the building infogyg پارت23
#the_building_infogyg #پارت23
آچا
دلم میخواست دربرم اما چطوری؟
رویی تخت نشستم پوف چقدر سخت
شددررفتن آهان! بالکن پنجره اش راحت تر میشه در رفت به سمتش حمله کردم دیدم بلهه درست فک میکردم برای همین شروع کردم به ایتالیایی رقصیدن جون جون دوستامم خودم نجات میدم جون جون وایی حموم چقدر خوب چند روزیی میشه حمومو تحریم کردم نرفتم وقتشه تحریمو بشکنم لباسایی تمیزموبرداشتم گذاشتم.تو رختکن و لباسایی تنمو در آوردم اول پامو گذاشتم تو وان وییی چه داغه وانش دایره ای شکل بود لعنتی حمومشونم باکلاس بود رفتم داخلش آخیش راحت شدم خراش هایی که رویی کمرم افتاده بود میسوخت اما زیاد نبود که بخوام محلش بدم چشمامو بستم آخیش راحت شدم که یهو درباز شدش
بابهت بهش خیره شدم اومدبازومو
گرفت خودمو به لبه وان چسبوندم
من:جیغغغغ ولم کن بی حیاییی بی
ادبب مگه از خودت خواهر نداری
دستشو گذاشت رویی گوشاش
چان:خفه شو!صدات اکو داره گوشم
من:گمشوووو
رفتش بیرون
من:هوف این خوناشاما چه بی حیاین
بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم پایین
هنوز دستش رویی گوشاش بود
من:چیکارم داشتی بچه خفاش
قرمزشدش اومدتویه قدمیم منم از ترس خودموخیس کرده بودم بلانسبت باچشایی به خون نشسته نگاهم میکرد که یهو سرشو آورد بین گودی گردنم تیزی دندوناشو حس میکردم که هرلحظه ممکن فرو کنه تویی گردنم اما انجامش نداد
چان:فقط میخواستم بهت بفهمونم
چقدر تا مرگ فاصله داری بچه درضمن
آماده شو قرار بریم دانشکده ماواینو بچسبون به لباست
پیکسلی پرت کرد سمتم وف چه شیکه
آرم خانوادگیشون شت بابا باالماس
مشخصش کرده ننت براتون بمیره
راستی اینا ننه بابا دارن آیا؟
به لباسم نگاه کردم راضیم ازش لباس
پوشیدم زیپشو این این مونگلا قد
بلندی میکردم مثلا دستمو بهش
برسونم میخواستم ببندم که دیدم
خودش بسته شدش برگشتم هیعع قلبم اومد تو دهنم
من:یوکی توروخدا من آدمم اینطوری
نیا تو اتاقم
یوکی:ببخشید همش یادم.میره اون زخما واسه چیه؟
من:اونا موقعی که فرار میکردم واسه
اونه
یوکی:زیاد عمیق نیستن چرا خوب
نمیشن پس
من:من اصولا زخمام دیر خوب میشه
غصه نخور
چان:اگه حرفاتون تموم شد بجنب وقت
ندارم
بهش نگاه کردم اینا آخه کجاش خوبه
واسه شاهزاده بودن اوقم میاد بابا
سوار ماشین شدیم دستاشو زده بود
زیر بغلش پاشم انداخته بودروپاش
چشماشو بسته بود جلویی یه دانشکده شیک نگه داشت اومدم پایین وف دانشکده خاندان هایی سلطنتی شت
آچا
دلم میخواست دربرم اما چطوری؟
رویی تخت نشستم پوف چقدر سخت
شددررفتن آهان! بالکن پنجره اش راحت تر میشه در رفت به سمتش حمله کردم دیدم بلهه درست فک میکردم برای همین شروع کردم به ایتالیایی رقصیدن جون جون دوستامم خودم نجات میدم جون جون وایی حموم چقدر خوب چند روزیی میشه حمومو تحریم کردم نرفتم وقتشه تحریمو بشکنم لباسایی تمیزموبرداشتم گذاشتم.تو رختکن و لباسایی تنمو در آوردم اول پامو گذاشتم تو وان وییی چه داغه وانش دایره ای شکل بود لعنتی حمومشونم باکلاس بود رفتم داخلش آخیش راحت شدم خراش هایی که رویی کمرم افتاده بود میسوخت اما زیاد نبود که بخوام محلش بدم چشمامو بستم آخیش راحت شدم که یهو درباز شدش
بابهت بهش خیره شدم اومدبازومو
گرفت خودمو به لبه وان چسبوندم
من:جیغغغغ ولم کن بی حیاییی بی
ادبب مگه از خودت خواهر نداری
دستشو گذاشت رویی گوشاش
چان:خفه شو!صدات اکو داره گوشم
من:گمشوووو
رفتش بیرون
من:هوف این خوناشاما چه بی حیاین
بلند شدم لباسامو پوشیدم رفتم پایین
هنوز دستش رویی گوشاش بود
من:چیکارم داشتی بچه خفاش
قرمزشدش اومدتویه قدمیم منم از ترس خودموخیس کرده بودم بلانسبت باچشایی به خون نشسته نگاهم میکرد که یهو سرشو آورد بین گودی گردنم تیزی دندوناشو حس میکردم که هرلحظه ممکن فرو کنه تویی گردنم اما انجامش نداد
چان:فقط میخواستم بهت بفهمونم
چقدر تا مرگ فاصله داری بچه درضمن
آماده شو قرار بریم دانشکده ماواینو بچسبون به لباست
پیکسلی پرت کرد سمتم وف چه شیکه
آرم خانوادگیشون شت بابا باالماس
مشخصش کرده ننت براتون بمیره
راستی اینا ننه بابا دارن آیا؟
به لباسم نگاه کردم راضیم ازش لباس
پوشیدم زیپشو این این مونگلا قد
بلندی میکردم مثلا دستمو بهش
برسونم میخواستم ببندم که دیدم
خودش بسته شدش برگشتم هیعع قلبم اومد تو دهنم
من:یوکی توروخدا من آدمم اینطوری
نیا تو اتاقم
یوکی:ببخشید همش یادم.میره اون زخما واسه چیه؟
من:اونا موقعی که فرار میکردم واسه
اونه
یوکی:زیاد عمیق نیستن چرا خوب
نمیشن پس
من:من اصولا زخمام دیر خوب میشه
غصه نخور
چان:اگه حرفاتون تموم شد بجنب وقت
ندارم
بهش نگاه کردم اینا آخه کجاش خوبه
واسه شاهزاده بودن اوقم میاد بابا
سوار ماشین شدیم دستاشو زده بود
زیر بغلش پاشم انداخته بودروپاش
چشماشو بسته بود جلویی یه دانشکده شیک نگه داشت اومدم پایین وف دانشکده خاندان هایی سلطنتی شت
۶.۷k
۲۵ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.