فیک چند پارتی جونگ کوک
فیک چند پارتی جونگ کوک
وقتی تو پارتی جلوی همه ازت دفاع میکنه پارت ۳
از زبان ات
جونگ کوک گذاشتم تو ماشینش و حرکت کرد تا برسیم بار بینمون هیچ حرفی نبود تا خواستم از ماشین پیاده شم اومد سمت در ماشین و خودش درو برام باز کرد و دستمو گرفت و بردم تو بار
وقتی وارد بار شدیم همه ی نگاها رومون زوم ۱شد جونگ کوک بی تفاوت بهشون رفت سر مجلس روی صندلیش نشست رئیس باند مافیای ژاپن تا جونگ کوک رو دست تو دست من دید بهم نگاه های چشم داری کرد اه انگار دختر ندیدست
جونگ کوک تا فهمید خواست بره جلو که دستشو محکم تو دستم گرفتم و مانع رفتنش شدم جونگ کوک با غضب ولی نگاهای وحشتناکی که بهش کرد خودشو جمع کرد
نشستیم حوصلم سر رفته بود من که اصلأ از حرفاشون چیزی دستگیرم نمیشد با خودم گفتم چرا اصلا اومدم
همه ی دخترا بهم نگاهای نفرت انگیزی می کردن وقتی منو با جونگ کوک دیدن همشون لباسای باز و آرایشای غلیظ و اصلا ناجور بودن حالا من از بچه مدرسه ای هاعم ضایع و تو چشم تر بودم
برامون شراب آوردن می خواستم بر دارم که جونگ کوک مچ دستمو گرفت و لیوان منم خودش سر کشید بخدا طوری که این رفتار میکنه بیشتر همه بهمون نگاه و توجه میکنن
از جونگ کوک اجازه گرفتم که برم دستشویی وای خدا از دست اینم دارم دیوونه میشم اولش بهم گفت که اگه کار واجبی ندارم منتظر بمونم تا کارش تموم شه بعد بریم خونه و کارمو بکنم
منم می خواستم برم یه آبی به دست و صورتم بزنم تا حالم بهتر شه ولی به دروغ گفتم که کار واجبی دارم تا بهم اجازه بده
بالاخره ازش جدا شدم خواستم از تو جمعیت رد بشم که یه دختره تی دستمو گرفت و منو کشوند پیش چنتا دختر جلف دیگه
گفت: چقدر تو مینیاتوری و نازی من اصلا فکر نمی کنم تو با جونگ کوک تو رابطه باشین آخه اون جای پدرتون داره
منم یه پوزخندی گوشه ی لبم نشست و گفتم: اون ددیه منه و منم بچش نیستم من بیبی گرلشم
همشون با حرفم زدن زیره خنده های شیطانی شون یکی از دخترا گفت: من شرط میبندم حتی یه بارم نخواسته باهات باشه بگو ببینم تو که بیبی گرلشی تا به حال به شب تو اتاقشم دعوت شدی؟ نه معلومه نه شدی دختره ی بیچاره الکی خودتو امید وار نکن
اون یکی شون گفت: می دونی چیه من قبلاً بیبی گرلش بودم ولی دیگه انقدر مثل تو کوچولو و شکننده نبودم
داشت اشکم در می اومد اما جلوی بغضمو گرفتم برای اینکه زود پا پس نکشتم نیشمو باز کردم و سرمو بالا گرفتم به معنی غرورم
گفتم: پس چرا ولت کرد؟ شاید اون قدری مناسب ایده آلش نبودی تا نیازشو باهات رفع کنه
دختره اخماش رفت تو هم و اومد سمتم: شاید ولی از تو بهترم بچه جون دهن منو باز نکن وگرنه... (دستشو برد بالا که بزنتم منم از ترس چشمامو بستم اما هیچی حس نکردم انگار دستش از برخورد کردن به صورتم مانع شده بود)
وقتی تو پارتی جلوی همه ازت دفاع میکنه پارت ۳
از زبان ات
جونگ کوک گذاشتم تو ماشینش و حرکت کرد تا برسیم بار بینمون هیچ حرفی نبود تا خواستم از ماشین پیاده شم اومد سمت در ماشین و خودش درو برام باز کرد و دستمو گرفت و بردم تو بار
وقتی وارد بار شدیم همه ی نگاها رومون زوم ۱شد جونگ کوک بی تفاوت بهشون رفت سر مجلس روی صندلیش نشست رئیس باند مافیای ژاپن تا جونگ کوک رو دست تو دست من دید بهم نگاه های چشم داری کرد اه انگار دختر ندیدست
جونگ کوک تا فهمید خواست بره جلو که دستشو محکم تو دستم گرفتم و مانع رفتنش شدم جونگ کوک با غضب ولی نگاهای وحشتناکی که بهش کرد خودشو جمع کرد
نشستیم حوصلم سر رفته بود من که اصلأ از حرفاشون چیزی دستگیرم نمیشد با خودم گفتم چرا اصلا اومدم
همه ی دخترا بهم نگاهای نفرت انگیزی می کردن وقتی منو با جونگ کوک دیدن همشون لباسای باز و آرایشای غلیظ و اصلا ناجور بودن حالا من از بچه مدرسه ای هاعم ضایع و تو چشم تر بودم
برامون شراب آوردن می خواستم بر دارم که جونگ کوک مچ دستمو گرفت و لیوان منم خودش سر کشید بخدا طوری که این رفتار میکنه بیشتر همه بهمون نگاه و توجه میکنن
از جونگ کوک اجازه گرفتم که برم دستشویی وای خدا از دست اینم دارم دیوونه میشم اولش بهم گفت که اگه کار واجبی ندارم منتظر بمونم تا کارش تموم شه بعد بریم خونه و کارمو بکنم
منم می خواستم برم یه آبی به دست و صورتم بزنم تا حالم بهتر شه ولی به دروغ گفتم که کار واجبی دارم تا بهم اجازه بده
بالاخره ازش جدا شدم خواستم از تو جمعیت رد بشم که یه دختره تی دستمو گرفت و منو کشوند پیش چنتا دختر جلف دیگه
گفت: چقدر تو مینیاتوری و نازی من اصلا فکر نمی کنم تو با جونگ کوک تو رابطه باشین آخه اون جای پدرتون داره
منم یه پوزخندی گوشه ی لبم نشست و گفتم: اون ددیه منه و منم بچش نیستم من بیبی گرلشم
همشون با حرفم زدن زیره خنده های شیطانی شون یکی از دخترا گفت: من شرط میبندم حتی یه بارم نخواسته باهات باشه بگو ببینم تو که بیبی گرلشی تا به حال به شب تو اتاقشم دعوت شدی؟ نه معلومه نه شدی دختره ی بیچاره الکی خودتو امید وار نکن
اون یکی شون گفت: می دونی چیه من قبلاً بیبی گرلش بودم ولی دیگه انقدر مثل تو کوچولو و شکننده نبودم
داشت اشکم در می اومد اما جلوی بغضمو گرفتم برای اینکه زود پا پس نکشتم نیشمو باز کردم و سرمو بالا گرفتم به معنی غرورم
گفتم: پس چرا ولت کرد؟ شاید اون قدری مناسب ایده آلش نبودی تا نیازشو باهات رفع کنه
دختره اخماش رفت تو هم و اومد سمتم: شاید ولی از تو بهترم بچه جون دهن منو باز نکن وگرنه... (دستشو برد بالا که بزنتم منم از ترس چشمامو بستم اما هیچی حس نکردم انگار دستش از برخورد کردن به صورتم مانع شده بود)
۳۱.۸k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.