پارت چهل و پنجم.....
پارت چهل و پنجم.....
رمان دیدن دوباره ی تو
رفتم خونه....
ماشین رو دادم دست نگهبان تا بزاره تو پارکینگ .....
وقتی رفتم داخل....
مامان و باباداشتن در مورد یه چیزی حرف میزدن....
سلام کردم و رفتم تو ی اتاقام.....
تا پام به اتاق رسی دویدم سمت تخت و خودم رو روش پرت کردم.....
وای ..... خــــدا.....
چقدر خواب خوبه......
#ستاره
صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که توی تختمم....
وا من کی اوندم اینجا.....
تا جایی که یادمه تو بغل شروین خوابم برد......
با یاد آوری دیشب لبخند اومد رو لبم......
پاشدم رفتم ... دستشویی .... دست و صورتم رو شستم....
وقتی اومدم بیرون لباس هم رو عوض کردم.....
بعدش دوباره سوییشرت شروین رو پوشیدم.......
نمیدونم چرا ولی دلم میخواست امروز با سوییشرت شروین برم مدرسه......
مقنعم رو سرم کردم......
طبق مهمول کرم زد آفتابم رو هم زدم و رفتم پایین....
ا..... چه عجب ما نمردیم رو فریده رو ساعت هفت صبح بیدار دیدیم.....
سلام بلندی کردم و رفتم و نشستم سر میز.....
وقتی که سفره رو درو کردم پاشدم و رفتم دم در.....
رمان دیدن دوباره ی تو
رفتم خونه....
ماشین رو دادم دست نگهبان تا بزاره تو پارکینگ .....
وقتی رفتم داخل....
مامان و باباداشتن در مورد یه چیزی حرف میزدن....
سلام کردم و رفتم تو ی اتاقام.....
تا پام به اتاق رسی دویدم سمت تخت و خودم رو روش پرت کردم.....
وای ..... خــــدا.....
چقدر خواب خوبه......
#ستاره
صبح که از خواب بیدار شدم دیدم که توی تختمم....
وا من کی اوندم اینجا.....
تا جایی که یادمه تو بغل شروین خوابم برد......
با یاد آوری دیشب لبخند اومد رو لبم......
پاشدم رفتم ... دستشویی .... دست و صورتم رو شستم....
وقتی اومدم بیرون لباس هم رو عوض کردم.....
بعدش دوباره سوییشرت شروین رو پوشیدم.......
نمیدونم چرا ولی دلم میخواست امروز با سوییشرت شروین برم مدرسه......
مقنعم رو سرم کردم......
طبق مهمول کرم زد آفتابم رو هم زدم و رفتم پایین....
ا..... چه عجب ما نمردیم رو فریده رو ساعت هفت صبح بیدار دیدیم.....
سلام بلندی کردم و رفتم و نشستم سر میز.....
وقتی که سفره رو درو کردم پاشدم و رفتم دم در.....
۱۰۰.۵k
۱۹ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.