پارت

پارت ۱۴۹ ♡♡♡♡♡
جاذبه ی چشمات ❤ ✌
از زبون بیتا ......
داشتیم میخندیدیم که رها و رادین دوتایی اومد طرفمون
رها رو به رادین :نگا نگا دو دیقه نبودیما شروع کردن لاوترکوندن خجالتم نمیکشن
که با این حرفش رادین خندش گرفته بود ولی سعی میکرد که نخنده که :مگه نقاشی هم بلدن ؟
که یهو گفتم :اره حرفه ای ولی خجالت تو حرفه ام نیست
که یهو دوتایی مث بز فقط داشتن به ما نگاه میکردن
پرهام :خب دیگه بسه بیاید بریم مگرنه یهو دیدین خواهر برادری ریختن سرمون گفته باشم
بعد حرفش زدیم زیر خنده
رها که داشت اشکاشو پاک پاک میکرد گفت :ایی خدا نکشتتون با حرفاتون اخ دلم خدایا این شادی رو از ما نگیر
-بسه بسه بریم تا نیومدن جممون کنن
همگی باشه ای گفتن و رفتیم داخل سالن که یه باشگاه بزرگ و خیلی شیک و خفنی بود داشتم باشگاه رو دید میزدم که یهو یه دست منو کشید
شیوا :کجا بودی تو بیا اینارو بپوش که بریم سر تمرین
یه ست ورزشی مشکی قرمز ست کفشا بهم داد
سویشرت مشکی قرمز با یه تاپ بندی قرمز و یه شلوار مشکی و مچ بند مارک نایک همراه با کلاهش
پوشیدم اومدم بیرون که ..........
پارت بعدی کمتر از یک ساعت دیگه
دیدگاه ها (۱۰۱)

پارت ۱۵۰ ☺ جاذبه ی چشمات 😍 ❤ از زبون بیتا ....اومدم بیرون که...

#جاذبه ی چشمات پارت ۱۵۱ ❤ از زبون رها ........ست ورزشی که شی...

پارت ۱۴۸ 🌈 جاذبه ی چشمات زبون پرهام .......پریسا :عه عشقمممم...

جاذبه ی چشمات 😍 پارت ۱۴۶ 💫 از زبون پرهام .......گوشیو قطع کر...

#بد_بوی#پارت_۳۹ #لنا خسته رو تختم لش میشم تازه از حموم اومدم...

پارت ۲۵ فیک دور اما آشنا

پیوند جادو فصل دوم: پارت پنجمدیگه بعد اونروز به ملاقاتش نرفت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط