رمانماهک پارت

#رمان_ماهک #پارت_158
با تعجب و حیرت گفتم یعنی شما اون موقع پیش عمو بودید؟ آهی کشید و گفت آره دختر قشنگم من اون موقع جوون بودم و تازه از شوهر بی همه چیزم جدا شده بودم.

اون موقع ها خوشگل بودم پر از شور و شوق بودم و به خاطر جدا شدنم آقای خدابیامرزم منو طرد کرد.

آخه اون موقع خیلی بد میدونستن که دختری از شوهرش جدا شه اونا میگفتن دختر با لباس سفید وارد خونه شوهر میشه و با لباس سفید هم باید خارج شه.

بگذریم مادر خلاصه اینکه آقام منو از خونه بیرون کرد و مادرم هم جرئت این رو نداشت که باهاش مخالفتی کنه و فقط تونست منو راهی خونه عموت کنه.

و ازون روز من توی خونه ی عموت مشغول بکار شدم و لبخند پهنی زد و گفت با رحمت هم همونجا اشنا شدم.

با ذوق گفتم سمیرا خانوم آرش توی بچگی چه جوری بود؟ شیطون بود؟ تلخندی زد و گفت نه عزیز دلم نبود بچم از همون کوچیکی آروم بود.

دستی به چشمای پر از اشکش کشید و گفت بچم خیلی سخته کشیده دخترم خیلی.

متعجب گفتم اما چه سختی سمیرا خانوم؟ خودش یروزی بهت میگه عزیزم میدونی دخترم من اولین بارمه که آرش رو اینقدر شیطون و شاد میبینم فقط کنار تو هست که اینقدر حالش خوبه خیلی مواظبش باش.

با لبخند رفتم سمتش و محکم بغلش کردم و گفتم چشم ببخشید که ناراحتت کردم و صورتش رو محکم بوسیدم و گفتم درضمن الان هم خیلی خوشگلی خوش بحال مش رحمت و زدم زیر خنده...

اون هم لپاش سرخ شد و بوسیدم و گفت امان از دست تو شیطون بلا.

عصر شده بود و آرش اومده بود خونه و من هم سخت مشغول خوندن امتحان بعدی بودم سمیرا خانوم برای شام هردومون رو صدا کرد. کتاب هام رو بستم و به سمت اتاق خواب رفتم.

در رو آروم باز کردم آرش ساعدش رو روی چشماش گذاشته بود آروم رفتم روی تخت و گونش رو بوسیدم.

دستش رو از روی چشماش برداشت و چشماش رو باز کرد و با لبخند دستشو دور کمرم حلقه کرد و به خودش نزدیک ترم کرد سرم رو روی سینه ش گذاشتم اون هم طولانی و عمیق گونم رو بوسید.

〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
دیدگاه ها (۱۰)

#رمان_ماهک #پارت_159دیگه مثل قبل از نزدیک شدن بهش خجالت نمی ...

#رمان_ماهک #پارت_160لبم رو تر کردم و خواستم شروع کنم که صدای...

#رمان_ماهک #پارت_157همونطوری که سعی میکردم نخندم بهش نگاه می...

#رمان_ماهک #پارت_156اما خوابم نبرد و با صدای ارش چشمامو باز ...

#Our_life_again#ᏢᎪᎡͲ_⁴⁴-باید بریم خونه، اینجا سرده.....مریضی...

آن سوی آینه P36پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم(ویو ا.ت ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط