ترس شیرین pt
ترس شیرین pt39
دروغ بود اگر چشم هاش فقط دیدن یک چیز رو طلب میکرد اون دختر مقابلش بود اما چیزی که جلوش رو میگرفت طنابی بود که دور گردنش حلقه شده بود و راه تنفسش رو بسته بود میترسید چشم هاش رو ببنده و اسیبی به دخترش برسونه اونوقت چجوری با خودش کنار میومد؟ پس تلاش کرد مثل همیشش باشه بی رحم قصد داشت درو توی صورتشون بکوبه که لحظه آخر دست هانا مانع شد و مرد برای وارد نکردن اسیبی به دخترش خودش رو کنار کشید که هانا خودش رو داخل انداخت و درو بست سرش پایین بود و فقط صدای نفس های بلندش شنیده میشد
+گفته بودی من تنها اثر هنری دنیام که ارزش نگاه کردن داره و حالا چیشده که حرف از ندیدنم میزنی؟
سرش رو بالا گرفت که نگاه بی حس تهیونگ به چشم های پرش افتاد دنیاش رو بارونی کرده بود؟ لعنت به خودش
+چه زود حرفاتو فراموش میکنی کیم تهیونگ
مرد طاقت نداشت نمیتونست صدای بغض داره دختر رو در حالی که اسمش رو به زبون میاره تحمل کنه و خم به ابرو نیاره نمیتونست ببینه تا اینجا براش اومده و براش زانو نزنه پس فقط روی برگردوند و ندید گرفتن نگاهش چه بلایی سر پسر آورد.
-برو بیرون اینجا جای تو نیست.
-اینجا جام نیست؟داری انتقام میگیری ؟اما من مثل تو نیستم اگه برم دیگه برنمیگردم
تهیونگ جوابی نداد و از پنجره به بیرون نگاه کرد
+باشه...... میرم ،نمیدونم دلیل این رفتارها چیه ولی اذیتت نمیکنم
دختر سمت در رفت و دستش رو به قصد باز کردن در روی دسته گذاشت که طولی نکشید و دستی دور کمرش و حلقه شد و به طرف خودش چرخوند و بدون تردیدی دختر رو بوسید.
با تموم شدن اکسیژنش از دختر دور شد با چشمای که بخاطر الکل خمارتر شده بودن بهش نگا کرد
+این عادلانه نیست تو همیشه پشتمی ولی نمیزاری من ساحلت باشم.
تهیونگ نیشخندی زد
-تو بیشتر از یه ساحلی برا من
حتی تو این موقعیت هم مرد خوب میتونست زبون دختر رو بند بیاره.
دروغ بود اگر چشم هاش فقط دیدن یک چیز رو طلب میکرد اون دختر مقابلش بود اما چیزی که جلوش رو میگرفت طنابی بود که دور گردنش حلقه شده بود و راه تنفسش رو بسته بود میترسید چشم هاش رو ببنده و اسیبی به دخترش برسونه اونوقت چجوری با خودش کنار میومد؟ پس تلاش کرد مثل همیشش باشه بی رحم قصد داشت درو توی صورتشون بکوبه که لحظه آخر دست هانا مانع شد و مرد برای وارد نکردن اسیبی به دخترش خودش رو کنار کشید که هانا خودش رو داخل انداخت و درو بست سرش پایین بود و فقط صدای نفس های بلندش شنیده میشد
+گفته بودی من تنها اثر هنری دنیام که ارزش نگاه کردن داره و حالا چیشده که حرف از ندیدنم میزنی؟
سرش رو بالا گرفت که نگاه بی حس تهیونگ به چشم های پرش افتاد دنیاش رو بارونی کرده بود؟ لعنت به خودش
+چه زود حرفاتو فراموش میکنی کیم تهیونگ
مرد طاقت نداشت نمیتونست صدای بغض داره دختر رو در حالی که اسمش رو به زبون میاره تحمل کنه و خم به ابرو نیاره نمیتونست ببینه تا اینجا براش اومده و براش زانو نزنه پس فقط روی برگردوند و ندید گرفتن نگاهش چه بلایی سر پسر آورد.
-برو بیرون اینجا جای تو نیست.
-اینجا جام نیست؟داری انتقام میگیری ؟اما من مثل تو نیستم اگه برم دیگه برنمیگردم
تهیونگ جوابی نداد و از پنجره به بیرون نگاه کرد
+باشه...... میرم ،نمیدونم دلیل این رفتارها چیه ولی اذیتت نمیکنم
دختر سمت در رفت و دستش رو به قصد باز کردن در روی دسته گذاشت که طولی نکشید و دستی دور کمرش و حلقه شد و به طرف خودش چرخوند و بدون تردیدی دختر رو بوسید.
با تموم شدن اکسیژنش از دختر دور شد با چشمای که بخاطر الکل خمارتر شده بودن بهش نگا کرد
+این عادلانه نیست تو همیشه پشتمی ولی نمیزاری من ساحلت باشم.
تهیونگ نیشخندی زد
-تو بیشتر از یه ساحلی برا من
حتی تو این موقعیت هم مرد خوب میتونست زبون دختر رو بند بیاره.
- ۵.۳k
- ۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط