پارت : 60
پارت : 60
جک : اووممم و تو یکی
جک : با این لباس اومدی که به فاکت بدم هرزه؟
بارام : اومممممم شاید دلم میخواد هرزه تو باشم
جک : ولی من دوست دارم هرزه دوستامم باشی دوست داری که نوبتی ازت استفاده کنیم؟
بارام ویو :
دیگه نمیتونستم تحمل کنم برای همین اسپری بیهوش کننده مو در اوردم و بهش زدم
جک : اه تو چه غلطــ ( بیهوش شد )
« سریع رفتم و لپ تاپس رو گذاشتم توی کوله ایی که زیره تخت قایم کرده بودم
و از داخله کولم چاقو و تفنگمو در اوردم و یه نگاه به جک کردم
و درحالی که اون چاقو و تفنگ دستم بودن به سمته جک رفتم»
بارام : هه فکر کردی اون همه کتک زدن و زجر دادنه خودم و بچه هامو یادم میره؟
«تفنگ رو بردم بالا و اول خواستم با اون بزنمش ولی
اگه با تنفگ میزدمش درجا میمرد و زجری نمیکشید
پس برای همین تفنگ رو گذاشتم کنارم
و چاقو رو داخله دستام گرفتم
و با تمامه قدرتم داخله دلش فرود اوردم
که دیدم از شدته درد به هوش اومد
اومممم عالیه
چاقو رو با یه دستم گرفتم و شروع کردم به چرخوندنش داخله شکمش که دیدم داره از دهنش خون میاد
و بعد از چند ثانیه چشماشو بست
هه به همین زودی مرد؟
یه نگاه به شکمش انداختم
که دیدم بخاطره حرکته چاقو روی شکمش یه دایره به وجود اومده»
«چاقو رو پرت کردم اون سمت و بلند شدم و اون تفنگ رو از روی زمین برداشتم
و تمامه گلوله هاشو توی صورتش خالی کردم»
تفنگ رو ام انداختم اون ور و به اثره هنریم نگاهی کردم
صورتش بخاطره بر خورده گلوله ها باهاش له شده
و شکمش سوراخ شده»
بارام : هه به من میگن هنر مند
« در واقع از همون اول نقشم همین بود که جک رو بکشم و الان با کشتنش دوباره ازادی رو احساس کردم
کولمو برداشتم و چاقو و اون تفنگ رو داخلش انداختم و از اتاقه جک رفتم بیرون
رفتم داخله همون اتاق که جک بهم داده بود
که دیدم جی یو و جی هو لباساشون رو پوشیدن»
جک : اووممم و تو یکی
جک : با این لباس اومدی که به فاکت بدم هرزه؟
بارام : اومممممم شاید دلم میخواد هرزه تو باشم
جک : ولی من دوست دارم هرزه دوستامم باشی دوست داری که نوبتی ازت استفاده کنیم؟
بارام ویو :
دیگه نمیتونستم تحمل کنم برای همین اسپری بیهوش کننده مو در اوردم و بهش زدم
جک : اه تو چه غلطــ ( بیهوش شد )
« سریع رفتم و لپ تاپس رو گذاشتم توی کوله ایی که زیره تخت قایم کرده بودم
و از داخله کولم چاقو و تفنگمو در اوردم و یه نگاه به جک کردم
و درحالی که اون چاقو و تفنگ دستم بودن به سمته جک رفتم»
بارام : هه فکر کردی اون همه کتک زدن و زجر دادنه خودم و بچه هامو یادم میره؟
«تفنگ رو بردم بالا و اول خواستم با اون بزنمش ولی
اگه با تنفگ میزدمش درجا میمرد و زجری نمیکشید
پس برای همین تفنگ رو گذاشتم کنارم
و چاقو رو داخله دستام گرفتم
و با تمامه قدرتم داخله دلش فرود اوردم
که دیدم از شدته درد به هوش اومد
اومممم عالیه
چاقو رو با یه دستم گرفتم و شروع کردم به چرخوندنش داخله شکمش که دیدم داره از دهنش خون میاد
و بعد از چند ثانیه چشماشو بست
هه به همین زودی مرد؟
یه نگاه به شکمش انداختم
که دیدم بخاطره حرکته چاقو روی شکمش یه دایره به وجود اومده»
«چاقو رو پرت کردم اون سمت و بلند شدم و اون تفنگ رو از روی زمین برداشتم
و تمامه گلوله هاشو توی صورتش خالی کردم»
تفنگ رو ام انداختم اون ور و به اثره هنریم نگاهی کردم
صورتش بخاطره بر خورده گلوله ها باهاش له شده
و شکمش سوراخ شده»
بارام : هه به من میگن هنر مند
« در واقع از همون اول نقشم همین بود که جک رو بکشم و الان با کشتنش دوباره ازادی رو احساس کردم
کولمو برداشتم و چاقو و اون تفنگ رو داخلش انداختم و از اتاقه جک رفتم بیرون
رفتم داخله همون اتاق که جک بهم داده بود
که دیدم جی یو و جی هو لباساشون رو پوشیدن»
۲۲.۹k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.