نامعشق یک طرفه
نام:عشق یک طرفه
ا.ت:
از خواب بیدار شدم دیدم روی تختمم ولی من که رو مبل خوابم برده بود یعنی جیمین منو آورده توی اتاقم ؟ولش کن نگاه ساعت کردم دیدم ساعت۷ چقدر زود بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم پایین و صبحونه رو آماده کردم بزار برم ببینم جیمین هست یا نه رفتم طبقه بالا در اتاق جیمین رو زدم
ا.ت:جیمین بیداری؟
جواب نداد در رو باز کردم دیدم خوابیده رفتم بالا سرش روی تختش نشستم کاش توهم من رو دوست داشتی کاش عشقم یک طرفه نبود صداش زدم
ا.ت: جیمین . جیمین بیدارشو بیا صبحونه بخور
جیمین: اهههههه دست از سرم بردار دیگه بزار بخوابمممممم(داد)
ا.ت:چرا اینجوری میکنی مگه من چی گفتم(بغض)
جیمین:خفه شو حالاهم برو بیرون نمیخوام ببینمت(داد)
با گریه از اتاقش اومدم بیرون رفتم تو اتاقم مگه من چی بهش گفتم که اینجوری کرد (گریه)
جیمین:
نباید بخاطر کمبود خواب اینجوری باهاش حرف میزدم اوفففف باید کاری کنم که ببخشتم باید ازش معذرت خواهی کنم رفتم و در اتاقشو زدم
جیمین: ا.ت معذرت می خوام نباید اینجوری باهات حرف میزدم نباید عصبانیتم رو سرت خالی میکردم ببخشید (ناراحت)
چیزی نگفت
جیمین:ا.ت میخواستم بگم اعضا قراره بیان خونمون
ا.ت از اتاق با عجله اومد بیرون
ا.ت:چیییییییی راست میگییییی؟(ذوق)
جیمین:آره(خنده)
ا.ت:ساعت چند میان؟(ذوق)
جیمین:ممکنه ساعت ۷ یا ۸ بیان
ا.ت:آخ جونننننن(ذوق)
وقتی ذوق میکنه خیلی بامزه میشه اَه بس کن دیگه جیمین چی داری میگی باخودت
ا.ت:براشون کلی غذای خوشمزه درست میکنم(خوشحال)
جیمین:باشه
ا.ت رفت پایین و منم رفتم نگاه تلویزیون کردم
ا.ت:
خیلییی ذوق دارم بلاخره به ارزوم رسیدم خیلی خوشانسم که زن جیمین شدم اینطوری میتونم اعضا رو ببینم ولی کاش حسی که من به جیمین دارم رو جیمینم نسبت به من داشت ولی نداره فکر کنم باید همیشه توی دلم نگه دارم که دوسش دارم شروع به پختن غذا کردم و کلی دسر های خوشمزه ساعت ۶کارم تموم شد خب خوبه برای آماده کردن خودم وقت دارم رفتم اتاقم خودم رو آماده کردم دیگه کم کم میان رفتم پایین صدای زنگ خونه اومد وایی اومدن استرس دارم رفتم در رو باز کردم
اعضا:سلام زن داداش(لبخند)
ا.ت:س. سلام بفرمایید داخل
اومدن داخل رو مبل نشستن
تهیونگ:زن داداش جیمین کجاست؟
ا.ت:تو اتاقشه میرم صداش کنم
رفتم در اتاق جیمینو زدم
جیمین:بیا تو
رفتم داخل
ا.ت:جیمین اعضا اومدن
جیمین:باشه بیا بریم
رفتیم پایین
اعضا:سلام
جیمین:سلام پسرا
من و جیمین نشستیم و کلی با اعضا حرف زدیم
ا.ت:من میرم میز شام رو آماده کنم
جیمین:باشه
رفتم تو آشپز خونه شروع کردم غذا رو ریختم توی بشقابا و یکی یکی میبردم روی میز
جیمین:پسرا من.........ادامه دارد
ا.ت:
از خواب بیدار شدم دیدم روی تختمم ولی من که رو مبل خوابم برده بود یعنی جیمین منو آورده توی اتاقم ؟ولش کن نگاه ساعت کردم دیدم ساعت۷ چقدر زود بیدار شدم رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم پایین و صبحونه رو آماده کردم بزار برم ببینم جیمین هست یا نه رفتم طبقه بالا در اتاق جیمین رو زدم
ا.ت:جیمین بیداری؟
جواب نداد در رو باز کردم دیدم خوابیده رفتم بالا سرش روی تختش نشستم کاش توهم من رو دوست داشتی کاش عشقم یک طرفه نبود صداش زدم
ا.ت: جیمین . جیمین بیدارشو بیا صبحونه بخور
جیمین: اهههههه دست از سرم بردار دیگه بزار بخوابمممممم(داد)
ا.ت:چرا اینجوری میکنی مگه من چی گفتم(بغض)
جیمین:خفه شو حالاهم برو بیرون نمیخوام ببینمت(داد)
با گریه از اتاقش اومدم بیرون رفتم تو اتاقم مگه من چی بهش گفتم که اینجوری کرد (گریه)
جیمین:
نباید بخاطر کمبود خواب اینجوری باهاش حرف میزدم اوفففف باید کاری کنم که ببخشتم باید ازش معذرت خواهی کنم رفتم و در اتاقشو زدم
جیمین: ا.ت معذرت می خوام نباید اینجوری باهات حرف میزدم نباید عصبانیتم رو سرت خالی میکردم ببخشید (ناراحت)
چیزی نگفت
جیمین:ا.ت میخواستم بگم اعضا قراره بیان خونمون
ا.ت از اتاق با عجله اومد بیرون
ا.ت:چیییییییی راست میگییییی؟(ذوق)
جیمین:آره(خنده)
ا.ت:ساعت چند میان؟(ذوق)
جیمین:ممکنه ساعت ۷ یا ۸ بیان
ا.ت:آخ جونننننن(ذوق)
وقتی ذوق میکنه خیلی بامزه میشه اَه بس کن دیگه جیمین چی داری میگی باخودت
ا.ت:براشون کلی غذای خوشمزه درست میکنم(خوشحال)
جیمین:باشه
ا.ت رفت پایین و منم رفتم نگاه تلویزیون کردم
ا.ت:
خیلییی ذوق دارم بلاخره به ارزوم رسیدم خیلی خوشانسم که زن جیمین شدم اینطوری میتونم اعضا رو ببینم ولی کاش حسی که من به جیمین دارم رو جیمینم نسبت به من داشت ولی نداره فکر کنم باید همیشه توی دلم نگه دارم که دوسش دارم شروع به پختن غذا کردم و کلی دسر های خوشمزه ساعت ۶کارم تموم شد خب خوبه برای آماده کردن خودم وقت دارم رفتم اتاقم خودم رو آماده کردم دیگه کم کم میان رفتم پایین صدای زنگ خونه اومد وایی اومدن استرس دارم رفتم در رو باز کردم
اعضا:سلام زن داداش(لبخند)
ا.ت:س. سلام بفرمایید داخل
اومدن داخل رو مبل نشستن
تهیونگ:زن داداش جیمین کجاست؟
ا.ت:تو اتاقشه میرم صداش کنم
رفتم در اتاق جیمینو زدم
جیمین:بیا تو
رفتم داخل
ا.ت:جیمین اعضا اومدن
جیمین:باشه بیا بریم
رفتیم پایین
اعضا:سلام
جیمین:سلام پسرا
من و جیمین نشستیم و کلی با اعضا حرف زدیم
ا.ت:من میرم میز شام رو آماده کنم
جیمین:باشه
رفتم تو آشپز خونه شروع کردم غذا رو ریختم توی بشقابا و یکی یکی میبردم روی میز
جیمین:پسرا من.........ادامه دارد
- ۹.۰k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط