🍁Part 22🍁
🍁Part_22🍁
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦉دیانا🦉
ارسلان منو برد خونه خودش وقتی تو راه
بودیم صدای آهنگو تا آخر زیاد کردع بود
و شیشه رو دادع بود پایین و بلند با اهنگ میخوند
🦋آهنگ🦋
دو تا آدمیم با
دو تا دل عاشق
با من تا آخرش
باش بگو باشه....(نویسنده:ارع خلاصه از این چرت و پرتا)
دیانا:ارسلان صداشو کم کن کر شدم
ارسلان:چشم قلبم❤️
دیانا:بی بلا زندگیم❤️
♥️5 مین بعد♥️
رسیدیم خونه ارسلان خونه ک چ عرض کنم
قصر😐
دیانا:ارسلاون
ارسلان:جانم
دیانا:تنها زندگی میکنی
ارسلان:ارع
دیانا:عاها...رفتیم تو....خب اتاق من کدومه؟
ارسلان:منظورت اتاق ماعه؟😈
دیانا:ارسلاوووووووووووووووون🥺🥺
ارسلان:جانم عشقم
دیانا:امشب میخوای اذیتم کنی🥺🥺🥺🥺
ارسلان:نع عشقم من و ت فقط داخل یع اتاق میخوابیم کاری بات ندارم
دیانا:هوف...راستی من لباس ندارم 😐
ارسلان:فکر اونجاشم کردم عشقم
دیانا:یهو دیدم رو هوام ارسلان منو بغل کردع بود داشت میرفت تو یکی از اتاقا
ارسلان:دیانارو بردم تو اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و خودمم کنارش نشستم
دیانا:ت رو زمین بخواب من رو تخت
ارسلان:نوچ دوتامون رو تخت میخوابیم
دیانا:بعد حالم داد رو تخت و شالمو در آورد
ارسلان:نترس کاریت ندارم عشقم
دیانا:بعد مانتوم رو در آورد
🦇ارسلان🦇
شالشو ک در آوردم بعد مانتوش هم در آوردم
زیر مانتوش یع تاپ سفید پوشیدع بود
اونم در آوردم
دیانا:ارسلان چیکار میکنی
ارسلان:هیس
بعد رفتم سوتینشو در آوردم و رسید ب شلوارش
دیانا:ارسلان میخوای چیکار کنی
ارسلان:عشقم آروم باش کاریت ندارم
بعد شلوارشو در آوردم و بعد شرتشو
دیانا: ارسلاووون من میترسم 🥺
ارسلان:رفتم لباسای خودمم در آوردم
دیانا:لباسای خودشم در آورد من خعلی ترسیدع بودم ولی ب ارسلان اعتماد داشتم
ارسلان:خیز برداشتم رو دیانا و دستاشو با دو تا دستام گرفتم
و لبمو گذاشتم رو لبش و میخوردم
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع 😉
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦉دیانا🦉
ارسلان منو برد خونه خودش وقتی تو راه
بودیم صدای آهنگو تا آخر زیاد کردع بود
و شیشه رو دادع بود پایین و بلند با اهنگ میخوند
🦋آهنگ🦋
دو تا آدمیم با
دو تا دل عاشق
با من تا آخرش
باش بگو باشه....(نویسنده:ارع خلاصه از این چرت و پرتا)
دیانا:ارسلان صداشو کم کن کر شدم
ارسلان:چشم قلبم❤️
دیانا:بی بلا زندگیم❤️
♥️5 مین بعد♥️
رسیدیم خونه ارسلان خونه ک چ عرض کنم
قصر😐
دیانا:ارسلاون
ارسلان:جانم
دیانا:تنها زندگی میکنی
ارسلان:ارع
دیانا:عاها...رفتیم تو....خب اتاق من کدومه؟
ارسلان:منظورت اتاق ماعه؟😈
دیانا:ارسلاوووووووووووووووون🥺🥺
ارسلان:جانم عشقم
دیانا:امشب میخوای اذیتم کنی🥺🥺🥺🥺
ارسلان:نع عشقم من و ت فقط داخل یع اتاق میخوابیم کاری بات ندارم
دیانا:هوف...راستی من لباس ندارم 😐
ارسلان:فکر اونجاشم کردم عشقم
دیانا:یهو دیدم رو هوام ارسلان منو بغل کردع بود داشت میرفت تو یکی از اتاقا
ارسلان:دیانارو بردم تو اتاق خودم گذاشتمش رو تخت و خودمم کنارش نشستم
دیانا:ت رو زمین بخواب من رو تخت
ارسلان:نوچ دوتامون رو تخت میخوابیم
دیانا:بعد حالم داد رو تخت و شالمو در آورد
ارسلان:نترس کاریت ندارم عشقم
دیانا:بعد مانتوم رو در آورد
🦇ارسلان🦇
شالشو ک در آوردم بعد مانتوش هم در آوردم
زیر مانتوش یع تاپ سفید پوشیدع بود
اونم در آوردم
دیانا:ارسلان چیکار میکنی
ارسلان:هیس
بعد رفتم سوتینشو در آوردم و رسید ب شلوارش
دیانا:ارسلان میخوای چیکار کنی
ارسلان:عشقم آروم باش کاریت ندارم
بعد شلوارشو در آوردم و بعد شرتشو
دیانا: ارسلاووون من میترسم 🥺
ارسلان:رفتم لباسای خودمم در آوردم
دیانا:لباسای خودشم در آورد من خعلی ترسیدع بودم ولی ب ارسلان اعتماد داشتم
ارسلان:خیز برداشتم رو دیانا و دستاشو با دو تا دستام گرفتم
و لبمو گذاشتم رو لبش و میخوردم
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع 😉
۵.۶k
۲۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.