تک پارتی
تک پارتی
قشنگترین اشتباه
____________
ویو ا.ت
روی تخت دراز کشیده بود....واقعا دیگه داشت حوصلش سر میرفت ....یونگی هم رفته بود داخل اتاق کارش و حسابی مشغول بود ...باید یه کاری میکرد تا خودش رو سرگرم کنه از پله ها پایین رفت و وارد آشپزخونه شد ....نگاهش به قهوه ساز افتاد ... یه قهوه درست کرد و روی ظرف گذاشت تا برای یونگی ببره ...برگشت بره که فکری به سرش زد ...فلفل قرمز رو برداشت و داخل قهوه ریخت و هم زد...
آروم وارد اتاق شد
ات: یونگیا...بیا قهوه...برای تو عزیزم :))
یونگی لبخندی زد یه قلوپ از قهوه خورد اما طولی نکشید تا همه قهوه رو تف کرد بیرون
_ا.تتتتت....
ات:چیشده؟!(سعی در نخندیدن)
_این چرا آنقدر بدمزسس....مزه فلفل میدههه
ات:فلفل؟!
یونگی نگاهی به ا.ت کرد...
_الان که کار دارم ولی وقتی وقتم آزاد بشه ...کاری میکنم التماس کنی ولت کنم
ات:چ،چیکار؟!
_قلقکت میدم بدبخت...(خنده)
ات:حالا که نمیتونییی....
ا.ت روی تخت کنار میز یونگی شروع به پریدن کرد ...
ات:چه تخت نرمیییی....
_ا.ت بشین سروصدا نکن کار دارم...
ات:نمیخواممم...هوووو
هرسری بیشتر از قبل میپرید ...طوری که تخت به صدا در اومد...محکم پرید پایین در کمد لباس ها رو باز کرد...
ات:آخ جونن لباسسس
_ا.ت!....
ا.ت شروع کرد لباس ها رو در می آورد تنش میکرد ...خوب میدونست یونگی از اینکه لباسش رو کسی بپوشه بدش میاد ....لباس ها تن میکرد و در می آورد یه گوشه مینداخت ....
تیشرت سفید یونگی که داخل گم شده بود و مورد علاقه ترین تیشرت یونگی بود رو تنش کرده بود .... با صدای بلند آهنگ میخواند و روی تخت میپرید....بالشت یونگی رو گرفت و شروع کرد به زدن یونگی
_ا.ت بزار قرارداد رو بنویسم(مظلوم)
ات:نچ نچچچ...
یه بار دیگه رو تخت پرید ...چشمش به عطر های یونگی افتاد ...یکی یکی درشون رو باز کرد و همه جاش رو عطر زد ....کل اتاق رو عطر زد ...موهای یونگی رو عطر زد....
کل اتاق بوی عطر های مختلف گرفته بود....
روی تخت وایستاد اومد بپره که کمرش توسط یونگی گرفته شد و کشیده شد ...محکم روی پای یونگی افتاد...
_دو دقیقه بشین بچه ....
همینجوری روی پای یونگی دراز کشیده بود/نشسته بود...به یونگی نگاه میکرد...شروع کرد دوباره به آهنگ خوندن
_میدونی خیلی لجبازی؟!
ات:اوهوممم....
دوباره شروع کرد به تکان خوردن و اذیت کردنش که یونگی محکم تو بغلش گرفت ...با یه دست ا.ت رو گرفته بود با یه دست ادامه قرارداد کمپانیش رو مینوشت ...
_اگر بتونی ساکت بمونی بهت جایزه میدم
ات:چی؟!
_بماند...فعلا ساکت باش...
چند دقیقه گذشت کار یونگی تمام شد ...نگاهی به ا.ت کرد که روی پاش خوابش برده بود...
ادامه کامنت...
#bts#army#fake#YOONGI#BTS#ARMY#BANGTAN
قشنگترین اشتباه
____________
ویو ا.ت
روی تخت دراز کشیده بود....واقعا دیگه داشت حوصلش سر میرفت ....یونگی هم رفته بود داخل اتاق کارش و حسابی مشغول بود ...باید یه کاری میکرد تا خودش رو سرگرم کنه از پله ها پایین رفت و وارد آشپزخونه شد ....نگاهش به قهوه ساز افتاد ... یه قهوه درست کرد و روی ظرف گذاشت تا برای یونگی ببره ...برگشت بره که فکری به سرش زد ...فلفل قرمز رو برداشت و داخل قهوه ریخت و هم زد...
آروم وارد اتاق شد
ات: یونگیا...بیا قهوه...برای تو عزیزم :))
یونگی لبخندی زد یه قلوپ از قهوه خورد اما طولی نکشید تا همه قهوه رو تف کرد بیرون
_ا.تتتتت....
ات:چیشده؟!(سعی در نخندیدن)
_این چرا آنقدر بدمزسس....مزه فلفل میدههه
ات:فلفل؟!
یونگی نگاهی به ا.ت کرد...
_الان که کار دارم ولی وقتی وقتم آزاد بشه ...کاری میکنم التماس کنی ولت کنم
ات:چ،چیکار؟!
_قلقکت میدم بدبخت...(خنده)
ات:حالا که نمیتونییی....
ا.ت روی تخت کنار میز یونگی شروع به پریدن کرد ...
ات:چه تخت نرمیییی....
_ا.ت بشین سروصدا نکن کار دارم...
ات:نمیخواممم...هوووو
هرسری بیشتر از قبل میپرید ...طوری که تخت به صدا در اومد...محکم پرید پایین در کمد لباس ها رو باز کرد...
ات:آخ جونن لباسسس
_ا.ت!....
ا.ت شروع کرد لباس ها رو در می آورد تنش میکرد ...خوب میدونست یونگی از اینکه لباسش رو کسی بپوشه بدش میاد ....لباس ها تن میکرد و در می آورد یه گوشه مینداخت ....
تیشرت سفید یونگی که داخل گم شده بود و مورد علاقه ترین تیشرت یونگی بود رو تنش کرده بود .... با صدای بلند آهنگ میخواند و روی تخت میپرید....بالشت یونگی رو گرفت و شروع کرد به زدن یونگی
_ا.ت بزار قرارداد رو بنویسم(مظلوم)
ات:نچ نچچچ...
یه بار دیگه رو تخت پرید ...چشمش به عطر های یونگی افتاد ...یکی یکی درشون رو باز کرد و همه جاش رو عطر زد ....کل اتاق رو عطر زد ...موهای یونگی رو عطر زد....
کل اتاق بوی عطر های مختلف گرفته بود....
روی تخت وایستاد اومد بپره که کمرش توسط یونگی گرفته شد و کشیده شد ...محکم روی پای یونگی افتاد...
_دو دقیقه بشین بچه ....
همینجوری روی پای یونگی دراز کشیده بود/نشسته بود...به یونگی نگاه میکرد...شروع کرد دوباره به آهنگ خوندن
_میدونی خیلی لجبازی؟!
ات:اوهوممم....
دوباره شروع کرد به تکان خوردن و اذیت کردنش که یونگی محکم تو بغلش گرفت ...با یه دست ا.ت رو گرفته بود با یه دست ادامه قرارداد کمپانیش رو مینوشت ...
_اگر بتونی ساکت بمونی بهت جایزه میدم
ات:چی؟!
_بماند...فعلا ساکت باش...
چند دقیقه گذشت کار یونگی تمام شد ...نگاهی به ا.ت کرد که روی پاش خوابش برده بود...
ادامه کامنت...
#bts#army#fake#YOONGI#BTS#ARMY#BANGTAN
۱۷.۳k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.