پارت31
پارت31
☆: دخترم گریه نکن
ا.ت: مامان هانا
☆: جانم عزیزم
ا.ت: همه چیز بین خودمو جیمین خراب شد؟
☆: نه عزیزم یکم صبر کن درست میشه
ا.ت: اگه نشد چی
پ: خدمتکار
ا.ت: تا نیومده برم بیرون فکر کنم با منه
☆: برو عزیزم
ا.ت: بله آقا
پ: چرا نیومد
ا.ت: آقا من بهشون گفتم
پ: پس بیا دنبالم تا دوباره بریم دنبالش
ا.ت: چشم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جیمین
تو اتاقم بودم پدرم و ا.ت اومدن
پ: هی چیشده آمادگیش رو نداشتی میدونم خیلی لینا دوست داری به آرزوت رسوندمت
یه نگاهی به ا.ت کردم سرش پایین بود
جیمین:خب عروسی کیه
ا.ت سرشو گرفت بالا
پ:فردا
جیمین: بله
پ: تبریک میگم
جیمین: ممنون
پ: خدمتکار بریم
جیمین: ا.ت بمونه
پ: چی
جیمین: اسم این خدمتکاره ا.تس منظورم این بود که بمونه اتاقم رو مرتب کنه خیلی شلختست
پ: اهاراست میگه فردا عروس میخواد بیاد
ا.ت: ولی این کار من نیست
پ:خب حقوقتو خودم میدم تو اینجا بمون
ا.ت: ببخشید ولی باید تو آشپز خونه یه سر بزنم
پ: نه دیگه همینجا بمون خب من رفتم
ا.ت: بله
جیمین: عشقم...
#جیمین
#فیک
#سناریو
☆: دخترم گریه نکن
ا.ت: مامان هانا
☆: جانم عزیزم
ا.ت: همه چیز بین خودمو جیمین خراب شد؟
☆: نه عزیزم یکم صبر کن درست میشه
ا.ت: اگه نشد چی
پ: خدمتکار
ا.ت: تا نیومده برم بیرون فکر کنم با منه
☆: برو عزیزم
ا.ت: بله آقا
پ: چرا نیومد
ا.ت: آقا من بهشون گفتم
پ: پس بیا دنبالم تا دوباره بریم دنبالش
ا.ت: چشم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جیمین
تو اتاقم بودم پدرم و ا.ت اومدن
پ: هی چیشده آمادگیش رو نداشتی میدونم خیلی لینا دوست داری به آرزوت رسوندمت
یه نگاهی به ا.ت کردم سرش پایین بود
جیمین:خب عروسی کیه
ا.ت سرشو گرفت بالا
پ:فردا
جیمین: بله
پ: تبریک میگم
جیمین: ممنون
پ: خدمتکار بریم
جیمین: ا.ت بمونه
پ: چی
جیمین: اسم این خدمتکاره ا.تس منظورم این بود که بمونه اتاقم رو مرتب کنه خیلی شلختست
پ: اهاراست میگه فردا عروس میخواد بیاد
ا.ت: ولی این کار من نیست
پ:خب حقوقتو خودم میدم تو اینجا بمون
ا.ت: ببخشید ولی باید تو آشپز خونه یه سر بزنم
پ: نه دیگه همینجا بمون خب من رفتم
ا.ت: بله
جیمین: عشقم...
#جیمین
#فیک
#سناریو
۱۷.۵k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.