پارت ۷۰
پارت ۷۰
(جونگ کوک ویو)
ساعت ۱۲ شب بود اما همچنان در حال حرف زدن با پسر رئیس باند جدید بودم......اما حال زیاد خوشی نداشتم......بعد از خوردن ودکا اینجوری شدم.....تعجب کردم چون من ظرفیت خیلی بالایی دارم ولی اینکه الان به این حال افتادم برام خیلی عجیبه.....سرم به طرز عجیبی درد میکرد.....بالاخره با بدبختی از صحبت های پسره جدا شدم....رفتم جلوتر.....از بین تمام اون جمعیت نظرم نسبت به یه نفر جلب شد.....چشمامو ریز کردم و بیشتر دقت کردم....یه دختر با لباس باز صورتی رنگ کوتاه،ا/ته دیگه....اما یه لحظه وایسا.....اون کیه کنارش؟......دستاشو دور شونه های ا/ت گرفته بود.....ا/ت به نظر خیلی مست میومد.....مرتیکه عوضی....فکر کرده می تونه از مست بودنش استفاده کنه.....با اینکه سردرد و سرگیجه داشتم اما قدم های پرقدرت و بلندی بر می داشتم.....می خواستن از پله ها بالا برن که با یه حرکت سریع ا/ت رو توی بغلم جا دادم.....
پسره اصن خشک شده بود.....
ا/ت که کلا مست بود.....
مگه چقدر خورده که اینجوری مست کرده؟
-جایی میرفتین؟(اخم هاش در هم رفته)
¿آم چیزه نه....فقط می خواستم کمکش کنم بره توی اتاقش....
-مرسی از لطفتون.....اما الان دیگه خودم اومدم.....می تونیم تشریف نجستون رو ببرین(عصبانیت)
¿جناب جئون بد برداشت نکنین.....
به در اشاره کردم
-بفرمایید....
نیشخندی هواله کرد و رفت....نگاهی به ا/ت که مست توی بغلم افتاده بود کردم
-آخه بگو تو که انقدر ظرفیتت کمه چرا میخوری؟
براید استایل بغلش کردم.....و به سمت اتاقمون بردمش.....
روی کاناپه گذاشتمش......بیهوش نبود فقط خیلی مست بود.....
حالم بد بود....ولی باید میرفتم پایین.....به سمت در رفتم که با شنیدن صداش میخکوب شدم....
+جونگ کوکا(مست)
آهی کشیدم و بدون توجه بهش به سمت در رفتم اما بازم حرفش منو سر جام میخکوب کرد
+پسره.....بهم گفت.....همسرت باهات بازی می کنه؟
با سردرگمی سمتش برگشتم
-چی؟
+گفت اگر شوهرت باهات بازی نمی کنه،من خیلی خوب بلدم باهات بازی کنم....
منظورشو که گرفتم فحشی نثار پسره کرده
-مرتیکه آشغال
+جونگ کوکا
دوباره با صداش نگاهمو دادم بهش.....
+میشه باهام بازی کنی؟بازی بزرگتر ها(همه ی این دیالوگا تو حالت مستی هست)
-الان مستی.....هیچی حالیت نمی شه.....
یهو بلند شد....اما از شدت مستی زیاد نمی تونست راه بره....داشت میوفتاد که سریع گرفتمش
یهو دستاشو روی دو تا شونم گذاشت
+از بازی کردن باهام خوشت نمیاد؟
-ا/ت
سعی کردم از خودم دورش کنم
+مگه من چیم کمتر از اون هرزه هاست؟هوم؟
با حرفا هایی که داشت میزد از یه طرف تعجب کرده بودم از یه طرف دیگه ام حالم داشت بدتر میشد و کنترلمو از دست می دادم....
-ا/ت برو اونور
تکونی بهش دادم که بدتر بیشتر چسبید بهم......و دقیقا خورد به جای حساس......ای خدا لعنتت کنه ا/ت.....مرض داشتی مست کردی
+من تنها کاری که ازت می خوام اینه که باهام بازی کنی.....
-دیگه داری عصبانیم میکنی.....برو اونور تا کار دستت ندادم
داشتم خودمو کنترل میکردم و این سختترین کار ممکن بود.....مگه اون ودکای لعنتی چی بود که اینجوری شدم......
نگاهی به ا/ت کردم.......که داشت سرمستانه میخندید
+پس داری درخواست بازیمو رد میکنی؟(خنده مستی)
مکثی کرد
+...ددی....
با گفتن کلمه آخرش داشتم دیوونه می شدم.....حس بزرگ شدنش رو زیر شلوارم احساس می کردم.....نه نه جونگ کوک خودتو کنترل کن......
-ا/ت.....کافیه.....برو اونور تا بدجور به گات ندادم..........
دوباره خنده ای کرد و جواب داد
+من می خوام تو به گام بدی ددی.....
صورتم قرمز شده بود.....کلم داغ شده شده بود....گرم بود.....از همه بدتر داشتم از پایین تنم فشار می خوردم.....احساس نیاز داشتم.....
-پس خودت خواستی
با یه حرکت روی تخت انداختمش.....روش خیمه زدم.....لباسش،لباس بازی بود و این کار منو راحت تر می کرد....به طور وحشیانه ای هورنی شده بودم و با دندون هام پوست گردنش رو شکار کردم گاز میگرفتم
خب خب به به
با توجه به اینکه اسمات نمی نویسم دیگه ادامش نمیدم.....
اسمات خون های محترم خودتون یه جوری دیگه تصورش کنید
فقط اینو بگم قراره س*ک*س مفصلی داشته باشن.....همین دیگه
دلیل اینکه چرا ۱ پارت آپ کردم رو براتون توی پست بعد میگم......
با کامنت ها و نظراتتون درباره فیک بهم انرژی بدین=)
خیلی عاشقتونم:)
(جونگ کوک ویو)
ساعت ۱۲ شب بود اما همچنان در حال حرف زدن با پسر رئیس باند جدید بودم......اما حال زیاد خوشی نداشتم......بعد از خوردن ودکا اینجوری شدم.....تعجب کردم چون من ظرفیت خیلی بالایی دارم ولی اینکه الان به این حال افتادم برام خیلی عجیبه.....سرم به طرز عجیبی درد میکرد.....بالاخره با بدبختی از صحبت های پسره جدا شدم....رفتم جلوتر.....از بین تمام اون جمعیت نظرم نسبت به یه نفر جلب شد.....چشمامو ریز کردم و بیشتر دقت کردم....یه دختر با لباس باز صورتی رنگ کوتاه،ا/ته دیگه....اما یه لحظه وایسا.....اون کیه کنارش؟......دستاشو دور شونه های ا/ت گرفته بود.....ا/ت به نظر خیلی مست میومد.....مرتیکه عوضی....فکر کرده می تونه از مست بودنش استفاده کنه.....با اینکه سردرد و سرگیجه داشتم اما قدم های پرقدرت و بلندی بر می داشتم.....می خواستن از پله ها بالا برن که با یه حرکت سریع ا/ت رو توی بغلم جا دادم.....
پسره اصن خشک شده بود.....
ا/ت که کلا مست بود.....
مگه چقدر خورده که اینجوری مست کرده؟
-جایی میرفتین؟(اخم هاش در هم رفته)
¿آم چیزه نه....فقط می خواستم کمکش کنم بره توی اتاقش....
-مرسی از لطفتون.....اما الان دیگه خودم اومدم.....می تونیم تشریف نجستون رو ببرین(عصبانیت)
¿جناب جئون بد برداشت نکنین.....
به در اشاره کردم
-بفرمایید....
نیشخندی هواله کرد و رفت....نگاهی به ا/ت که مست توی بغلم افتاده بود کردم
-آخه بگو تو که انقدر ظرفیتت کمه چرا میخوری؟
براید استایل بغلش کردم.....و به سمت اتاقمون بردمش.....
روی کاناپه گذاشتمش......بیهوش نبود فقط خیلی مست بود.....
حالم بد بود....ولی باید میرفتم پایین.....به سمت در رفتم که با شنیدن صداش میخکوب شدم....
+جونگ کوکا(مست)
آهی کشیدم و بدون توجه بهش به سمت در رفتم اما بازم حرفش منو سر جام میخکوب کرد
+پسره.....بهم گفت.....همسرت باهات بازی می کنه؟
با سردرگمی سمتش برگشتم
-چی؟
+گفت اگر شوهرت باهات بازی نمی کنه،من خیلی خوب بلدم باهات بازی کنم....
منظورشو که گرفتم فحشی نثار پسره کرده
-مرتیکه آشغال
+جونگ کوکا
دوباره با صداش نگاهمو دادم بهش.....
+میشه باهام بازی کنی؟بازی بزرگتر ها(همه ی این دیالوگا تو حالت مستی هست)
-الان مستی.....هیچی حالیت نمی شه.....
یهو بلند شد....اما از شدت مستی زیاد نمی تونست راه بره....داشت میوفتاد که سریع گرفتمش
یهو دستاشو روی دو تا شونم گذاشت
+از بازی کردن باهام خوشت نمیاد؟
-ا/ت
سعی کردم از خودم دورش کنم
+مگه من چیم کمتر از اون هرزه هاست؟هوم؟
با حرفا هایی که داشت میزد از یه طرف تعجب کرده بودم از یه طرف دیگه ام حالم داشت بدتر میشد و کنترلمو از دست می دادم....
-ا/ت برو اونور
تکونی بهش دادم که بدتر بیشتر چسبید بهم......و دقیقا خورد به جای حساس......ای خدا لعنتت کنه ا/ت.....مرض داشتی مست کردی
+من تنها کاری که ازت می خوام اینه که باهام بازی کنی.....
-دیگه داری عصبانیم میکنی.....برو اونور تا کار دستت ندادم
داشتم خودمو کنترل میکردم و این سختترین کار ممکن بود.....مگه اون ودکای لعنتی چی بود که اینجوری شدم......
نگاهی به ا/ت کردم.......که داشت سرمستانه میخندید
+پس داری درخواست بازیمو رد میکنی؟(خنده مستی)
مکثی کرد
+...ددی....
با گفتن کلمه آخرش داشتم دیوونه می شدم.....حس بزرگ شدنش رو زیر شلوارم احساس می کردم.....نه نه جونگ کوک خودتو کنترل کن......
-ا/ت.....کافیه.....برو اونور تا بدجور به گات ندادم..........
دوباره خنده ای کرد و جواب داد
+من می خوام تو به گام بدی ددی.....
صورتم قرمز شده بود.....کلم داغ شده شده بود....گرم بود.....از همه بدتر داشتم از پایین تنم فشار می خوردم.....احساس نیاز داشتم.....
-پس خودت خواستی
با یه حرکت روی تخت انداختمش.....روش خیمه زدم.....لباسش،لباس بازی بود و این کار منو راحت تر می کرد....به طور وحشیانه ای هورنی شده بودم و با دندون هام پوست گردنش رو شکار کردم گاز میگرفتم
خب خب به به
با توجه به اینکه اسمات نمی نویسم دیگه ادامش نمیدم.....
اسمات خون های محترم خودتون یه جوری دیگه تصورش کنید
فقط اینو بگم قراره س*ک*س مفصلی داشته باشن.....همین دیگه
دلیل اینکه چرا ۱ پارت آپ کردم رو براتون توی پست بعد میگم......
با کامنت ها و نظراتتون درباره فیک بهم انرژی بدین=)
خیلی عاشقتونم:)
۸۳.۰k
۱۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.