دفاع میکنه پارت ۵
از زبان ات
با حرفش از ترس آب دهنمو قورت دادم قلبم محکم به قفسه سینم می خورد خدایا خودت بهم رحم کن (عزیزم کسی که می تونه بهت رحم کنه فقط جونگ کوکه)
آروم توری که فقط خودم بشنوم ولی می خواستمم جونگ کوک بشنوه گفتم: جونگ...کوک
اما ظاهراً ایشون گوش شون از فاصله ی هفت متری هم خوب میشنیدن
جونگ کوک: نشنوم صداتو فقط تا برسیم خونه جیکت در نیاد وگرنه همینجا تو ماشین میوفتم به جونت
از ترسم ساکت مثل بچه دو ساله ها که مامانشون سرش داد زده آروم و بی سرو صدا نشستم سره جام تا رسیدیم خونه اومدم درو سریع باز کنم که ظاهراً در ماشینو قفل کرده بود
ات: جونگ کوک درو باز کن باید برم
جونگ کوک: مثلاً کجا بری؟ از دست من می خوای فرار کنی هان؟ باشه بیبی گرل ولی بدون هرجا که بری من پیدات می کنم اون موقع به ددیه ساده نیستم یه ددیه خشن و... (منظورش یه پدر سرخته که فقط می خواد یکم دخترشو تنبیه کنه)
تا قفل درو باز کرد سریع دویدم رفتم یه جا قایم شدم با خودم گفتم که قطعاً این موقع شب نمیره تو کمد لباساش که لبلسشو در بیاره همیشه یا روی تخت افتادن یا رو زمین پخش و پلا هستن
رفتم اونجا بی سرو صدا ساکت موندم که صدای پاهاشو که نزدیک به در اتاق بودن شنیدم قلبم وایساد
جونگ کوک: می تونم بوی عطر تنتو حس کنم چون هر شب دارم باهاشون ریه هامو خفه میکنم از سیگار خطرناک تر عطر مست کننده ی تن توعه که کل وجودمو به خاطر انداخته..و حالا بهتره خودش از مخفی گاهش بیاد بیرون وگرنه خودش می دونه که اصلا چیزی به اسم رحم نمی شناسم
یه لبخند کجی روی لبان نشست تو ذهنم با خودم گفتم: هیچ وقت نمی تونی پیدام کنی رفتم زیر و پشت لباسای آویزونش قایم شدم ولی در کمد لباساشو باز کرد و دستشو دراز کرد و مچ دستمو گرفت بعد در کمد رو بست و منو چسبوند بهش و خودشو بین بدن گرم و غضلانیش و تخت سرد و سفت درگیر کرد تو چند میلی متریه هم بودیم نفسای عمیق و گرمش با پوستم برخورد می کرد و باعث قلقلکم میشد
جونگ کوک: پس اینجا بودی فکر کردی خیلی زرنگی که از دست جئون جونگ کوک خلاص شی؟ من اصلأ به این راحتیا نیستم که گول کسی رو بخورم حالا هم وقت تنبیه
ات: نه هق... تروخدا جونگ کوک هق... دیگه تکرار نمی کنم هق... (در حال التماس و خواهش فراوان)
جونگ کوک سرد و سرسخت ات رو پرت کرد رو تخت و گفت: بخششی در کنار نیست بیب تو خودت باعث بانیش هستی
وقتی تو پارتی جلوی همه ازت دفاع میکنه پارت ۵
از زبان ات
با حرفش از ترس آب دهنمو قورت دادم قلبم محکم به قفسه سینم می خورد خدایا خودت بهم رحم کن (عزیزم کسی که می تونه بهت رحم کنه فقط جونگ کوکه)
آروم توری که فقط خودم بشنوم ولی می خواستمم جونگ کوک بشنوه گفتم: جونگ...کوک
اما ظاهراً ایشون گوش شون از فاصله ی هفت متری هم خوب میشنیدن
جونگ کوک: نشنوم صداتو فقط تا برسیم خونه جیکت در نیاد وگرنه همینجا تو ماشین میوفتم به جونت
از ترسم ساکت مثل بچه دو ساله ها که مامانشون سرش داد زده آروم و بی سرو صدا نشستم سره جام تا رسیدیم خونه اومدم درو سریع باز کنم که ظاهراً در ماشینو قفل کرده بود
ات: جونگ کوک درو باز کن باید برم
جونگ کوک: مثلاً کجا بری؟ از دست من می خوای فرار کنی هان؟ باشه بیبی گرل ولی بدون هرجا که بری من پیدات می کنم اون موقع به ددیه ساده نیستم یه ددیه خشن و... (منظورش یه پدر سرخته که فقط می خواد یکم دخترشو تنبیه کنه)
تا قفل درو باز کرد سریع دویدم رفتم یه جا قایم شدم با خودم گفتم که قطعاً این موقع شب نمیره تو کمد لباساش که لبلسشو در بیاره همیشه یا روی تخت افتادن یا رو زمین پخش و پلا هستن
رفتم اونجا بی سرو صدا ساکت موندم که صدای پاهاشو که نزدیک به در اتاق بودن شنیدم قلبم وایساد
جونگ کوک: می تونم بوی عطر تنتو حس کنم چون هر شب دارم باهاشون ریه هامو خفه میکنم از سیگار خطرناک تر عطر مست کننده ی تن توعه که کل وجودمو به خاطر انداخته..و حالا بهتره خودش از مخفی گاهش بیاد بیرون وگرنه خودش می دونه که اصلا چیزی به اسم رحم نمی شناسم
یه لبخند کجی روی لبان نشست تو ذهنم با خودم گفتم: هیچ وقت نمی تونی پیدام کنی رفتم زیر و پشت لباسای آویزونش قایم شدم ولی در کمد لباساشو باز کرد و دستشو دراز کرد و مچ دستمو گرفت بعد در کمد رو بست و منو چسبوند بهش و خودشو بین بدن گرم و غضلانیش و تخت سرد و سفت درگیر کرد تو چند میلی متریه هم بودیم نفسای عمیق و گرمش با پوستم برخورد می کرد و باعث قلقلکم میشد
جونگ کوک: پس اینجا بودی فکر کردی خیلی زرنگی که از دست جئون جونگ کوک خلاص شی؟ من اصلأ به این راحتیا نیستم که گول کسی رو بخورم حالا هم وقت تنبیه
ات: نه هق... تروخدا جونگ کوک هق... دیگه تکرار نمی کنم هق... (در حال التماس و خواهش فراوان)
جونگ کوک سرد و سرسخت ات رو پرت کرد رو تخت و گفت: بخششی در کنار نیست بیب تو خودت باعث بانیش هستی
۳۰.۶k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.