رمان زندگی دوباره
رمان زندگی دوباره
پارت۷
با بت و چشمای اشکی وارد خونه شدم مامان روی مبل نشسته بودو اشک میریخت و همسایه هاهم دورش بودن..
یکی با آب قند..یکی با ماساژ شونه..یکی با نفرین کردن..یکی با کنایه زدن..یکی هم از فضولی ساکت بودو نگاه میکرد..پوزخندی زدم..جکی رو بغل کردم و ب سمت اتاقم رفتم..
-آلارا نمیخوای مادرتو آروم کنی
سارا خانوم بود معروف ب نیش زبوناش با پوزخندی ک گوشه لبم بود گفتم:شما با کنایه هاتون مادرمو آروم میکنین دیگع
مریم خانم ک گونشو زد و گفت:دختر زشته
توجه ای بهش نکردم و وارد اتاقم شدم..پشت در نشستم و گوشامو گرفتم از حرفای پیمان:
-من هیچوقت دوست نداشتم
گوشامو گرفتم از حرف مامان:
-چرا بهش نمیگی ک اون حرومزاد چیکار کردع..آلارا حکم زندان بابات اومدع
گوشامو گرفتم از حرف بابا:
-لطفا دیر نیا باشه بزار بابا برای آخرین بار چشاتو ببینه
گوشامو گرفتم از حرف همسایه ها:
-معلوم نیست چع گندی بالا اوردع..دخترشم ک از ادب چیزی نمی فهمه...از بس آزاد گذاشتنش دخترو چ ب این ساعتا اومدن خونع. بیچاره آلین دخترع اینجا کسی رو نداره میخوان چیکار کنن نونو آبشونو کی میخواد بدع..
با احساس نوازش های روی پام چشمامو باز کردم جکی بود هیچوقت طاقت اشکامو نداشت..محکم بغلش کردمو گریه کردم..و شروع کردم با جکی حرف زدن
-جکی خیلی سخته خیلی از اینکه تا دیروز خوشبختی ولی از آینده خبری نداری جکی امروز بیچاره شدم میفهی..بابا رو بردن بخاطر بیگناهیش..امروز مامانم مُردو زنده شد زنی ک جز شوهرش کسی رو نداشت جکی مامانم میخواد چطوری با این درد کنار بیاد...
جکی خیلی درده اینکه کسی ک دوسش داری دوست نداره و بخاطر دوستت باهات بوده جکی خستم خیلی امروز خیلی زخم خودم دریته زخم سیلی نیست ولی زخم دل ک هست..
از بغلم بیرون اومد و روی تختم رفت منظورش بخوابیم..لبخند کوچیکی روی لبم اومد و روی تخت دراز کشیدم دستمو روی پیشونیم گذاشتمو گفتم:
-کاش پولدار بودم..اکن پولی ک میشه همه چیو خرید حتا آدم هع
کاش کسیو داشتم کسی ک کنارم باشع با تمام دردهام...
~《کاش ی زندگی دوباره ای داشتم》~
زندگی ک توش اعتماد باشه... #mahi*-*
پارت۷
با بت و چشمای اشکی وارد خونه شدم مامان روی مبل نشسته بودو اشک میریخت و همسایه هاهم دورش بودن..
یکی با آب قند..یکی با ماساژ شونه..یکی با نفرین کردن..یکی با کنایه زدن..یکی هم از فضولی ساکت بودو نگاه میکرد..پوزخندی زدم..جکی رو بغل کردم و ب سمت اتاقم رفتم..
-آلارا نمیخوای مادرتو آروم کنی
سارا خانوم بود معروف ب نیش زبوناش با پوزخندی ک گوشه لبم بود گفتم:شما با کنایه هاتون مادرمو آروم میکنین دیگع
مریم خانم ک گونشو زد و گفت:دختر زشته
توجه ای بهش نکردم و وارد اتاقم شدم..پشت در نشستم و گوشامو گرفتم از حرفای پیمان:
-من هیچوقت دوست نداشتم
گوشامو گرفتم از حرف مامان:
-چرا بهش نمیگی ک اون حرومزاد چیکار کردع..آلارا حکم زندان بابات اومدع
گوشامو گرفتم از حرف بابا:
-لطفا دیر نیا باشه بزار بابا برای آخرین بار چشاتو ببینه
گوشامو گرفتم از حرف همسایه ها:
-معلوم نیست چع گندی بالا اوردع..دخترشم ک از ادب چیزی نمی فهمه...از بس آزاد گذاشتنش دخترو چ ب این ساعتا اومدن خونع. بیچاره آلین دخترع اینجا کسی رو نداره میخوان چیکار کنن نونو آبشونو کی میخواد بدع..
با احساس نوازش های روی پام چشمامو باز کردم جکی بود هیچوقت طاقت اشکامو نداشت..محکم بغلش کردمو گریه کردم..و شروع کردم با جکی حرف زدن
-جکی خیلی سخته خیلی از اینکه تا دیروز خوشبختی ولی از آینده خبری نداری جکی امروز بیچاره شدم میفهی..بابا رو بردن بخاطر بیگناهیش..امروز مامانم مُردو زنده شد زنی ک جز شوهرش کسی رو نداشت جکی مامانم میخواد چطوری با این درد کنار بیاد...
جکی خیلی درده اینکه کسی ک دوسش داری دوست نداره و بخاطر دوستت باهات بوده جکی خستم خیلی امروز خیلی زخم خودم دریته زخم سیلی نیست ولی زخم دل ک هست..
از بغلم بیرون اومد و روی تختم رفت منظورش بخوابیم..لبخند کوچیکی روی لبم اومد و روی تخت دراز کشیدم دستمو روی پیشونیم گذاشتمو گفتم:
-کاش پولدار بودم..اکن پولی ک میشه همه چیو خرید حتا آدم هع
کاش کسیو داشتم کسی ک کنارم باشع با تمام دردهام...
~《کاش ی زندگی دوباره ای داشتم》~
زندگی ک توش اعتماد باشه... #mahi*-*
۷.۵k
۱۰ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.