هفت خوان اسفندیار
#هفت_خوان_اسفندیار
#شاهنامه
داستان هفت خوان
چون اسفندیار، پیروز مندانه از نبرد با ارجاسب تورانی بازگشت،روی به سراپرده ی پدر آورد و درباره کین خواهی لهراسپ و فرشیدورد با او به گفتننشست️
گشتاسپ نیز ،اسارت خواهران اسفندیار را در چنگ ارجاسپ تورانی ننگی بزرگ خواند و فرزند به رهایی خواهران بر انگیخت تا چون آنان از بند رهایی یابند او نیز به پادااش شایسته کار خویش بر تخت شاهی نشیند و تاج بر سر نهد️
شاه فرزند را تاج و تختی گران بها داد و سپاهیان را گنج و درم بخشید️
دوازده هزار سوار دلاور، پای در راه نهادند و روی به سوی توران آوردند تا به رهایی خواهران اسفندیار برخیزد و آبروی از دست رفته گشتاسب بدو بازگردان️
اسفندیار با سپاه بزرگ خویش، راه توران در پیش گرفت. گرگسار، پهلوانتورانی، که اسفندیار در جنگ پیشین او را به اسارت گرفته بود، راهنمای او در رسیدن به رویین دژ بود️
چون سپاهیان ایران،بلخ پشت سر نهادند،بر سر دو راهه ای رسیدند، پس اسفندیار فرمان درنگ داد، تا سرا پرده ای برپا کند و بساط طرب بگسترند و رامشگران آرند و باده ها پیمایند. آن گاه، گرگسار را فرا خواندو او را به چهار جام زرین باده نوشاند و با او به گفتار پرداخت:
_ای تیره بخت گرفتار! اگر در این راه، مرا راهنما گردی و آنچه از تو پرسم، پاسخی راست گویی، به پایان این راه تو را شاهی توران بخشم و جاهت به آسمان رسانم و خویش و خویشانت نیازارم وچون به دروغ زنی پردازی به تیغ برّان میانت به دو نیم کنم.
گرگسار، اسفندیار را به گفتن سخن راست وعده داد و شاهزاده او را بدین گونه به پرسش گرفت:
_رویین دژ کجاست؟رفتنش را چند راه است و کدام بی گزند است و باشندگان درون آن چندانند؟
ای پهلوان دلاور! رفتن به رویین دژ را، سه راه استکه یکی را به سه ماه و دیگری به دوماه و سِدیگر به یک هفته توان پیمود️
راه نخست راهی است سر سبز و خرم و پر آسایش و دیگر راه راهی است بس هموار که اگر چه بدان جای آبوگیاه است وخورش و پوشش نایافت نیست لیکن از انبنوه گیاه فرود آمدن نتوان. لیکن سِدیگر راه سخت و دشوار بود، آن گونه که در هر جای آن شیر و گرگی به کمین نشسته و اژدهایی کمین کرده. درندگانی که کس را توان رهایی از آنها نیست. جز این ها زن جادوگر نیز چشم به راه رونده ای است که او را به دام نیرنگ خویش در اندازد و بسته ی خود کند. وجود سیمرغ سهم ناک و سرمای سوزان و سخت نیز از دیگر دشواری های این راه سراسر پربیم و هراس است️
پر از شیر و گرگ است و نر اژدها
که ازچنگشان کس نیابد رها
فریب زن جادوگر و گرگ و شیر فزون است از اژدهای دلیر
یکی را ز دریا بر آرد به ماه
یکی را نگون اندر آرد به چاه
ای پهلوان! آن گاه، که رنج راه به سر آری و رویین دژ رسی، رنجی دیگر بینی و آن دست یافتن بر این دژ سر به فلک کشیده است که هزاران مرد جنگی به نگاهبانی اش ایستاده و دیوار هایش سر به آسمان برده و گرد بر گردش را رود ها در بر گرفت️
ای پهلوان!رفتن به رویین دژ بگذار که هیچ کس را تگان دست یافتن بر آن نیست که دیدنش هوش از سر رباید و دیده به شگفت اندازد. دژی که شاه توران نیز به گاهِ شکار بر دشواری از آن گذرد. آنجا که صد سال توانبی نیاز از دیگران آسوده زیست که در آن گیاه و درخت و آی و آسیاب وهرچه که زنده را به کار آید توان یافت
اسفندیار به شنیدن این سخنان به اندیشه فرو رفت و آنگاه، روی به گرگسار کرد و گفت:
_رسیدن بدین دژ را جز به راه آخر نشاید، که گفته اند: «بهین را جز راه کوتاه نبوَد»
_ای پهلوان بزرگ! از این اندیشه در گذر که کس را توان به پایان بردن این راه دشوار نیست.
_اگر بمانی خواه دید که چگونه این راه به سر آورم و دشمن از پای در می آورم اکنون مرا خبر ده که به نخستین منزل چه پیش آید تا خویشتنبه رویارویی با آن آماده سازم؟
#شاهنامه
داستان هفت خوان
چون اسفندیار، پیروز مندانه از نبرد با ارجاسب تورانی بازگشت،روی به سراپرده ی پدر آورد و درباره کین خواهی لهراسپ و فرشیدورد با او به گفتننشست️
گشتاسپ نیز ،اسارت خواهران اسفندیار را در چنگ ارجاسپ تورانی ننگی بزرگ خواند و فرزند به رهایی خواهران بر انگیخت تا چون آنان از بند رهایی یابند او نیز به پادااش شایسته کار خویش بر تخت شاهی نشیند و تاج بر سر نهد️
شاه فرزند را تاج و تختی گران بها داد و سپاهیان را گنج و درم بخشید️
دوازده هزار سوار دلاور، پای در راه نهادند و روی به سوی توران آوردند تا به رهایی خواهران اسفندیار برخیزد و آبروی از دست رفته گشتاسب بدو بازگردان️
اسفندیار با سپاه بزرگ خویش، راه توران در پیش گرفت. گرگسار، پهلوانتورانی، که اسفندیار در جنگ پیشین او را به اسارت گرفته بود، راهنمای او در رسیدن به رویین دژ بود️
چون سپاهیان ایران،بلخ پشت سر نهادند،بر سر دو راهه ای رسیدند، پس اسفندیار فرمان درنگ داد، تا سرا پرده ای برپا کند و بساط طرب بگسترند و رامشگران آرند و باده ها پیمایند. آن گاه، گرگسار را فرا خواندو او را به چهار جام زرین باده نوشاند و با او به گفتار پرداخت:
_ای تیره بخت گرفتار! اگر در این راه، مرا راهنما گردی و آنچه از تو پرسم، پاسخی راست گویی، به پایان این راه تو را شاهی توران بخشم و جاهت به آسمان رسانم و خویش و خویشانت نیازارم وچون به دروغ زنی پردازی به تیغ برّان میانت به دو نیم کنم.
گرگسار، اسفندیار را به گفتن سخن راست وعده داد و شاهزاده او را بدین گونه به پرسش گرفت:
_رویین دژ کجاست؟رفتنش را چند راه است و کدام بی گزند است و باشندگان درون آن چندانند؟
ای پهلوان دلاور! رفتن به رویین دژ را، سه راه استکه یکی را به سه ماه و دیگری به دوماه و سِدیگر به یک هفته توان پیمود️
راه نخست راهی است سر سبز و خرم و پر آسایش و دیگر راه راهی است بس هموار که اگر چه بدان جای آبوگیاه است وخورش و پوشش نایافت نیست لیکن از انبنوه گیاه فرود آمدن نتوان. لیکن سِدیگر راه سخت و دشوار بود، آن گونه که در هر جای آن شیر و گرگی به کمین نشسته و اژدهایی کمین کرده. درندگانی که کس را توان رهایی از آنها نیست. جز این ها زن جادوگر نیز چشم به راه رونده ای است که او را به دام نیرنگ خویش در اندازد و بسته ی خود کند. وجود سیمرغ سهم ناک و سرمای سوزان و سخت نیز از دیگر دشواری های این راه سراسر پربیم و هراس است️
پر از شیر و گرگ است و نر اژدها
که ازچنگشان کس نیابد رها
فریب زن جادوگر و گرگ و شیر فزون است از اژدهای دلیر
یکی را ز دریا بر آرد به ماه
یکی را نگون اندر آرد به چاه
ای پهلوان! آن گاه، که رنج راه به سر آری و رویین دژ رسی، رنجی دیگر بینی و آن دست یافتن بر این دژ سر به فلک کشیده است که هزاران مرد جنگی به نگاهبانی اش ایستاده و دیوار هایش سر به آسمان برده و گرد بر گردش را رود ها در بر گرفت️
ای پهلوان!رفتن به رویین دژ بگذار که هیچ کس را تگان دست یافتن بر آن نیست که دیدنش هوش از سر رباید و دیده به شگفت اندازد. دژی که شاه توران نیز به گاهِ شکار بر دشواری از آن گذرد. آنجا که صد سال توانبی نیاز از دیگران آسوده زیست که در آن گیاه و درخت و آی و آسیاب وهرچه که زنده را به کار آید توان یافت
اسفندیار به شنیدن این سخنان به اندیشه فرو رفت و آنگاه، روی به گرگسار کرد و گفت:
_رسیدن بدین دژ را جز به راه آخر نشاید، که گفته اند: «بهین را جز راه کوتاه نبوَد»
_ای پهلوان بزرگ! از این اندیشه در گذر که کس را توان به پایان بردن این راه دشوار نیست.
_اگر بمانی خواه دید که چگونه این راه به سر آورم و دشمن از پای در می آورم اکنون مرا خبر ده که به نخستین منزل چه پیش آید تا خویشتنبه رویارویی با آن آماده سازم؟
۴.۶k
۱۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.