fake kook
fake kook
part*15
نمیدونستم چیکار کنم جایی هم نداشتم برم
یه فکری به سرم زد اینه که برگردم پیش جونگکوک سوار تاکسی شدم کمی پول داشتم تا جایی که تونستم نزدیک عمارتش شدم و سریع رفتم شب بود به زور رام دادن داخل عمارت
اجوما: ا.ت برگشتی
ا.ت:اجوما جونگکوک کجاست
اجوما: اتفاقی افتاده
ا.ت:نه میخوام جونگکوک ببینم
اجوما: فک کنم تو اتاقش خواب باشه
رفتم طبقه بالا دیدم جونگکوک خوابه خواستم بیدارش کنم خیلی هم ناراحت بودم اخه چطور باید همچین کسیو ول کنم برم با اون داداش دیوونم زندگی کنم با اینکه خواب بود ولی کرم داشتم رفتم روش و بغلش کردم
ا.ت: جونگکوک بیدار شو
کوک: چیه تو کی هستی
نگاش کردم
ا.ت: منم ا.ت
سریع بلند شد
کوک: دارم رویا میبینم یا واقعیه
ا.ت: واقعیه
کوک: ا.ت چرا برگشتی
همه چیز براش توضیح دادم و گریه کردم😭😭
او بغلم کرد
ا.ت: مامان و بابام بخاطر من.....
کوک: نه بخاطر تو نیست
کوک: ببینمت گریه نکن دل گریه هاتو ندارم
ببین کاریه که شده از این به بعد خوشحال باش
ا.ت: چطوری
کوک: چی خوشحالت میکنه
ا.ت: تو
کوک: من؟
ا.ت: اره تو تو خوشحالم میکنی
کوک: تو که بیشتر پیش من زجر میکشی
ا.ت: نه قول دادی بهم که فراموش کنیم و زندگی جدید داشته باشیم
کوک: من نمیفهمم داری چیمیگی
ا.ت: به پیشنهادت فک کردم میشه دوباره ازم بپرسی
کوک: کدوم پیشنهاد
ا.ت: که دوسم داری
کوک: اها خب خانم کیم ا.ت حاضری با من باشی
ا.ت: اره
کوک: واقعا
ا.ت: واقعا راست میگم
کوک: 😳😲یعنی تو میشی ملکه ی من
ا.ت: توهم میشی پادشاه ارزو های من
کوک: 😲
ا.ت: چرا تعجب میکنی از حرفایی که میگم
کوک:چون باور ندارم
ا.ت: چیکار کنم باور کنی
کوک: نمیدونم
رفتم نزدیکش یه بوسه کوچولو زدم رو لبش
ا.ت: الان باور کردی
کوک: اره
ا.ت: من خیلی خوابم میاد بیا تا بخوابیم فردا باهم حرف میزنیم
کوک: همم باشه
رفتم رو تخت خوابیدم
کوک: منم بیام
ا.ت: نه پس نگام کن بیا بگیر بخواب دیگه
کوک: قلبم و گم کردم
ا.ت: 😊شب بخیر
کوک: شب توهم بخیر ملکه ی من
#کوک
#فیک
#سناریو
part*15
نمیدونستم چیکار کنم جایی هم نداشتم برم
یه فکری به سرم زد اینه که برگردم پیش جونگکوک سوار تاکسی شدم کمی پول داشتم تا جایی که تونستم نزدیک عمارتش شدم و سریع رفتم شب بود به زور رام دادن داخل عمارت
اجوما: ا.ت برگشتی
ا.ت:اجوما جونگکوک کجاست
اجوما: اتفاقی افتاده
ا.ت:نه میخوام جونگکوک ببینم
اجوما: فک کنم تو اتاقش خواب باشه
رفتم طبقه بالا دیدم جونگکوک خوابه خواستم بیدارش کنم خیلی هم ناراحت بودم اخه چطور باید همچین کسیو ول کنم برم با اون داداش دیوونم زندگی کنم با اینکه خواب بود ولی کرم داشتم رفتم روش و بغلش کردم
ا.ت: جونگکوک بیدار شو
کوک: چیه تو کی هستی
نگاش کردم
ا.ت: منم ا.ت
سریع بلند شد
کوک: دارم رویا میبینم یا واقعیه
ا.ت: واقعیه
کوک: ا.ت چرا برگشتی
همه چیز براش توضیح دادم و گریه کردم😭😭
او بغلم کرد
ا.ت: مامان و بابام بخاطر من.....
کوک: نه بخاطر تو نیست
کوک: ببینمت گریه نکن دل گریه هاتو ندارم
ببین کاریه که شده از این به بعد خوشحال باش
ا.ت: چطوری
کوک: چی خوشحالت میکنه
ا.ت: تو
کوک: من؟
ا.ت: اره تو تو خوشحالم میکنی
کوک: تو که بیشتر پیش من زجر میکشی
ا.ت: نه قول دادی بهم که فراموش کنیم و زندگی جدید داشته باشیم
کوک: من نمیفهمم داری چیمیگی
ا.ت: به پیشنهادت فک کردم میشه دوباره ازم بپرسی
کوک: کدوم پیشنهاد
ا.ت: که دوسم داری
کوک: اها خب خانم کیم ا.ت حاضری با من باشی
ا.ت: اره
کوک: واقعا
ا.ت: واقعا راست میگم
کوک: 😳😲یعنی تو میشی ملکه ی من
ا.ت: توهم میشی پادشاه ارزو های من
کوک: 😲
ا.ت: چرا تعجب میکنی از حرفایی که میگم
کوک:چون باور ندارم
ا.ت: چیکار کنم باور کنی
کوک: نمیدونم
رفتم نزدیکش یه بوسه کوچولو زدم رو لبش
ا.ت: الان باور کردی
کوک: اره
ا.ت: من خیلی خوابم میاد بیا تا بخوابیم فردا باهم حرف میزنیم
کوک: همم باشه
رفتم رو تخت خوابیدم
کوک: منم بیام
ا.ت: نه پس نگام کن بیا بگیر بخواب دیگه
کوک: قلبم و گم کردم
ا.ت: 😊شب بخیر
کوک: شب توهم بخیر ملکه ی من
#کوک
#فیک
#سناریو
۹.۶k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.