🍁Part 26🍁
🍁Part_26🍁
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🧡متین🧡
نیکا بیا عشقم
نیکا:اومدم بزار قهوه بریزم
متین:چند دیقه بعد نیکا از آشپزخونه با ی سینی ک توش دو لیوان قهوه بود اومد و نشست کنارم سر مبل و سینی رو گذاشت
نیکا:خب متین میخوام ی خبر خوب بعت بدم
متین:همونطور ک دستمو داشتم میبردم ک قهوه رو بردارم گفتم...بگو خانوم کوچولو
نیکا:دیانا بهم زنگ زد و گفت ک با مامانش صحبت کرده راجب ارسلان و اونم قبول کرده 🥳
متین:داشتم از قهوم میخوردم ک با حرف نیکا از خوشحالی قهوه داشت میپرید تو گلوم و بعله پرید گلوم داشتم سرفه میکردم
نیکا:عه متین خبی...زدم پشتش یکم بهتر شد
متین:اوهو جد...اوهواهو..ی میگ..اوهو..ی
نیکا:ارع بابا دروغم کجا بود فق ت خبی؟
متین:ارع...صدامو صاف کردمو ی قُلُپ از قهوه خوردم ک گلوم گرم بشه
نیکا:عاها...میگم ت کارم داشتی؟
متین:عاها ارع عشقم ببین...
نیکا:چیزی شدع متین؟😦
متین:ن...نیکا میگم میشه ماه دیگه عقد کنیم🥺
نیکا:باید زنگ بزنم ب مامان و بابام ک بیان از امریکا
متین:من میخوام ت رو زود تر مال خودم کنم
بعدش ده تا گوجه واسم بیاری😘❤️😂
نیکا:لپام گل انداخته بود...عههه متین
متین:قربونت برم من چرا اینقد ت خجالتی؟
نیکا:حالا هنوز عقد نکردیم تازه بعدشم باید عروسی کنیم زوده
متین:عقد و عروسی رو باهم میگیریم خب
نیکا:نمدونم متین ولی بزار بعد از اینکه مامان و بابام راضی شدن ب بچه ها بگو الان چیزی نگو
متین:هوف بش..میگم گشنمه😕
نیکا:هیچی نداریم متین منم حال ندارم درس کنم
متین:بریم بیرون مواد پیتزا میگیریم باهم پیتزا درس کنیم
نیکا:بش پاشو بیا لباس بپوش
متین:قهوت سرد شد زود بخور تا بریم
نیکا:بش...قهوه رو خوردم و متینم بقیه قهوشو خورد...متین کولم میکنی🥺
متین:چشم بیا...نیکا رو کول کردم و بردم تو اتاق
نیکا:خواستم لباس بپوشم...متین چشماتو ببند
متین:نمیخوام
نیکا:متین لوس نشو دیگ چشماتو ببند
(نویسنده:و بعد از اینکه متین بالاخره چشماشو بست و نیکا لباس پوشید و بعد متین رفتن بیرون دوشتان😂😐😐)
نیکا:متین ی موتور سنگین داش ک وقتی سوارش میشد ده برابر جذاب تر میشد❤️
🦉دیانا🦉
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم ب آیندم با
ارسلان فک میکردم
بعد پاشدم رفتم جلو آینه ب خودم ی نگا کردم
هودیمو در آوردمو موهامو شونه زدم بعد رفتم ی حموم ی ساعتی و بعد ک اومدم بیرون اول ماسک صورتمو گذاشتم بعد همونطوری رفتم موهامو خشک کردم و بعد باز گذاشتم رفتم ماسکمو برداشتم و صورتمو شستم .
حولمو در آوردم ی لباس زير ست سفید پوشیدم
بعدش بادی اسپلش و ی پیرهن توسی ک عکس ی جغد جیگر روش بود پوشیدم و ی شلوار اسلش مشکی و سفید ک بعش زنجیر وصل بود
بعدم کرم پودر زدم سر کبودی ها و موهامو باز گذاشتم و ریختم سر گردنم و تینت و برداشتم ک بزنم یاد دیشب افتادم ک با ارسلان بام بودیم
تینت و گذاشتم و رژ هلویی رو برداشتم و زدمو بد رفتم داخل اینستا و داشتم همینجوری میچرخیدم
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
پارتی طولانی تحفه درویش😐😂
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🧡متین🧡
نیکا بیا عشقم
نیکا:اومدم بزار قهوه بریزم
متین:چند دیقه بعد نیکا از آشپزخونه با ی سینی ک توش دو لیوان قهوه بود اومد و نشست کنارم سر مبل و سینی رو گذاشت
نیکا:خب متین میخوام ی خبر خوب بعت بدم
متین:همونطور ک دستمو داشتم میبردم ک قهوه رو بردارم گفتم...بگو خانوم کوچولو
نیکا:دیانا بهم زنگ زد و گفت ک با مامانش صحبت کرده راجب ارسلان و اونم قبول کرده 🥳
متین:داشتم از قهوم میخوردم ک با حرف نیکا از خوشحالی قهوه داشت میپرید تو گلوم و بعله پرید گلوم داشتم سرفه میکردم
نیکا:عه متین خبی...زدم پشتش یکم بهتر شد
متین:اوهو جد...اوهواهو..ی میگ..اوهو..ی
نیکا:ارع بابا دروغم کجا بود فق ت خبی؟
متین:ارع...صدامو صاف کردمو ی قُلُپ از قهوه خوردم ک گلوم گرم بشه
نیکا:عاها...میگم ت کارم داشتی؟
متین:عاها ارع عشقم ببین...
نیکا:چیزی شدع متین؟😦
متین:ن...نیکا میگم میشه ماه دیگه عقد کنیم🥺
نیکا:باید زنگ بزنم ب مامان و بابام ک بیان از امریکا
متین:من میخوام ت رو زود تر مال خودم کنم
بعدش ده تا گوجه واسم بیاری😘❤️😂
نیکا:لپام گل انداخته بود...عههه متین
متین:قربونت برم من چرا اینقد ت خجالتی؟
نیکا:حالا هنوز عقد نکردیم تازه بعدشم باید عروسی کنیم زوده
متین:عقد و عروسی رو باهم میگیریم خب
نیکا:نمدونم متین ولی بزار بعد از اینکه مامان و بابام راضی شدن ب بچه ها بگو الان چیزی نگو
متین:هوف بش..میگم گشنمه😕
نیکا:هیچی نداریم متین منم حال ندارم درس کنم
متین:بریم بیرون مواد پیتزا میگیریم باهم پیتزا درس کنیم
نیکا:بش پاشو بیا لباس بپوش
متین:قهوت سرد شد زود بخور تا بریم
نیکا:بش...قهوه رو خوردم و متینم بقیه قهوشو خورد...متین کولم میکنی🥺
متین:چشم بیا...نیکا رو کول کردم و بردم تو اتاق
نیکا:خواستم لباس بپوشم...متین چشماتو ببند
متین:نمیخوام
نیکا:متین لوس نشو دیگ چشماتو ببند
(نویسنده:و بعد از اینکه متین بالاخره چشماشو بست و نیکا لباس پوشید و بعد متین رفتن بیرون دوشتان😂😐😐)
نیکا:متین ی موتور سنگین داش ک وقتی سوارش میشد ده برابر جذاب تر میشد❤️
🦉دیانا🦉
تو اتاقم نشسته بودم و داشتم ب آیندم با
ارسلان فک میکردم
بعد پاشدم رفتم جلو آینه ب خودم ی نگا کردم
هودیمو در آوردمو موهامو شونه زدم بعد رفتم ی حموم ی ساعتی و بعد ک اومدم بیرون اول ماسک صورتمو گذاشتم بعد همونطوری رفتم موهامو خشک کردم و بعد باز گذاشتم رفتم ماسکمو برداشتم و صورتمو شستم .
حولمو در آوردم ی لباس زير ست سفید پوشیدم
بعدش بادی اسپلش و ی پیرهن توسی ک عکس ی جغد جیگر روش بود پوشیدم و ی شلوار اسلش مشکی و سفید ک بعش زنجیر وصل بود
بعدم کرم پودر زدم سر کبودی ها و موهامو باز گذاشتم و ریختم سر گردنم و تینت و برداشتم ک بزنم یاد دیشب افتادم ک با ارسلان بام بودیم
تینت و گذاشتم و رژ هلویی رو برداشتم و زدمو بد رفتم داخل اینستا و داشتم همینجوری میچرخیدم
❤️❤️❤️
لایک و کامنت فراموش نشع😉
پارتی طولانی تحفه درویش😐😂
۷.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.