❌ اصکی ممنوع ❌
❌ اصکی ممنوع ❌
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part62
تهیونگ که دید جونگکوک تو فکر فرو رفته گفت: حالا میخای چکار کنی؟
جونگکوک به خودش اومد: سیترا قول یه ملاقات خصوصی رو داده، باهاش معامله میکنم.
تهیونگ با خشم کنترل شده ای گفت: چه معامله فاکی میتونی باهاش بکنی؟ اونم بعد از اون گندی که بالا اوردی!
عاقبت جونگکوک عصبی شد و میز رو واژگون کرد: انقدر رو مخ من نرو کیم، یادت نره من کی هستم.
با صدای بلند جی کی، در سالن باز شد و افرادش ریختن تو: قربان مشکلی پیش اومده؟
تهیونگ نفسش رو داد بیرون: به سگات بگو اینجا صاحب داره و بی اجازه نمیتونن همینجوری بیان تو.
جی کی چشماشو باریک کرد: مثل اینکه واقعا نمیدونی با کی طرفی!
تهیونگ از جاش بلند شد و بدون توجه به سوزش زخم کتفش یقه جونگکوک رو گرفت: اتفاقا خوبم میدونم کی هستی، تو یه حرومزاده ای که مثل بلا نازل شدی و کل نقشه هامو به گند کشیدی و من خیلی دوست دارم به گله گرگ ها تحویلت بدم!
با اینکه جونگکوک ازش قد بلند تر بود، اما لحن تحدید گر تهیونگ تن و بدن هرکسی رو میلرزوند!
جونگکوک یقه اش رو کشید و اخم کرد: منو تحدید نکن کیم، من ادمی نیستم که از تحدید بترسم!
تهیونگ خواست جواب بده، اما قبلش در سالن باز شد و بادیگارد با نفس نفس اومد تو: رئیس، یه چیز عجیبی دم دره!
تهیونگ اخم کرد: مثل ادم حرف بزن.
بادیگارد سرش رو تکون داد: نمیدونم رئیس، یه موجود عجیبیه، شبیه سگه اما سگ نیست!
جونگکوک رفت جلو: منظورت چیه؟
بادیگارد: نمیشه گفت سگه چون خیلی بزرگه، ولی نمیدونم چیه!
جیمین پوزخندی زد: خب لابد گرگه دیگه!
سکوت کل عمارت رو گرفت.
تهیونگ و جونگکوک نگاهی رد و بدل کردن.
جیمین لبش رو گزید: نگین که شمام به اون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنین!
هوسوک اسلحه اش رو کشید و رفت سمت در: همیشه دلم میخاست گرگای آلفاجم رو ببینم!
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
"Devastating retaliation"
#تلافی_ویرانگر
#Part62
تهیونگ که دید جونگکوک تو فکر فرو رفته گفت: حالا میخای چکار کنی؟
جونگکوک به خودش اومد: سیترا قول یه ملاقات خصوصی رو داده، باهاش معامله میکنم.
تهیونگ با خشم کنترل شده ای گفت: چه معامله فاکی میتونی باهاش بکنی؟ اونم بعد از اون گندی که بالا اوردی!
عاقبت جونگکوک عصبی شد و میز رو واژگون کرد: انقدر رو مخ من نرو کیم، یادت نره من کی هستم.
با صدای بلند جی کی، در سالن باز شد و افرادش ریختن تو: قربان مشکلی پیش اومده؟
تهیونگ نفسش رو داد بیرون: به سگات بگو اینجا صاحب داره و بی اجازه نمیتونن همینجوری بیان تو.
جی کی چشماشو باریک کرد: مثل اینکه واقعا نمیدونی با کی طرفی!
تهیونگ از جاش بلند شد و بدون توجه به سوزش زخم کتفش یقه جونگکوک رو گرفت: اتفاقا خوبم میدونم کی هستی، تو یه حرومزاده ای که مثل بلا نازل شدی و کل نقشه هامو به گند کشیدی و من خیلی دوست دارم به گله گرگ ها تحویلت بدم!
با اینکه جونگکوک ازش قد بلند تر بود، اما لحن تحدید گر تهیونگ تن و بدن هرکسی رو میلرزوند!
جونگکوک یقه اش رو کشید و اخم کرد: منو تحدید نکن کیم، من ادمی نیستم که از تحدید بترسم!
تهیونگ خواست جواب بده، اما قبلش در سالن باز شد و بادیگارد با نفس نفس اومد تو: رئیس، یه چیز عجیبی دم دره!
تهیونگ اخم کرد: مثل ادم حرف بزن.
بادیگارد سرش رو تکون داد: نمیدونم رئیس، یه موجود عجیبیه، شبیه سگه اما سگ نیست!
جونگکوک رفت جلو: منظورت چیه؟
بادیگارد: نمیشه گفت سگه چون خیلی بزرگه، ولی نمیدونم چیه!
جیمین پوزخندی زد: خب لابد گرگه دیگه!
سکوت کل عمارت رو گرفت.
تهیونگ و جونگکوک نگاهی رد و بدل کردن.
جیمین لبش رو گزید: نگین که شمام به اون چیزی که من فکر میکنم فکر میکنین!
هوسوک اسلحه اش رو کشید و رفت سمت در: همیشه دلم میخاست گرگای آلفاجم رو ببینم!
.... ادامه دارد....
(نویسنده سراب)
(از روبیکا)
ناشناس ما:🖤✨
https://nazarbazi.timefriend.net/16750082778186
ما رو به دوستاتون معرفی کنین:🖤🔥
https://rubika.ir/joinc/BGDEIHIF0HQARFFQLKQQIJWDALZDMJBY
۲.۹k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.