فیک جداناپذیر پارت ۵۶
فیک جداناپذیر پارت ۵۶
از زبان ات
یدفه بازومو گرفت و کشوندم تو بغلش و سرشو تو گوشم فرم برد و آروم چیزی رو تو گوشم زمزمه کرد که باعث شد تپش قلبم بره رو دو هزار
جونگ کوک: می خوام از این به بعد هر روز بهت بگم پرنسس کوچولوی من پس هر روز خوب بهش گوش بده
عاشقم کردی دختر روح شکسته منو درمان کردی و اسیر و دیوونه ی خودت کردی شدی روح درونم که نمی تونم بدون وجودت کنار خودم حتی نفس بکشم
بدجوری دیوونت شدم نمی دونم از کی ولی روحامون به هم گره خورده بدون تو نمی تونم تصور کنم
بعد از تموم کردن حرفش که با هر کلمش بیشتر تو شوک فرو می رفتم با پشت دستش سرمو آروم نواز کرد و لبخندی زد که هرگز تا به حال همچین لبخندی رو روی لبای بی نقصش ندیده بودم
بعد از چند ثانیه دوباره منو تو خماری گذاشت و از پیشم رفت
منظورش از عاشقم کردی چی بود؟ یعنی اون کسی که حتی باورشم سخته عاشقم شده؟ (وای دختر چرا وانمود می کنی احمقی؟ میاد بهت بگه که عاشقش کردی ولی عاشق یه نفر دیگه کردیش؟)
هنوز تو شوک بودم باورم نمی شد اون که گفت نمی تونیم با هم باشیم اما اون که الان...
تو همین لحظه یدفه مینا اومد بازمو گرفت و سمت خودش چرخوندم
مینا: دختر بگو ببینم چی بهت گفت؟ ظاهراً خیلی عاشقانه و رمانتیک بود زود باش تند سریع بگو چی بهت گفت؟
وقتی به خودم اومدم سریع گفتم: چی می خواستی بگه هان؟ هیچی نگفت همین همش فقط همین بود
مینا خط و نشون برام کشید دوباره لجبازی هاش شروع شد فقط می خواست منو تو منگنه قرار برده
مینا: دروغگو به من دروغ نگو پرنسس کوچولوی من وگرنه به جونگ کوک میگم
ات: چی داری برای خودت میگی ایششش اصلا هرچی که گفته باشه تو چیکار داری که چیا بهم گفته
مینا: باشه پرنسس کوچولوی مستر جئون جونگ کوک
مینا که می دونست اگه الا اینجا بود می افتادم به جونش و قطعا جون سالم به سر نمی برد سریع رفت
ات: وایییی خدا دیگه دارم دیوونه میشم اصلا نمیفهمم چرا همه انقدر برام بابا ننه گری می کنن
یدفه آنجلا اومد تو دست پاهام و خودشو بهم مالوند و به پاهام چسبید و هی خودشو ناز می کرد که بغلش کنم
بهش نگاه کردم و گفتم: خوش به حالت همه بهت عشق می ورزن و دوست دارم ولی هیچ کدومن نمیگن نباید عاشق یکی شون بشی مگه عاشق شدن جرمه؟
من فقط عاشق شدم من یه عاشقم خب که چی؟
از زبان ات
یدفه بازومو گرفت و کشوندم تو بغلش و سرشو تو گوشم فرم برد و آروم چیزی رو تو گوشم زمزمه کرد که باعث شد تپش قلبم بره رو دو هزار
جونگ کوک: می خوام از این به بعد هر روز بهت بگم پرنسس کوچولوی من پس هر روز خوب بهش گوش بده
عاشقم کردی دختر روح شکسته منو درمان کردی و اسیر و دیوونه ی خودت کردی شدی روح درونم که نمی تونم بدون وجودت کنار خودم حتی نفس بکشم
بدجوری دیوونت شدم نمی دونم از کی ولی روحامون به هم گره خورده بدون تو نمی تونم تصور کنم
بعد از تموم کردن حرفش که با هر کلمش بیشتر تو شوک فرو می رفتم با پشت دستش سرمو آروم نواز کرد و لبخندی زد که هرگز تا به حال همچین لبخندی رو روی لبای بی نقصش ندیده بودم
بعد از چند ثانیه دوباره منو تو خماری گذاشت و از پیشم رفت
منظورش از عاشقم کردی چی بود؟ یعنی اون کسی که حتی باورشم سخته عاشقم شده؟ (وای دختر چرا وانمود می کنی احمقی؟ میاد بهت بگه که عاشقش کردی ولی عاشق یه نفر دیگه کردیش؟)
هنوز تو شوک بودم باورم نمی شد اون که گفت نمی تونیم با هم باشیم اما اون که الان...
تو همین لحظه یدفه مینا اومد بازمو گرفت و سمت خودش چرخوندم
مینا: دختر بگو ببینم چی بهت گفت؟ ظاهراً خیلی عاشقانه و رمانتیک بود زود باش تند سریع بگو چی بهت گفت؟
وقتی به خودم اومدم سریع گفتم: چی می خواستی بگه هان؟ هیچی نگفت همین همش فقط همین بود
مینا خط و نشون برام کشید دوباره لجبازی هاش شروع شد فقط می خواست منو تو منگنه قرار برده
مینا: دروغگو به من دروغ نگو پرنسس کوچولوی من وگرنه به جونگ کوک میگم
ات: چی داری برای خودت میگی ایششش اصلا هرچی که گفته باشه تو چیکار داری که چیا بهم گفته
مینا: باشه پرنسس کوچولوی مستر جئون جونگ کوک
مینا که می دونست اگه الا اینجا بود می افتادم به جونش و قطعا جون سالم به سر نمی برد سریع رفت
ات: وایییی خدا دیگه دارم دیوونه میشم اصلا نمیفهمم چرا همه انقدر برام بابا ننه گری می کنن
یدفه آنجلا اومد تو دست پاهام و خودشو بهم مالوند و به پاهام چسبید و هی خودشو ناز می کرد که بغلش کنم
بهش نگاه کردم و گفتم: خوش به حالت همه بهت عشق می ورزن و دوست دارم ولی هیچ کدومن نمیگن نباید عاشق یکی شون بشی مگه عاشق شدن جرمه؟
من فقط عاشق شدم من یه عاشقم خب که چی؟
۲۵.۸k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.