ادمین : خب بچه ها ادمینتون بالاخره از گشادی در اومد 🗿💔
ادمین : خب بچه ها ادمینتون بالاخره از گشادی در اومد 🗿💔
خببب بچه ها این فیک رو دارم با ایده
ایشون تمومش میکنم :
@mikaaa7777
و فیک مینویسه لطفا ازش حمایت کنید )
پارت : 59
_ چند روز بعد _
بارام ویو :
الان چند روزه که دارم نقشه میکشم که چطور اون لپ تاپ رو بدزدم
که بالاخره یه نقشه کشیدم
جی یو : مامان چرا این لباس رو پوشیدی؟
«یه نگاه به لباسم کردم
خیلی بازه
ولی خب مجبورم بخاطره نقشم بپوشمش»
( اسلاید دوم عکس لباس)
بارام : اممم خب پسرم کار دارم
جی یو : باشه
« یه نگاه به ساعت کردم که دیدم ساعت ۱0 عه
و از اونجایی که زمستونه برف داره میاد
اهههه همینو فقط کم داشتیم
خب جک 40 دقیقه دیگه میاد پس بهتره که همین الان شربت هارو به نگهبانا بدم»
ولی اخه با این لباس؟
امم خببب اها روپوشش رو میپوشم
رفتم و روپوشش رو از داخله کمد در اوردم و پوشیدمش»
بارام : خب جی یو جی هو اون لباسارو بپوشید و تا وقتی که میام اماده باشید ـ
جی هو : باشه
« رفتم سمته اشپز خونه و اون شربتا رو برداشتم و داخلشون قرصه خواب ریختم
و بعدش رفتم و بهشون دادم
اوفففف کارم زیاد طول نکشید چون نگهبانای عمارت کمن
رفتم داخله اتاقه جک و روپوشمو در اوردم
همینطور منتظره جک بودم که در باز شد که دیدم یه دختر بغلشه و دارن همو کیص میکنن
هه مرتیکه دختر باز
داشتن میومدن سمته تخت که جک چشماشو باز کرد که منو با اون لباس دید
و دختره رو از بغلش اورد بیرون»
؟ : ددی چی شد؟
جک : اومممم هرزه برو بیرون
؟ : ولی...
جک : نترس فردا دیکم تا 24 ساعت برای تو امشبم برو بار
؟ : اوممم باشه
جک : خب هرزه برو بیرون
؟ : باشه
( رفت بیرون )
( میدونم که گند زدم ولی به بزرگی خودتون ببخشید 🗿😐🗿)
خببب بچه ها این فیک رو دارم با ایده
ایشون تمومش میکنم :
@mikaaa7777
و فیک مینویسه لطفا ازش حمایت کنید )
پارت : 59
_ چند روز بعد _
بارام ویو :
الان چند روزه که دارم نقشه میکشم که چطور اون لپ تاپ رو بدزدم
که بالاخره یه نقشه کشیدم
جی یو : مامان چرا این لباس رو پوشیدی؟
«یه نگاه به لباسم کردم
خیلی بازه
ولی خب مجبورم بخاطره نقشم بپوشمش»
( اسلاید دوم عکس لباس)
بارام : اممم خب پسرم کار دارم
جی یو : باشه
« یه نگاه به ساعت کردم که دیدم ساعت ۱0 عه
و از اونجایی که زمستونه برف داره میاد
اهههه همینو فقط کم داشتیم
خب جک 40 دقیقه دیگه میاد پس بهتره که همین الان شربت هارو به نگهبانا بدم»
ولی اخه با این لباس؟
امم خببب اها روپوشش رو میپوشم
رفتم و روپوشش رو از داخله کمد در اوردم و پوشیدمش»
بارام : خب جی یو جی هو اون لباسارو بپوشید و تا وقتی که میام اماده باشید ـ
جی هو : باشه
« رفتم سمته اشپز خونه و اون شربتا رو برداشتم و داخلشون قرصه خواب ریختم
و بعدش رفتم و بهشون دادم
اوفففف کارم زیاد طول نکشید چون نگهبانای عمارت کمن
رفتم داخله اتاقه جک و روپوشمو در اوردم
همینطور منتظره جک بودم که در باز شد که دیدم یه دختر بغلشه و دارن همو کیص میکنن
هه مرتیکه دختر باز
داشتن میومدن سمته تخت که جک چشماشو باز کرد که منو با اون لباس دید
و دختره رو از بغلش اورد بیرون»
؟ : ددی چی شد؟
جک : اومممم هرزه برو بیرون
؟ : ولی...
جک : نترس فردا دیکم تا 24 ساعت برای تو امشبم برو بار
؟ : اوممم باشه
جک : خب هرزه برو بیرون
؟ : باشه
( رفت بیرون )
( میدونم که گند زدم ولی به بزرگی خودتون ببخشید 🗿😐🗿)
۲۳.۵k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.