𝚂𝚑𝚘𝚝8 🌅🍂
𝚂𝚑𝚘𝚝8 🌅🍂
ا/ت ویو
خندید
جک : چشم البته که میگم
یکی زدم به بازوش و خندیدم
ا/ت : دیوونه
شوگا ویو
شبو بیدار بودم خوابم نمیبرد به یون جی نگاه کردم تو بغلم خوابش برده بود یه حس بد افتاد بود به جونم نمیزاشت آرامش داشته باشم و راحت بخوابم نمیتونم حواسمو جمع کنم همش فکرم کشیده میشه طرف ا/ت الان چیکار میکنه چی میخوره چی پوشیده پیش کیه این فکرا منو از خود بیخود میکنه نمیدونم چرا اینجوری شدم من خیلی گیج شدم هیچی نمیدونم فردا دادگاه داریم ... بازم استرس گرفتم اسم دادگاه که میاد استرس توی وجودم شکل میگیره دست خودم نیست نمیدونم چرا اینطوری شدم
چشمامو بستم که شاید خوابم ببره ولی نه
.......
تا صبح چشم روی هم نزاشتم استرسم بیشتر شده بود دادگاه ساعت 8 صبح بود به ساعت نگاه کردم 6:37 بود یون جی هنوز خواب بود آروم بلند شدم و بعد از شستن دستو صورتم لباس مناسب پوشیدم موهامو شونه کردم و یه چیزی برداشتم و خوردم و از خونه رفتم بیرون
ا/ت ویو
حاضر شده بودم امروز دادگاه داشتیم
توی آیینه قدی به خودم نگاه کردم استایل مشکیه ساده زده بودم برای دادگاه خیلی خوب بود موهامو بستم و رفتم بیرون جک خواب بود نامه رو کنارش گذاشتم نوشته بودم که میرم دادگاه نگران نشه به ساعت مچیم نگاه کردم 7 صبح بود چون سالن دادگاه نزدیک نبود باید زود راه میوفتادم ماسکمو زدم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و راه افتادم
................
بلاخره رسیدم به ساعت نگاه کردم 7:57 دقیقه بود سریع پیاده شدم وکیلم رسیده بود رفتم سمتش
وکیل : بلاخره اومدید
ا/ت : ببخشید دیر کردم
وکیل : نه مشکلی نیست هنوز دادگاه تشکیل نشده میتونیم بریم داخل
باشه ای گفتم و رفتیم داخل اونجا نشسته بود و به زمین خیره شده بود
رفتیم جلوتر که صدامون کردن بریم داخل سالن برگشت سمت من و با هم چشم تو چشم شدیم ولی وکیلش دستشو گرفت و بردش داخل سالن ما هم رفتیم دادگاه تشکیل شد
..................
چون هر دومون راضی بودیم قاضی هم قبول کرد یه ورقه داد بهمون که امضا کنیم من امضا کردم اومد جلو و خواست امضا کنه منتظر بودم ولی امضا نمیکرد بهش خیره شده بودم که آخر امضا کرد یه نفس عمیق کشیدم
ا/ت : خوشبخت بشین
اینو گفتم و رفتم بیرون وکیلم رفت سرکارش منم از اونجا رفتم خونه ی خودم
.......
چمدونمو برداشتم که گوشیم زنگ خورد
جک بود تماسو وصل کردم تا خواستم چیزی بگم خودش شروع کرد
جک : چیشد؟ قبول کرد و چیکار کردین یه چیزی بگو
ا/ت : جدا شدیم
جک : از دست این شوگا
ا/ت : جک
جک : بله
ا/ت : من دارم میرم الان باید برم
جک : ا/ت چرا به من نگفتی کدوم فرودگاه میری حداقل بیام ببینمت
ا/ت : نه نمیخواد جک الان کلی خبرنگار اونجان
جک : اما اینطوری که نشد
ا/ت : داره دیرم میشه باید برم جک ازت ممنونم
جک : بهم زنگ میزنی دیگه مگه نه
ا/ت : معلومه که زنگ میزنم فقط به کسی نگو چیزی...خب؟
جک : باشه نمیگم مواظب خودت باش
لبخند زدم
ا/ت : توهم همینطور پس فعلا
جک : فعلا
گوشیرو قط کردم چمدونو برداشتم و رفتم بیرون تو صندوق عقب گزاشتم و راه افتادم سمت فرودگاه
..........
وقتی رسیدم پیاده شدم که کلی بادیگارد ریخت سرم صدای عکس گرفتن خبر نگارا میومد تند تند رفتم سمت هواپیما تعداد خبرنگارا هی بیشتر و بیشتر میشد داشتم اذیت میشدم سرعتمو بیشتر کردم و از پله های هواپیما رفتم بالا بادیگاردا جلوشونو گرفته بودن تا نیان بالا سوار شدم و نشستم رو صندلی یه نفس عمیق کشیدم و سمو به پشتی صندلی تکیه دادم کسی تو هواپیما نبود تنها بودم یکی از کارکنان هواپیما اومد
خانم کیم : چیزی لازم دارید؟
ا/ت : میشه یه بطری آب بهم بدید؟
خانم کیم : البته الان براتون میارم
ا/ت : ممنونم
ا/ت ویو
خندید
جک : چشم البته که میگم
یکی زدم به بازوش و خندیدم
ا/ت : دیوونه
شوگا ویو
شبو بیدار بودم خوابم نمیبرد به یون جی نگاه کردم تو بغلم خوابش برده بود یه حس بد افتاد بود به جونم نمیزاشت آرامش داشته باشم و راحت بخوابم نمیتونم حواسمو جمع کنم همش فکرم کشیده میشه طرف ا/ت الان چیکار میکنه چی میخوره چی پوشیده پیش کیه این فکرا منو از خود بیخود میکنه نمیدونم چرا اینجوری شدم من خیلی گیج شدم هیچی نمیدونم فردا دادگاه داریم ... بازم استرس گرفتم اسم دادگاه که میاد استرس توی وجودم شکل میگیره دست خودم نیست نمیدونم چرا اینطوری شدم
چشمامو بستم که شاید خوابم ببره ولی نه
.......
تا صبح چشم روی هم نزاشتم استرسم بیشتر شده بود دادگاه ساعت 8 صبح بود به ساعت نگاه کردم 6:37 بود یون جی هنوز خواب بود آروم بلند شدم و بعد از شستن دستو صورتم لباس مناسب پوشیدم موهامو شونه کردم و یه چیزی برداشتم و خوردم و از خونه رفتم بیرون
ا/ت ویو
حاضر شده بودم امروز دادگاه داشتیم
توی آیینه قدی به خودم نگاه کردم استایل مشکیه ساده زده بودم برای دادگاه خیلی خوب بود موهامو بستم و رفتم بیرون جک خواب بود نامه رو کنارش گذاشتم نوشته بودم که میرم دادگاه نگران نشه به ساعت مچیم نگاه کردم 7 صبح بود چون سالن دادگاه نزدیک نبود باید زود راه میوفتادم ماسکمو زدم و رفتم بیرون سوار ماشین شدم و راه افتادم
................
بلاخره رسیدم به ساعت نگاه کردم 7:57 دقیقه بود سریع پیاده شدم وکیلم رسیده بود رفتم سمتش
وکیل : بلاخره اومدید
ا/ت : ببخشید دیر کردم
وکیل : نه مشکلی نیست هنوز دادگاه تشکیل نشده میتونیم بریم داخل
باشه ای گفتم و رفتیم داخل اونجا نشسته بود و به زمین خیره شده بود
رفتیم جلوتر که صدامون کردن بریم داخل سالن برگشت سمت من و با هم چشم تو چشم شدیم ولی وکیلش دستشو گرفت و بردش داخل سالن ما هم رفتیم دادگاه تشکیل شد
..................
چون هر دومون راضی بودیم قاضی هم قبول کرد یه ورقه داد بهمون که امضا کنیم من امضا کردم اومد جلو و خواست امضا کنه منتظر بودم ولی امضا نمیکرد بهش خیره شده بودم که آخر امضا کرد یه نفس عمیق کشیدم
ا/ت : خوشبخت بشین
اینو گفتم و رفتم بیرون وکیلم رفت سرکارش منم از اونجا رفتم خونه ی خودم
.......
چمدونمو برداشتم که گوشیم زنگ خورد
جک بود تماسو وصل کردم تا خواستم چیزی بگم خودش شروع کرد
جک : چیشد؟ قبول کرد و چیکار کردین یه چیزی بگو
ا/ت : جدا شدیم
جک : از دست این شوگا
ا/ت : جک
جک : بله
ا/ت : من دارم میرم الان باید برم
جک : ا/ت چرا به من نگفتی کدوم فرودگاه میری حداقل بیام ببینمت
ا/ت : نه نمیخواد جک الان کلی خبرنگار اونجان
جک : اما اینطوری که نشد
ا/ت : داره دیرم میشه باید برم جک ازت ممنونم
جک : بهم زنگ میزنی دیگه مگه نه
ا/ت : معلومه که زنگ میزنم فقط به کسی نگو چیزی...خب؟
جک : باشه نمیگم مواظب خودت باش
لبخند زدم
ا/ت : توهم همینطور پس فعلا
جک : فعلا
گوشیرو قط کردم چمدونو برداشتم و رفتم بیرون تو صندوق عقب گزاشتم و راه افتادم سمت فرودگاه
..........
وقتی رسیدم پیاده شدم که کلی بادیگارد ریخت سرم صدای عکس گرفتن خبر نگارا میومد تند تند رفتم سمت هواپیما تعداد خبرنگارا هی بیشتر و بیشتر میشد داشتم اذیت میشدم سرعتمو بیشتر کردم و از پله های هواپیما رفتم بالا بادیگاردا جلوشونو گرفته بودن تا نیان بالا سوار شدم و نشستم رو صندلی یه نفس عمیق کشیدم و سمو به پشتی صندلی تکیه دادم کسی تو هواپیما نبود تنها بودم یکی از کارکنان هواپیما اومد
خانم کیم : چیزی لازم دارید؟
ا/ت : میشه یه بطری آب بهم بدید؟
خانم کیم : البته الان براتون میارم
ا/ت : ممنونم
۷۴.۲k
۲۸ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.