فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.³⁴
یونگیویو
ات گفت بریم ی جایی...ینی فیلیکس نمیاد؟
یونگی ـ فیلیکس چی؟
ات ـ اون میمونه باید به یسری کارا برسه
یونگی ـ یسس*خیلیی اروم*
ات ـ یس؟ برا چی؟
یونگی ـ شت...هیچی...راستی کجا میریم؟
وایییی ات چقد خوب میشنوههه...گوشاش مثله عقابه!
اتویو
باهم رفتیم خونه جنگلی، حداقل جامونو نفهمن تا عوض کنیم*مگه کشکه به راحتی عوض کنین؟😂*
یونگی ـ برای چی اومدیم اینجا؟
ات ـ اون مرده ک بهت نگا میکرد...
یونگی ـ نگو ک اون دنبالمونه؟!
ات ـ متاسفانه اره..
یونگی ـ الان باید چیکار کنیم؟
ات ـ حواستو مث عقاب جم کن! شاید وقتی ک خاب باش هم بیان ببرنت!
یونگی ـ تو چی؟
ات ـ من زیاد مهم نیستم..میتونم دردو تحمل کنم ولی دردِ عشقـ...چیزه دوستمو نه نمیتونم تحمل کنم!
یونگیویو
وایساااااا....ات الان داشت میگفت عشقم؟؟
عرررر ینی دوسم داره؟؟؟ عررررررررررر
بزار همین امشب اعتراف میکنم! نه نه امشب خیلی زوده فردا شب!
جینگ جینگ*صدای گوشی*
ات ـ الو؟
.... ـ میبینم داری با عشقت حال میکنی!
ات ـ هوم چجورم! مشکلیه؟
.... ـ حال مامان بابات چجوره؟
ات ـ عوضی این قضیه ربطی ب پدر مادرم نداره!
....ـ واقعا؟
ات ـ هوفففف حوصلتو ندار...
..... ـ فک نکن چون مث آدم حرف میزنم کاری از دستم برنمیاد!
ات ـ اگه راس میگی بیا سراغِ خودم! من درد بقیه رو میتونم تحمل کنم ولی درد کشیدن خودمو نه!
.... ـ فعلا باید منتظر باشی!
ات ـ منتظر چی؟
.... ـ هم درد کشیدن خودت و خانواده و معشوقه!
ات ـ من که دارم با زبون خوش میگم درد کشیدن خودم بیشتر درد داره*بغض*
.... ـ اوخی..جوجه کوچو...
ات ـ*قط کرد*
ات ـ هوففف ک.صخل... چ حوصله ای داره.. اوخی جوجه کوچولو!*اداشو در میاره*
ــــ
حیمایت؟
پارتای بعدی تو راهن...🐝
فصل۲
P.³⁴
یونگیویو
ات گفت بریم ی جایی...ینی فیلیکس نمیاد؟
یونگی ـ فیلیکس چی؟
ات ـ اون میمونه باید به یسری کارا برسه
یونگی ـ یسس*خیلیی اروم*
ات ـ یس؟ برا چی؟
یونگی ـ شت...هیچی...راستی کجا میریم؟
وایییی ات چقد خوب میشنوههه...گوشاش مثله عقابه!
اتویو
باهم رفتیم خونه جنگلی، حداقل جامونو نفهمن تا عوض کنیم*مگه کشکه به راحتی عوض کنین؟😂*
یونگی ـ برای چی اومدیم اینجا؟
ات ـ اون مرده ک بهت نگا میکرد...
یونگی ـ نگو ک اون دنبالمونه؟!
ات ـ متاسفانه اره..
یونگی ـ الان باید چیکار کنیم؟
ات ـ حواستو مث عقاب جم کن! شاید وقتی ک خاب باش هم بیان ببرنت!
یونگی ـ تو چی؟
ات ـ من زیاد مهم نیستم..میتونم دردو تحمل کنم ولی دردِ عشقـ...چیزه دوستمو نه نمیتونم تحمل کنم!
یونگیویو
وایساااااا....ات الان داشت میگفت عشقم؟؟
عرررر ینی دوسم داره؟؟؟ عررررررررررر
بزار همین امشب اعتراف میکنم! نه نه امشب خیلی زوده فردا شب!
جینگ جینگ*صدای گوشی*
ات ـ الو؟
.... ـ میبینم داری با عشقت حال میکنی!
ات ـ هوم چجورم! مشکلیه؟
.... ـ حال مامان بابات چجوره؟
ات ـ عوضی این قضیه ربطی ب پدر مادرم نداره!
....ـ واقعا؟
ات ـ هوفففف حوصلتو ندار...
..... ـ فک نکن چون مث آدم حرف میزنم کاری از دستم برنمیاد!
ات ـ اگه راس میگی بیا سراغِ خودم! من درد بقیه رو میتونم تحمل کنم ولی درد کشیدن خودمو نه!
.... ـ فعلا باید منتظر باشی!
ات ـ منتظر چی؟
.... ـ هم درد کشیدن خودت و خانواده و معشوقه!
ات ـ من که دارم با زبون خوش میگم درد کشیدن خودم بیشتر درد داره*بغض*
.... ـ اوخی..جوجه کوچو...
ات ـ*قط کرد*
ات ـ هوففف ک.صخل... چ حوصله ای داره.. اوخی جوجه کوچولو!*اداشو در میاره*
ــــ
حیمایت؟
پارتای بعدی تو راهن...🐝
۸.۹k
۱۶ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.