رز وحشی Part ⁴
رز وحشی Part ⁴
راوی ویو
پسر با خوشحالی به طرف اتاق میرود و بدون در زدن وارد میشود
_باورت نمیشه اگه بگم...
پسر مقابل با اخم بر میگردد و نگاهش میکند
_ چند دفعه باید بگم در بزن جناب کیم!*جدی
دستی به پشت گردنش میکشد و به طرفش میرود
- متاسفم رئیس اخه یه خبر خیلی خوب دارم!
روی صندلی مینشیند
_خب میشنوم
پسر با هیجان به طرفش میرود و فلش را جلویش میگذارد
_ اینم همون چیزی که منتظرش بودیم
ابروهایش بالا میرود
_ منظورم اینکه نقششون لو رفت
حالت چهره اش عوض میشود، حالا رنگ شادی به خود گرفته است
_ بیشتر توضیح بده
پسر لب باز میکند
_همونجور که حدس میزدیم اونا یک نقشه ای داشتن که روی ما پیاده کنن.. بخاطر همین توی این چند ماه اخیر به جاسوسمون گفتم که حواسش و بیشتر جمع کنه.. و خب زدیم تو خال! اونا نقشه ای برا ما داشتن که ماها روش کار کردن و توی همین هفته میخاستن اجراش کنن.. اما جاسوسمون که نقشه و فهمیده بود اومد و زودتر بهمون گفت و حالا که فهمیدن نقششون لو رفته عملا هیچ کاری نمیتونن انجام بدن
قهقه ای زد
_ خب عالیه! این واقعا خوبه
کی فکرش میکرد ما یه نفوذی تو دستگاه اونا داشته باشیم؟ اونم کسی که همه اطلاعات دستشه*پوزخند
بلند میشود و به سمت پنجره میرود
_ خب خود مین چیشد؟
پسر هم به سمتش میرود و در چند قدمی اش میایستد
_ یجوری گم و گورش کردیم که دست هیچکس بهش نرسه
لبخندی میزد
_ عالیه
خب حرف دیگه ای؟
دوباره به حرف می آید
_ عا درسته.. این فلش هم جزئیات کامل نقششون بوده
به سمتش برمیگردد و لبخندی میزند
_ باشه ممنونم.. میتونی بری
پسر چشمکی بهش میزند و از اتاقش خارج میشود
حالا که تنها شده بود با لبخند کجی خودش را روی صندلی اش رها میکند
_ هنوز مونده تا من و بشناسی ملکه مافیا!*پوزخند
"۵ ساعت بعد
زمان: ۸ شب"
لب تاپش را میبندد و فلش را بر میدارد و درون کشو اش میگذارد رمز آن را وارد میکند و کشو قفل میشود
از روی صندلی بلند میشود کتش را میپوشد و وسایلش را بر میدارد از اتاقش خارج میشود و با زدن رمز آن را قفل میکند
به طرف پارکینگ میرود که او را را میبیند
_ چرا هنوز نرفتی خونه؟
پسر با صدایش برمیگردد و لبخند گرمی میزند
_ خسته نباشی!
راستش یخورده کار داشتم که باید انجام میدادم
سری تکون میدهد
_ برسونمت یا ماشین هست؟
با همان لبخند به لب میگوید
_ نه ممنون ماشینم هست
او هم لبخندی میزند
_ باشه پس فعلا
دستی به معنای خداحافظی تکان میدهد
پسر سوار جنسیس مشکی رنگش میشود وبه طرف خانه اش میرود
موزیک خارجی پاپی پلی میکند و در بین راه گوش میدهد
وقتی که میرسد در را با ریموت باز میکند و ماشین را داخل حیاط پارک میکند
پیاده میشود و به سمت عمارت خود میرود
یکراست به سمت اتاقش میرود و با در آوردن لباس هایش به حمام میرود
دوش ۲۰ مینی ای میگیرد و از حمام می آید
لباس هایش را میپوشد و موهایش و را خشک میکند
خودش را روی تختش پرت میکند و بعد از دقایقی غلت خوردن به خواب میرود....
__________________________
سلاممم موچیااا چطورین؟؟
عیدتون مبارک قشنگااا😍❤️🫂
گایز من متاسفانه اکانتم یه مشکلی داشت نمیتونستم چیزی آپ کنم
لایک و کامنت یادت نره کیوتی🥰
راوی ویو
پسر با خوشحالی به طرف اتاق میرود و بدون در زدن وارد میشود
_باورت نمیشه اگه بگم...
پسر مقابل با اخم بر میگردد و نگاهش میکند
_ چند دفعه باید بگم در بزن جناب کیم!*جدی
دستی به پشت گردنش میکشد و به طرفش میرود
- متاسفم رئیس اخه یه خبر خیلی خوب دارم!
روی صندلی مینشیند
_خب میشنوم
پسر با هیجان به طرفش میرود و فلش را جلویش میگذارد
_ اینم همون چیزی که منتظرش بودیم
ابروهایش بالا میرود
_ منظورم اینکه نقششون لو رفت
حالت چهره اش عوض میشود، حالا رنگ شادی به خود گرفته است
_ بیشتر توضیح بده
پسر لب باز میکند
_همونجور که حدس میزدیم اونا یک نقشه ای داشتن که روی ما پیاده کنن.. بخاطر همین توی این چند ماه اخیر به جاسوسمون گفتم که حواسش و بیشتر جمع کنه.. و خب زدیم تو خال! اونا نقشه ای برا ما داشتن که ماها روش کار کردن و توی همین هفته میخاستن اجراش کنن.. اما جاسوسمون که نقشه و فهمیده بود اومد و زودتر بهمون گفت و حالا که فهمیدن نقششون لو رفته عملا هیچ کاری نمیتونن انجام بدن
قهقه ای زد
_ خب عالیه! این واقعا خوبه
کی فکرش میکرد ما یه نفوذی تو دستگاه اونا داشته باشیم؟ اونم کسی که همه اطلاعات دستشه*پوزخند
بلند میشود و به سمت پنجره میرود
_ خب خود مین چیشد؟
پسر هم به سمتش میرود و در چند قدمی اش میایستد
_ یجوری گم و گورش کردیم که دست هیچکس بهش نرسه
لبخندی میزد
_ عالیه
خب حرف دیگه ای؟
دوباره به حرف می آید
_ عا درسته.. این فلش هم جزئیات کامل نقششون بوده
به سمتش برمیگردد و لبخندی میزند
_ باشه ممنونم.. میتونی بری
پسر چشمکی بهش میزند و از اتاقش خارج میشود
حالا که تنها شده بود با لبخند کجی خودش را روی صندلی اش رها میکند
_ هنوز مونده تا من و بشناسی ملکه مافیا!*پوزخند
"۵ ساعت بعد
زمان: ۸ شب"
لب تاپش را میبندد و فلش را بر میدارد و درون کشو اش میگذارد رمز آن را وارد میکند و کشو قفل میشود
از روی صندلی بلند میشود کتش را میپوشد و وسایلش را بر میدارد از اتاقش خارج میشود و با زدن رمز آن را قفل میکند
به طرف پارکینگ میرود که او را را میبیند
_ چرا هنوز نرفتی خونه؟
پسر با صدایش برمیگردد و لبخند گرمی میزند
_ خسته نباشی!
راستش یخورده کار داشتم که باید انجام میدادم
سری تکون میدهد
_ برسونمت یا ماشین هست؟
با همان لبخند به لب میگوید
_ نه ممنون ماشینم هست
او هم لبخندی میزند
_ باشه پس فعلا
دستی به معنای خداحافظی تکان میدهد
پسر سوار جنسیس مشکی رنگش میشود وبه طرف خانه اش میرود
موزیک خارجی پاپی پلی میکند و در بین راه گوش میدهد
وقتی که میرسد در را با ریموت باز میکند و ماشین را داخل حیاط پارک میکند
پیاده میشود و به سمت عمارت خود میرود
یکراست به سمت اتاقش میرود و با در آوردن لباس هایش به حمام میرود
دوش ۲۰ مینی ای میگیرد و از حمام می آید
لباس هایش را میپوشد و موهایش و را خشک میکند
خودش را روی تختش پرت میکند و بعد از دقایقی غلت خوردن به خواب میرود....
__________________________
سلاممم موچیااا چطورین؟؟
عیدتون مبارک قشنگااا😍❤️🫂
گایز من متاسفانه اکانتم یه مشکلی داشت نمیتونستم چیزی آپ کنم
لایک و کامنت یادت نره کیوتی🥰
۳.۳k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.