عشق درسایه سلطنت پارت46
گل سرخ دیشبم کنار سرش روی بالشت دیگه اش بود لبخندی زدم و کنارش رو زمین نشستم و نگاه کردم به دختری نگاه کردم که وجودش کلی بهم انرژی داده بود
چقدر بودنش خوب بود اروم سرم رو بردم جلو و بوسه ای روی گونه اش زدم پلکاش تکونی خورد ولی باز بیدار نشد اروم گل سرخ رو برداشتم و نرم روی گونه اش کشیدم
مری: جسیکا .. پرنسس جسیکا...
هیچ عکس العملی نشون نداد بلند تر صداش زدم ولی هیچی
مری: اگه بیدار نشی بد میبینی هااا...
باز بیدار نشد لبخند خبیثی روی لب آوردم و لیوان آب روی میز رو برداشتم و خیلی ریلکس توی صورتش خالی کردم
سريع و شوکه با هین بلندی تو جاش نشست با لبخند و شیطون گفتم
مری:صبحتون بخیر پرنسس
یه لحظه شوکه شد ولی بعد بلند زد زیر خنده منم بلند خندیدم سریع لیوان آب دیگه ای از روی میز برداشت که جیغ کشیدم و بلند خندیدم وسمت در دویدم با خنده دنبالم دوید و گفت
جسیکا :و ایستا رو من آب میریزی؟؟
بلند خندیدم و بدو از پله ها پایین رفتم یه لحظه برگشتم ببینم داره میاد یا نه که یه کم از آب لیوانش ریخت روی لباسم جیغی زدم و تند تر دویدم که سر یکی از پله ها پام لیز
خورد وجیغ بنفشی کشیدم و افتادم جسیکا هم جیغ بلندی کشید و لیوان از دستش افتاد و با صدای بلندی شکست تهیونگ و کاترین و نگهبانان و خدمتکارانش سریع و با حالت دو اون چند تا پله رو بالا اومدن تهیونگ نگاهی به من که روی پله نشسته بودم کرد و گفت
تهیونگ:چی شد؟
جلوتر اومد و جلوی پام زانو زد اخمی کرد و با خشم رو به من گفت
تهیونگ:گفتم پله ها خیسه.. اصلا معلوم هست داری چیکار میکنی؟
کاترین هم سریع اومد کنارم مچ پام یه خرده درد میکرد
جسیکا با ترس کنارم نشست تهیونگ خم شد و پام رو بلند کرد که سریع اخی گفتم و دستم رو روی دستش گذاشتم
نگاهی به چشمام کرد نمیدونم چرا با نگاهش از اینکه دستم رو روی دستش گذاشته بودم خجالت کشیدم دستم رو اروم برداشتم نگاهش رو از چشمام کند و با اخم به مچ پام دستی کشید و گفت
تهیونگ: همینجاست؟؟
با قیافه جمع شده از درد به زور گفتم
مری: بله...
جسیکا : مری.. خیلی درد میکنه؟
جواب ندادم ولی اشک تو چشمم حلقه زده بود تهیونک خیره شد به چشمم که برق اشک داشت
کاترین: پاش چی شده سرورم؟
تهیونگ اخمی کرد و نگاهش رو ازم گرفت و گفت
تهیونگ: فقط ضربه خورده....چیزی نیست کمکش کنین وایسته...
چقدر بودنش خوب بود اروم سرم رو بردم جلو و بوسه ای روی گونه اش زدم پلکاش تکونی خورد ولی باز بیدار نشد اروم گل سرخ رو برداشتم و نرم روی گونه اش کشیدم
مری: جسیکا .. پرنسس جسیکا...
هیچ عکس العملی نشون نداد بلند تر صداش زدم ولی هیچی
مری: اگه بیدار نشی بد میبینی هااا...
باز بیدار نشد لبخند خبیثی روی لب آوردم و لیوان آب روی میز رو برداشتم و خیلی ریلکس توی صورتش خالی کردم
سريع و شوکه با هین بلندی تو جاش نشست با لبخند و شیطون گفتم
مری:صبحتون بخیر پرنسس
یه لحظه شوکه شد ولی بعد بلند زد زیر خنده منم بلند خندیدم سریع لیوان آب دیگه ای از روی میز برداشت که جیغ کشیدم و بلند خندیدم وسمت در دویدم با خنده دنبالم دوید و گفت
جسیکا :و ایستا رو من آب میریزی؟؟
بلند خندیدم و بدو از پله ها پایین رفتم یه لحظه برگشتم ببینم داره میاد یا نه که یه کم از آب لیوانش ریخت روی لباسم جیغی زدم و تند تر دویدم که سر یکی از پله ها پام لیز
خورد وجیغ بنفشی کشیدم و افتادم جسیکا هم جیغ بلندی کشید و لیوان از دستش افتاد و با صدای بلندی شکست تهیونگ و کاترین و نگهبانان و خدمتکارانش سریع و با حالت دو اون چند تا پله رو بالا اومدن تهیونگ نگاهی به من که روی پله نشسته بودم کرد و گفت
تهیونگ:چی شد؟
جلوتر اومد و جلوی پام زانو زد اخمی کرد و با خشم رو به من گفت
تهیونگ:گفتم پله ها خیسه.. اصلا معلوم هست داری چیکار میکنی؟
کاترین هم سریع اومد کنارم مچ پام یه خرده درد میکرد
جسیکا با ترس کنارم نشست تهیونگ خم شد و پام رو بلند کرد که سریع اخی گفتم و دستم رو روی دستش گذاشتم
نگاهی به چشمام کرد نمیدونم چرا با نگاهش از اینکه دستم رو روی دستش گذاشته بودم خجالت کشیدم دستم رو اروم برداشتم نگاهش رو از چشمام کند و با اخم به مچ پام دستی کشید و گفت
تهیونگ: همینجاست؟؟
با قیافه جمع شده از درد به زور گفتم
مری: بله...
جسیکا : مری.. خیلی درد میکنه؟
جواب ندادم ولی اشک تو چشمم حلقه زده بود تهیونک خیره شد به چشمم که برق اشک داشت
کاترین: پاش چی شده سرورم؟
تهیونگ اخمی کرد و نگاهش رو ازم گرفت و گفت
تهیونگ: فقط ضربه خورده....چیزی نیست کمکش کنین وایسته...
۲.۲k
۲۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.