part 3
part 3
جیمین: وای خدا چه پرواز طولانی بود مردم فقد منظورم برسیم خونه و یه دل سیر استراحت کنم
تهیونگ: جیمین انقدر بهونه نیار بیا بریم حتما پدر واسمون ماشین فرستاده
جیمین:باشه من که چیزی نگفتم
[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[
م/ت: یونا دوخترم اتاق های پسرا رو آماده کردین فکر کنم دیگه الانه که برسن
یونا: بله مادر همه چیزی امادست صدای دره انگار اومدن
م/ت: آره فکر کنم اومدن
رفتم سمت رونا درو باز کرد جیمین و تهیونگ بودن
جیمین:سلام ما اومدیم (با خنده)
م/ت:خوش اومدیم پسرای گلم خیلی دلم واستون تنگ
شده بود
(بغل کردن تهیونگ)
تهیونگ: منم خیلی دلم واست تنگ شده بود مادر
جیمین: هی منم اینجام ها مادر تو مثل همیشه تهیونگ بیشتر دوست داری
م/ت: هی پسره حسود من کی بین شما فرق گزاشتم
(بغل کردن جیمین)
جیمین:نه مادر همه میدونن که تو تهیونگ رو بیشتر از بقیه ما دوست داری
م/ت: پسره شیطون اصلا عوض نشدی بیاین بریم همه توی سالون منتظر شما هستن
نویسنده:تهیونگ و جیمین به همراه مادرشون به سالونی که پدر و بقیه برادراشون و زن داداش هاشون نشسته بودن رفتن و با همه سلام احوالپرسی کردن
جین:خوش اومدیم داداش کوچولوها
تهیونگ:آره مگه میشه داداش بزرگمون رو تنها بزاریم
نامجون:هی بابا جم کنین این حرف هارو کارا چطور پیش میره
جیمین: خوب بود به لطف تهیونگ همه چیز خوب پیش میرفت
یونگی: آره داداش کوچولوها مون بزرگ شدن و کارای شرکت فرانسه رو خیلی خوب پیش بردن
جیمین: هی چرا به من میگین کوچولو ناسلامتی دوتا داداش کوچیکتر داریم( با خنده)
جونگکوک: آره درسته نکنه مارو فراموش کردین
هوسوک: آره دیگه تا داداش عزیز شون اومدن مارو فراموش کردن ( با خنده)
م/ت: پسرامو اذیت نکنید حتما خسته هستین اوتاق تون
امادست برین استراحت کنید
جیمین و تهیونگ:چشم مادر
ادامه دارد>>>>>>>
جیمین: وای خدا چه پرواز طولانی بود مردم فقد منظورم برسیم خونه و یه دل سیر استراحت کنم
تهیونگ: جیمین انقدر بهونه نیار بیا بریم حتما پدر واسمون ماشین فرستاده
جیمین:باشه من که چیزی نگفتم
[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[[
م/ت: یونا دوخترم اتاق های پسرا رو آماده کردین فکر کنم دیگه الانه که برسن
یونا: بله مادر همه چیزی امادست صدای دره انگار اومدن
م/ت: آره فکر کنم اومدن
رفتم سمت رونا درو باز کرد جیمین و تهیونگ بودن
جیمین:سلام ما اومدیم (با خنده)
م/ت:خوش اومدیم پسرای گلم خیلی دلم واستون تنگ
شده بود
(بغل کردن تهیونگ)
تهیونگ: منم خیلی دلم واست تنگ شده بود مادر
جیمین: هی منم اینجام ها مادر تو مثل همیشه تهیونگ بیشتر دوست داری
م/ت: هی پسره حسود من کی بین شما فرق گزاشتم
(بغل کردن جیمین)
جیمین:نه مادر همه میدونن که تو تهیونگ رو بیشتر از بقیه ما دوست داری
م/ت: پسره شیطون اصلا عوض نشدی بیاین بریم همه توی سالون منتظر شما هستن
نویسنده:تهیونگ و جیمین به همراه مادرشون به سالونی که پدر و بقیه برادراشون و زن داداش هاشون نشسته بودن رفتن و با همه سلام احوالپرسی کردن
جین:خوش اومدیم داداش کوچولوها
تهیونگ:آره مگه میشه داداش بزرگمون رو تنها بزاریم
نامجون:هی بابا جم کنین این حرف هارو کارا چطور پیش میره
جیمین: خوب بود به لطف تهیونگ همه چیز خوب پیش میرفت
یونگی: آره داداش کوچولوها مون بزرگ شدن و کارای شرکت فرانسه رو خیلی خوب پیش بردن
جیمین: هی چرا به من میگین کوچولو ناسلامتی دوتا داداش کوچیکتر داریم( با خنده)
جونگکوک: آره درسته نکنه مارو فراموش کردین
هوسوک: آره دیگه تا داداش عزیز شون اومدن مارو فراموش کردن ( با خنده)
م/ت: پسرامو اذیت نکنید حتما خسته هستین اوتاق تون
امادست برین استراحت کنید
جیمین و تهیونگ:چشم مادر
ادامه دارد>>>>>>>
۲.۸k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.