• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part98
#leoreza
پانیذ: میخوای چیکار کنی
جعبه کمک اولیه رو باز کردم و یه باندش رو درآوردم
_همون کاری که اول باید انجام میدادم
تیغ رو کشیدم رون کف دستم خون بیرون زد
_دستمال رو بده ببینم
داد بهم ، خون رو پاک کردم لعنتی کافی نبود شک میکرد
نگاه به پانید کردم
_لعنتی کمه متوجه بازی مون میشه
با استرس لب زد
پانیذ: یه کار دیگه هم میشه انجام داد درد داره ، فک کنم میدونی ولی ارزشش رو داره
مخالفت کردم
_نه پانیذ نمیشه مگه بچه بازیه
پانیذ: شاید بچگی باشه ولی راهی دیگه ای نداریم زودباش
_مطمئنی
سری به نشونه آره تکون داد که
پیرهنم که پوشیده بود کمی دادم بالا و تیغ رو گذاشتم روی
رون پاش
به اندازه ۲ بند انگشت خراش کمی عمیق کشیدم
ناله ای از درد کشید
و دستمال رو گذاشتم روی خون
چشم دوختم به پانیذ
_تموم شد
نفس های کشدار و تنگی میکشید نگران لب زدم
_خوبی چت شده
پانیذ: خوبم بخاطر استرس یکم پریشونی ، تموم شده برو نشونش بده
سر پا بلند شد یکی از باند ها رو باز کردم گذاشتم رو زخمش
_میرم اومدم برات پانسمانش میکنم
سری تکون داد خواستم برم که دستم رو گرف برگشتم سوالی نگاش کردم
اشاره ای بهم کرد
پانیذ: اینجوری بری که دیقه اول میفهمه
باشه ای زیر لب زمزمه کردم
وارد سرویس شدم
نگاهی به خودم تو آینه کردم وقتی یکم موهام رو پریشون کردم
و دکمه های پیرهنم رو کامل باز کردم
چند باری نفس عمیق کشیدم تا یکم جا بیام
ولی انگار نمیشد همینم خوب بود
از سرویس رفتم بیرون
مستقیم از اتاق بیرون رفتم
خانم جون با لبخند نگاهم میکرد دستمالی که داخل همون جعبه گذاشته بودم رو دادم دستش
_آوردم
بغلم کرد
خانم جون: آفرین پسرم برو تو تنهاش نزار دیگه هم اذیتش نکن
از بغلش اومدم بیرون از خدا خواسته رفتم داخل درم قفل کردم
روبه پانیذ گفتم
_تا حالا تو عمرم انقد استرس نداشتم
تک خنده ای کرد
پانیذ: بیا برام پانسمانش کن فردا با هم بریم بخیه بزنم
سری تکون دادم و مشغول پانسمان زخم شدم.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part98
#leoreza
پانیذ: میخوای چیکار کنی
جعبه کمک اولیه رو باز کردم و یه باندش رو درآوردم
_همون کاری که اول باید انجام میدادم
تیغ رو کشیدم رون کف دستم خون بیرون زد
_دستمال رو بده ببینم
داد بهم ، خون رو پاک کردم لعنتی کافی نبود شک میکرد
نگاه به پانید کردم
_لعنتی کمه متوجه بازی مون میشه
با استرس لب زد
پانیذ: یه کار دیگه هم میشه انجام داد درد داره ، فک کنم میدونی ولی ارزشش رو داره
مخالفت کردم
_نه پانیذ نمیشه مگه بچه بازیه
پانیذ: شاید بچگی باشه ولی راهی دیگه ای نداریم زودباش
_مطمئنی
سری به نشونه آره تکون داد که
پیرهنم که پوشیده بود کمی دادم بالا و تیغ رو گذاشتم روی
رون پاش
به اندازه ۲ بند انگشت خراش کمی عمیق کشیدم
ناله ای از درد کشید
و دستمال رو گذاشتم روی خون
چشم دوختم به پانیذ
_تموم شد
نفس های کشدار و تنگی میکشید نگران لب زدم
_خوبی چت شده
پانیذ: خوبم بخاطر استرس یکم پریشونی ، تموم شده برو نشونش بده
سر پا بلند شد یکی از باند ها رو باز کردم گذاشتم رو زخمش
_میرم اومدم برات پانسمانش میکنم
سری تکون داد خواستم برم که دستم رو گرف برگشتم سوالی نگاش کردم
اشاره ای بهم کرد
پانیذ: اینجوری بری که دیقه اول میفهمه
باشه ای زیر لب زمزمه کردم
وارد سرویس شدم
نگاهی به خودم تو آینه کردم وقتی یکم موهام رو پریشون کردم
و دکمه های پیرهنم رو کامل باز کردم
چند باری نفس عمیق کشیدم تا یکم جا بیام
ولی انگار نمیشد همینم خوب بود
از سرویس رفتم بیرون
مستقیم از اتاق بیرون رفتم
خانم جون با لبخند نگاهم میکرد دستمالی که داخل همون جعبه گذاشته بودم رو دادم دستش
_آوردم
بغلم کرد
خانم جون: آفرین پسرم برو تو تنهاش نزار دیگه هم اذیتش نکن
از بغلش اومدم بیرون از خدا خواسته رفتم داخل درم قفل کردم
روبه پانیذ گفتم
_تا حالا تو عمرم انقد استرس نداشتم
تک خنده ای کرد
پانیذ: بیا برام پانسمانش کن فردا با هم بریم بخیه بزنم
سری تکون دادم و مشغول پانسمان زخم شدم.....
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۴.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.