عشقباطعمتلخ Part

#عشق_باطعم_تلخ #Part22

بعد دانشگاه رفتم سمت بیمارستان، سر راه ساندویچی گرفتم و تا بیمارستان خوردم، این روزا شهرزاد هم این ‌جا نبود، رفته بودن شهرستان دیدن خانوادش.
از آرش خداحافظی کردم، بیمارستان خیلی شلوغ بود سر همه پرستار‌ها شلوغ بود و چون پرهام نیومده بود ماهم مشغول کمک کردن پرستارها شدیم، بعد از نیم ساعت پرهام اومد تا من و دید یه جور دیگه نگاهم کرد، نفهمیدم معنی نگاهش ‌رو! فرحانم پیشش بود، پرهام رفت سمت اتاقش فرحانم اومد سمتم و گفت:
- چطوری آنا خانم؟
- عالی، تو خوبی؟
تک خنده‌ای کرد و گفت:
- من کی بد بودم؟
با مکث...
- آنا آمار یکی رو ازت می‌خوام.
برگشتم طرفش با تعجب، پرسیدم:
- کی؟!
زل زد بهم و گفت:
- شهرزاد هخامنش.
با شنیدن اسم شهرزاد پوقی زدم زیر خنده،
فرحان با تعجب نگاهم می‌کرد، سعی کردم خندم رو کنترول کنم.
- حالا واسه چی می‌خواهی؟
با دستش موهاش رو داد بالا و گفت:
- همین‌جوری... یه دختر لجباز و یک دنده‌س.
منم سرم رو به نشونه تایید تکون دادم و ادامه دادم:
- خیلی شیطون، مغرور، لجبازه، قبول دارم.
بعدم یکم درمورد شخصیت شهرزاد به فرحان گفتم،
و ته دلم به حال شهرزاد می‌خندیدم.
هیچی کلی سر شهرزاد غیبت کردیم، بعد چند دقیقه گفتم:
- وای، من برم دکتر زند عصبی میشه.
خندید و گفت:
- بهش گفتم باهات کار دارم، درضمن غلط کرده بهت چیزی بگه؛ ولی الان می‌تونی بری.
خندیدم...
- پس فعلا.
با فرحان خداحافظی کردم و رفتم سمت اتاق پرهام، حدس زدم همه اون جا باشن برای همین در زدم با بفرمائید، رفتم داخل پرهام سرش پایین بود و مشغول نوشتن برگه شرح حال بیمار بود.
- آقای طاهری نگفتم، برید کمک پرسنل منم الان میام؟
سرفه‌ای کردم، تا متوجه من شد سرش رو بلند کرد و با دیدنم بلند و شد وایستاد.
- سلام آقای دکتر ببخشید فکر کردم بچه ها این‌جا هستن.
- سلام، مشکلی نیست.
زل زدم بهش که داشت از نگاهم فرار می‌کرد، تعجب کرده بودم این واقعاً رفتارهاش تغییر کرده بود.

📓 @romano0o3 📝
دیدگاه ها (۱)

#عشق_باطعم_تلخ #Part23انگار می‌خواست یه چیزی بگه؛ ولی نمی‌گف...

#عشق_باطعم_تلخ #Part24کلافه، گفتم:- خب آقای زند بگید، دیگه‌....

#عشق_باطعم_تلخ #Part21مثل جوجه اردک‌ها افتاده بودم دنبال پره...

#عشق_باطعم_تلخ #Part20جون باو پس بساط شیطونی رو بچینم، یه مش...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط