اشک حسرت پارت ۶۳
#اشک حسرت #پارت ۶۳
سعید:
لباس بیرون پوشیدم وگوشیمو برداشتم نگاه کردم آسمان مسیج داده بود
آسمان :کمکم کن سعید دارم از غصه دق می کنم
لبمو انقدر تو دهنم فشردم که مزه ای شور خون رو تو دهنم حس کردم کاش می تونستم انقدر فریاد بزنم تا فقط یکم آروم بشم فقط یکم
سوئیچو برداشتم واز خونه بیرون زدم به آسمان مسیج فرستادم
- میشه ببینمت ؟
انگار منتظرم بود که زود جواب داد
آسمان : اره
چون نزدیک خونشون بودم زود رسیدم دو دل بودم برم خونشون می خواستم برم چی بگم بگم آسمان برادرت گفته حق اینو ندارم حتا حرفتو بزنم ولی با این حال بازم همه چیزو نادیده گرفتم ورفتم دم خونشون شمارش رو گرفتم جواب داد
آسمان : اومدی سعید
صداش پر بغض بود
- اومدم دم درم
آسمان : بیا تو
از ماشین پیاده شدم ورفتم دم درزنگ بزنم دیدم در بازه رفتم تو خونه و طول حیاط رو نمی دونم چطور پشت سر هم گذاشتم در ورودی رو باز کردم ورفتم تو خونه
- آسمان
از اتاقش اومد بیرون با دیدنم بغضش تبدیل شد به گریه چقدر گریه کرده بود که با خودش اینجوری کرده بود
- آسمان
باهق هق گریه خودشو انداخت تو بغلم دستاشو دور گردنم حلقه کرد واز ته دل گریه می کرد بغلش کردم چیزی نگفتم تا وقتی که آروم شد
- آسمان
آسمان : سعید کمکم کن تو رو خدا نزار امید منو بده به اون عوضی سعید ...سعیدنزار تو رو خدا جون مادرت...سعید
- آروم باش آسمان هیشکی نمی تونه به تو زور بگه کافیه خودت نخوای
آسمان نگاهم کرد
- باخودت چیکار کردی
موهاش ناز کردم
آسمان :
سعید:
لباس بیرون پوشیدم وگوشیمو برداشتم نگاه کردم آسمان مسیج داده بود
آسمان :کمکم کن سعید دارم از غصه دق می کنم
لبمو انقدر تو دهنم فشردم که مزه ای شور خون رو تو دهنم حس کردم کاش می تونستم انقدر فریاد بزنم تا فقط یکم آروم بشم فقط یکم
سوئیچو برداشتم واز خونه بیرون زدم به آسمان مسیج فرستادم
- میشه ببینمت ؟
انگار منتظرم بود که زود جواب داد
آسمان : اره
چون نزدیک خونشون بودم زود رسیدم دو دل بودم برم خونشون می خواستم برم چی بگم بگم آسمان برادرت گفته حق اینو ندارم حتا حرفتو بزنم ولی با این حال بازم همه چیزو نادیده گرفتم ورفتم دم خونشون شمارش رو گرفتم جواب داد
آسمان : اومدی سعید
صداش پر بغض بود
- اومدم دم درم
آسمان : بیا تو
از ماشین پیاده شدم ورفتم دم درزنگ بزنم دیدم در بازه رفتم تو خونه و طول حیاط رو نمی دونم چطور پشت سر هم گذاشتم در ورودی رو باز کردم ورفتم تو خونه
- آسمان
از اتاقش اومد بیرون با دیدنم بغضش تبدیل شد به گریه چقدر گریه کرده بود که با خودش اینجوری کرده بود
- آسمان
باهق هق گریه خودشو انداخت تو بغلم دستاشو دور گردنم حلقه کرد واز ته دل گریه می کرد بغلش کردم چیزی نگفتم تا وقتی که آروم شد
- آسمان
آسمان : سعید کمکم کن تو رو خدا نزار امید منو بده به اون عوضی سعید ...سعیدنزار تو رو خدا جون مادرت...سعید
- آروم باش آسمان هیشکی نمی تونه به تو زور بگه کافیه خودت نخوای
آسمان نگاهم کرد
- باخودت چیکار کردی
موهاش ناز کردم
آسمان :
۱۱.۱k
۱۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.