پارت30
پارت30
پ: تو اینجا چی میخوای
☆: این عمارت نصفش بنامه پسرمه نصفش هم به نامه تو حالا اومدم تو خونه پسرم
+: الان چیشد یعنی جیمین خوشحال نشد
پ: چرا عروس گلم خیلی هم خوشحال شد ولی آمادگیش رو نذاشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
نمیدونم دقیقا چه اتفاقی داره میفته یعنی همه چیز بین منو جیمین تموم شد دلم میخواست گریه کنم ولی نمیتونستم
☆: تو مگه از دل این بچه خبر داری
✓: چی میگی برا خودت
☆: اون پسر منه ولی نمیتونید بدون اجازه من
همچین کاری باهاش کنین
پ: اگه میخوای اینجا بمونی پس ساکت باش
تو کی هستی اسمت چی بود
ا.ت: من ا.تم
پ: برو بالا جیمینو بگو بیاد
ا.ت: چی من
پ: آره برو دیگه سریع
رفتم طبقه بالا در زدم
جیمین: نمیخوام هیچ کدومتون رو ببینم
رفتم داخل تعظیم کردم
ا.ت: آقا پدرتون گفتن که برید پایین کارتون داره
جیمین: ا.ت
ا.ت: گفتم که پدرتون گفتن بیاین پایین کارتون
داره
جیمین: ا.ت خوبی بهت قول میدم همه چیز رو درست میکنم
ا.ت: من میرم پایین خواستم اینو بگم سریع بیاین
جیمین: ا.ت عزیزم وایسا نرو
من جوابشو ندادم اومد دنبالم یه خدمتکارو دید ولم کرد
خدمتکار: آقا تبریک میگم
سریع از اونجا رفتم و نشستم تو آشپز خونه شروع کردم به گریه کردن😭😭
#جیمین
#فیک
#سناریو
پ: تو اینجا چی میخوای
☆: این عمارت نصفش بنامه پسرمه نصفش هم به نامه تو حالا اومدم تو خونه پسرم
+: الان چیشد یعنی جیمین خوشحال نشد
پ: چرا عروس گلم خیلی هم خوشحال شد ولی آمادگیش رو نذاشت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ا.ت
نمیدونم دقیقا چه اتفاقی داره میفته یعنی همه چیز بین منو جیمین تموم شد دلم میخواست گریه کنم ولی نمیتونستم
☆: تو مگه از دل این بچه خبر داری
✓: چی میگی برا خودت
☆: اون پسر منه ولی نمیتونید بدون اجازه من
همچین کاری باهاش کنین
پ: اگه میخوای اینجا بمونی پس ساکت باش
تو کی هستی اسمت چی بود
ا.ت: من ا.تم
پ: برو بالا جیمینو بگو بیاد
ا.ت: چی من
پ: آره برو دیگه سریع
رفتم طبقه بالا در زدم
جیمین: نمیخوام هیچ کدومتون رو ببینم
رفتم داخل تعظیم کردم
ا.ت: آقا پدرتون گفتن که برید پایین کارتون داره
جیمین: ا.ت
ا.ت: گفتم که پدرتون گفتن بیاین پایین کارتون
داره
جیمین: ا.ت خوبی بهت قول میدم همه چیز رو درست میکنم
ا.ت: من میرم پایین خواستم اینو بگم سریع بیاین
جیمین: ا.ت عزیزم وایسا نرو
من جوابشو ندادم اومد دنبالم یه خدمتکارو دید ولم کرد
خدمتکار: آقا تبریک میگم
سریع از اونجا رفتم و نشستم تو آشپز خونه شروع کردم به گریه کردن😭😭
#جیمین
#فیک
#سناریو
۱۹.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.